ممنون از همهی بچهها...
دلارام
دلم میخواد بشینم روی زمین/ زل بزنم به دیوار، همین
آسوده از هر امتحان و کنکور/ نگاه کنم به آن دور
چشم هایم را ببندم آرام آرام / و به خودم بگم آفرین دلارام
مبین هستم
الان متوجه شدم بابام شبکه سه و شبکه ورزش رو قفل کودک گذاشته من نتونم فوتبال ببینم🙂😂
محیا محدود گشته
پوست لبم در دوران امتحانات خطاب به من: ی دیقه منو ول کن حداقل فرصت ترمیم داشته باشم😐
ابوالفضل اسلامی، دوازدهم تجربی - یزد
به یه جایی رسیدم کل انرژیم تموم شده، الان در حال مصرف برق اضطراریم.....🤦♂️
کاربر
امروز صبح که از خواب بیدار شدم اولین سوالی که برام پیش اومد این بود که من کجام؟! یه کم که دقت کردم فهمیدم مامانم اتاقم رو تمیز کرده
کاربر
انقدر فیلما رو با سرعت 2 ایکس دیدم ادما عادی حرف میزنن خسته میشم😶
روژ چوکلی
بدنم داره درس خوندن رو پس میزنه 😂
کاربر
خواب دیدم با ی میمون دوست شدم 😂واقعا بعد کلی بازیو شوخی بهش گفتم میشه بری بعد کنکور بیای من 22تیر کنکور دارم باید بخونم نمیشه همش با تو بازی کنم
ان شاء الله بعد کنکور همگی بریم برای تراپی 😂
بچهم خیلی دقیق بچه ها رو تو سایت راهنمایی می کنه! خدا حفظش کنه
حالا بچهش:
کاربر
اینایی که امروز باید ثبت نام الکترونی برای مصاحبه بکنند ولی نمیدونن دعوت شدن یا نه چیکار کنن؟
امیرعلی سپهریان
من ثبت نام پروتونی کردم نمیدونم😂
کاربر
یادمه روز کنکورم همه با خانوادههاشون اومده بودن، دعا میکردن انرژی مثبت میدادن پدرمادراشون بیشتر استرس داشتن کنکور که تموم شد رفتم خونه مامانم گفت جمعهها هم مدرسه داری؟😐
کاربر
پیش دبستانی که بودیم بهمون یه جدول داده بودن باید روزی دوبار مسواک میزدیم علامت میزدیم، شنبهها چک میکردن. من جمعه شب تازه مسواک خریدم:) واسه اینکه جدول و پر کنم اونشب 14 بار مسواک زدم :)) فک کنم این اخلاق بدی که همه کارارو برای روز آخر میذارم ازون شب مونده روم. :)))) الانم گذاشتم 21 تیر یه دور همه کتابارو باهم بخونم👴
کاربر
حقیقت تلخیه ولی واقعیت اینه که
پزشکا ، دندون پزشکها رو تحویل نمیگیرن
دندون پزشکها داروسازها رو تحویل نمیگیرن . . .
و منشی هاشون هیچکس رو
کاربر
دیدن فوتبال با خانوادت اصلا افتضاحه، نمیتونی خودت باشی🤦♂️🤦♀️ فکرشو بکن بازیکنت موقعیت 100٪ رو از دست میده بعد تو باید بگی : ای نابخرد چرا اینگونه کردی؟😂
بازنشر
حرفهای در گوشیِ نزدیک به کنکور
یه جایی همین حوالی
اولی: سلام خواهر! چهطوری؟ چه خبر از پسرت؟ خوب درس میخونه؟ (همینجوری بی ربط و بیمقدمه!)
دومی: سلام آبجی! هیچی بابا، مردم هم بچهکنکوری دارند و ما هم داریم!...
کمی سکوت، سر تکان دادن، رسیدن به تره ها! و ادامه گفت و گو
اولی: خبر داری؟
دومی: چی رو؟
اولی: میدونی پسر عباسآقا روزی 23 ساعت درس میخونه؟
دومی: آره آبجی! منم شنیدم. تازه تو خبر نداری پسر اعظم خانم به خاطر کمبود زمان، 3 ماهه که حموم نرفته!
اولی: آره خواهر! تازه پسرخالهی خودش 6 ماهه که وقت نکرده ناخنهاش رو کوتاه کنه!
دومی: آره آبجی! میگن طرف اومده بعد 4 ماه موهاش رو شونه کنه، دندونههای شونه توی موهاش شکسته!
اولی: آره خواهر! میگن طرف اومده بعد 8 ماه جلوی آینه رد شه، اینقدر غرق در درس خواندن بوده خودش رو نشناخته به مامانش گفته مادر مهمون داریم!
دومی: آره آبجی! خودم دیدم که دختر بتول خانم اینقدر کتاب خونده که چشمهاش چپ شده!
اولی: آره خواهر! میگن دختره اینقدر حواسش پرت مطالعه بوده که خوابش برده و با دماغ رفته توی کتاب و دماغش از 17 جا بخیه خورده!
دومی: آره خواهر! من شنیدم که میگن پسر حاج جبار از بس مشغول مطالعه بوده یادش میرفته غذا بخوره و فقط با آب و بیسکوئیت زندگی میکرده!
اولی: آره آبجی! میگن طرف اینقدر کتاب برای درس خوندن داره که میشه باهاش یه خونهی تریبلکس ساخت!
دومی: برادرزادهی خودم، داره خودش رو میکشه از ساعت 6 صبح میره کلاس و ساعت 2 صبح برمیگرده!
اولی: آره خواهر! دیدم که میگمها. همکلاسیاش اینقدر غرقِ مطالعه بوده که تجریش سوار اتوبوس شده و نزدیکیهای اراک متوجه شده!
دومی: همین اصغرآقای خودمون؛ میگن داره جمعبندی میکنه!
اولی: آره خواهر! بیا ببین عقل این بچه رو که چهقدر به فکر پدر و مادرشه!
دومی: به اینا میگن کنکوری نه پسر من و تو.
اولی: آره خواهر! اون دستهی گشنیزها رو بده اینور پاکش کنیم بریم سروقت ناهار...