ای داااااد... ای هوار...
در زنگ تفریح، اصغر با داد و فریاد، کلاس را گذاشته بود روی سرش و به حرف هیچ کس گوش نمیکرد. محمد صبح زود به دنبال اصغر رفته بود تا با هم به مدرسه بروند. اصغر آن قدر معطل کرده بود که محمد کلافه شده بود و بعد از اینکه به مدرسه رسیدند، محمد از حرصش روی یک نیمکت دیگر نشسته بود. وقتی صدای اصغر را در آن هیاهو شنید گفت: «چه شده؟ چرا داد و هوار میکنی؟ بیا برویم به حیاط ببینم مشکل چیست.»
محمد دست اصغر را گرفت و بدون توجه به زنگ شروع کلاس به حیاط مدرسه رفت.
اصغر: ای وای! ای هوار! این از دوستم که از صبح با من حرف نزده، این هم از معلمم که میخواهد مباحث درسی امروز را دو روز دیگر امتحان بگیرد. مگر روز اول مدرسه روز آشنایی نیست؟ مگر فقط حضور و غیاب نیست؟ چهطور تا پسفردا این درسها را آماده کنم؟ من باید بروم باشگاه، با بچهها قرار پارک دارم. ای داد! ای هوار! من وقت ندارم.
محمد: باز شروع شد! یادت رفته امسال کنکور داریم؟ نمیخواهی دست از این ادا و اطوارها برداری؟
اصغر: آقا نمیشود. حجم درسها زیاد است. تازه فقط درسهای امسال که نیست، درسهای سال قبل را هم باید دوره کنیم. اصلاً من نمیتوانم. من غیر حضوری درس میخوانم. اصلاً شب با پدرم صحبت میکنم که بروم خدمت سربازی.
محمد: چرا این قدر موضوع را بزرگ میکنی؟ مگر پسفردا امتحان نداری؟ مگر همین یک فصل نیست؟ تو عادت کردی درسها را تلانبار کنی و شب امتحان بخوانی. خوب معلوم است که حجمش زیاد میشود ولی اگر از الان کار کنی، شب امتحان یک مرور کفایت میکند. قرارمان این است که از الان درس هر روز را همان روز بخوانیم.
اصغر: خوب درست میگویی ولی اما...
محمد: اما ندارد. بیا در مورد امروز صحبت کنیم. همین یک مبحث را که معلم درس داد، یاد گرفتی یا نه؟ حواست بود یا نه؟ اگر یاد نگرفتی بگو؛ چون تا پسفردا چیزی به یادت نمیماند.
اصغر: بله؛ یاد گرفتم.
محمد: برای یادگیری کامل یک درس اختصاصی باید چهکار کنی؟ آموزش معلم را که یاد گرفتی، خودت هم باید درس را در خانه مرور کنی. بعد مسئله حل کنی و درنهایت تست بزنی. تو که میگویی درس معلم را یاد گرفتهای حالا بگو برای مرور و حل مسئلههای آن چهقدر وقت باید بگذاری؟
اصغر: فکر کنم 2 ساعت.
محمد: برای تسلط باید چند تا پیمانه کار کنی؟
اصغر: ها؟... پیمانه؟... راستش میخواستم بپرسم که پیمانه چیست که امسال به کتابهای آبی اضافه شده است.
محمد: پیمانه، بستههای 20تایی (10تایی برای مباحث سبکتر در نظر گرفته شده) از تستهای کنکور است که مربوط به آن مبحث است. برای یادگیری کامل این مبحث باید این 4 یا 5 پیمانه را کار کنی؛ یعنی هلو برو تو گلو؛ یعنی تو میدانی باید برای یادگیری این مبحث چهقدر تست لازم است. از آن مهمتر اینکه برای خواندن و مرور آن مبحث چهقدر زمان برای تست زدن باید در نظر بگیری. فکر کنم خیلی واضح بود. حالا بگو برای یک پیمانه چهقدر باید وقت بگذاری؟
اصغر: با این چیزی که گفتی فکر کنم 20 دقیقه.
محمد: آفرین! شاید هم بیشتر وقت بگذاری، ولی بیا نتیجهگیری کنیم. الان تو گفتی برای خواندن و مرور مبحث امروز باید 2 ساعت وقت بگذاری. من مبحث امروز را پیشخوانی کرده بودم و میدانستم که برای تسلط روی این مبحث باید 3 پیمانه تست کار کنم؛ پس میشود 1 ساعت؛ یعنی تو برای نتیجه گرفتن از امتحان فقط باید 3 ساعت وقت بگذاری. این زیاد است؟
اصغر: ها... نه... اگر بشود 3 ساعت که مشکلی نیست و به بقیهی کارهایم هم میرسم.
کمکم رنگ و روی اصغر با شنیدن استدلالهای دوستش عوض شد و حالش رو به بهبودی گذاشت. در همین حین زنگ تفریح دوباره خورد. این دو نفر آن قدر مشغول صحبت بودند که متوجه گذر زمان نشده بودند. اصغر و محمد با عجله به سمت کلاس رفتند و از بچهها پرسیدند که چه اتفاقی در ساعت درسی افتاده و معلم به چه موضوعی اشاره کرده است.
یکی از بچهها گفت: معلم یک مبحث درس داده و قرار است هفتهی بعد از این مبحث امتحان بگیرد. با تمام شدن صحبت همکلاسی، محمد سریع رو به اصغر کرد تا جلوی عکسالعمل او را بگیرد اما دیگر خیلی دیر شده بود.
اصغر: ای داااااد! ای هوااااااار!