دو کودکی را که تازه صحبتکردن را شروع کردهاند، در نظر بگیرید. کودک هر آنچه را میشنود، تکرار میکند. یکی جملات بامحبت و زیبا به کار میبرد و دیگری کلماتی نامناسب! ناخودآگاه هر فردی از اطرافیانش تأثیر میگیرد و درنهایت به آن تربیت و زندگی عادت میکند؛ گویی جزئی از وجود او میشود. گاهی بیان کلمهای ناپسند که از زبان کودک ادا میشود، زشت به نظر نمیرسد؛ اما تکرار آن و عادت به آن، شخصیت فرد را شکل میدهد.
گاهی دانشآموز احساس میکند یک جلسه غیبت چیزی از ارزشهای او کم نمیکند؛ اما اگر همین یک غیبت را هم نکند و با برنامهریزی جلوی آن را بگیرد، به موفقیتی بزرگ در آینده تبدیل خواهد شد.
ریزش سقف از افتادن تکههای گچ و سنگی شروع میشود که در ابتدا اصلاً مهم به نظر نمیرسیدند.
هیچوقت دانشآموز از یک جلسه غیبت در آزمون، حس بدی ندارد؛ اما با دید عمیق متوجه خواهید شد که مقاومت در برابر غیبتنکردن، تمرین خودباوری است. اعتمادبهنفس را زیاد میکند و موجب میشد تقویت و ارادهی استوار را در خود تقویت کنید.
فردی که اشتباه غیبتکردن برایش عادی میشود، قطعاً آن را تکرار خواهد کرد و تکرار آن قطعاً مسیر همواری را در پیش پایش نخواهد گذاشت.
هنگامی که کودک با شیرینزبانیاش به تکرار کلمهای نامناسب تمایل دارد، فردی دلسوز و آگاه باید به هر طریق ممکن مانع انجام این کار شود. تربیت از همین کودکی و بهگونهای ناخودآگاه آغاز میشود. از همین ابتدای مسیر است که دانشآموز، هدفمند و خودکفا و خودآموز میشود.
غیبت در آزمونها، به هر دلیلی، انتخاب اشتباه است؛ حتی دلیلی که بهنظر دانشآموز منطقی باشد؛ حتی کلمهای که کودک دوساله با نهایت شیرینی آن را ادا کند.