يكي از اشتباهات رایج در آموزش اين است كه تصور ميشود يادگيري با درس دادن معلم اتفاق میافتد، در حالي كه تدريس درس توسط معلم مرحلهی مقدماتي در يكي از انواع فرايندهاي يادگيري است.
برای مثال نوجوانان و جوانان معمولاً علاقهی زیادی به يادگيري رانندگي دارند. آنها كتابهاي آموزش رانندگي را با اشتياق ورق ميزنند، هنگام يادگيري رانندگي دوست دارند در كنار برادر يا خواهر بزرگترشان بنشینند، بادقت به رانندگي پدر و مادر توجه ميكنند، فرمان، دنده، كلاچ، ترمز، بوق، برفپاككن و ساير كليدها را دستكاري ميكنند، سؤال ميکنند تا جزئیات كار را هم یاد بگیرند. رانندگي يواشكي، رانندگي كنار بزرگترها، آموزش رانندگي و أخذ گواهينامه مراحل بعدي است؛ اما هنوز نه خودشان نه بزرگترها آنها را به عنوان «راننده» به رسميت نميشناسند. زماني كه در يك اتوبان، جادهی شلوغ، سربالايي، پيچ تند يا موقعيتهاي مشابه قرار گرفتند و توانستند مسئله حل كنند ميتوانند ادعا كنند كه رانندگي را ياد گرفتهاند. در يادگيري موضوعات علمي نيز نهتنها با ياد دادن معلم كار به آخر نميرسد، بلكه با مطالعهی دانشآموز هم يادگيري كامل اتفاق نميافتد. بهترين راه روبهرو شدن دانشآموز با مسئله و حل آن است.
براي تسلط بيشتر نياز به تفكر در مورد جوانب هر مسئله داريد. اين همان تفكري است كه در تمام نظامهاي فكري به آن بها داده شده است. تفكر مهمان عزيزي است كه در دل خانه ميكند و با خودش بركت ميآورَد. به گفتهی مولوی در مثنوی خود:
هر دمی فکری چو مهمان عزیز آید اندر سینهات هر روز نیز
فکر را ای جان به جای شخص دان زانک شخص از فکر دارد قدر و جان
خانه میروبد بهتندی او ز غیر تا درآید شادی نو ز اصل خیر
میفشاند برگ زرد از شاخ دل تا بروید برگ سبز متصل
میکَند بیخ سرور کهنه را تا خرامد ذوق نو از ماورا
آن زمان که او مقیم برج تست باش همچون طالعش شیرین و چست