گفت‌وگو با پدر علیرضا جعفری‌آزاد، رتبه‌ی 2 تجربی از تبریز

علیرضا جعفری‌آزاد، رتبه‌ی 2 تجربی ایثارگران از تبریز است. پدرش قربان جعفری‌آزاد، کارشناسی ارشد دارد و کارمند بازنشسته‌ی بانک است.

گفت‌وگو با پدر علیرضا جعفری‌آزاد، رتبه‌ی 2 تجربی از تبریز

علیرضا جعفری‌آزاد، رتبه‌ی 2 تجربی ایثارگران از تبریز است. پدرش قربان جعفری‌آزاد، کارشناسی ارشد دارد و کارمند بازنشسته‌ی بانک است. مادرش دیپلمه و خانه‌دار است. سال‌های اول تا پنجم دبستان را در شهرستان سراب و دوران راهنمایی و دبیرستان را در مدرسه‌ی تیزهوشان شهیدمدنی تبریز درس خوانده است. علیرضا 6 سال عضو کانون بوده و از دوم دبیرستان به صورت پیوسته در آزمون‌ها شرکت ‌کرده است. او یک برادر دارد که او هم عضو کانون است. در ادامه گفت‌وگو با پدر او را می‌خوانید:

گفت‌وگو با پدر علیرضا جعفری‌آزاد، رتبه‌ی 2 تجربی از تبریز


از چه سنی متوجه علاقه و استعداد علیرضا شدید؟

از سه‌سالگی جمع و تفریق کردن و سوره‌های کوچک قرآن را از مادرش یاد گرفت. در دوران ابتدایی عاشق کتاب بود و علاقه‌ی زیادی به کتاب خریدن داشت. هر روز یک کتاب جدید می‌خواست؛ از اول ابتدایی تا سوم راهنمایی، هر روز یک جلد کتاب برایش خریده‌ایم و الان حدود 3000 الی 4000 کتاب دارد که اکثراً دانستنی‌های علمی هستند. خودش هم اگر بخواهد به کسی هدیه بدهد حتماً کتاب می‌دهد.  


آیا از همان کودکی‌اش حدس می‌زدید در این جایگاه قرار بگیرد؟

بله؛ علیرضا کلاس اول دبستان حدود 14 سوره‌‌ی قرآن را حفظ کرده بود و از دبستان تا سوم راهنمایی همیشه مقام اول در مسابقات قرآن را داشت. دوم دبستان 3 کتاب نوشت و یکی از این کتاب‌ها با موضوع غدیر خم یک کتاب ده‌صفحه‌ای بود که در همان سال در منطقه، مقام اول را آورد.


در دوران تحصیل عاملی بود که باعث پیشرفت و انگیزه در او شود؟

علیرضا در دوره‌ی راهنمایی در مسابقات ریاضی‌دان جوان کانگرو رتبه‌ی 5 کشور را کسب کرد. دوره‌ی دبیرستان در مرحله‌ی اول المپیاد زیست قبول شد. هم‌چنین در لیگ علمی پایا در بخش انفرادی مدال نقره و در بخش گروهی مدال طلا کسب کردند.

گفت‌وگو با پدر علیرضا جعفری‌آزاد، رتبه‌ی 2 تجربی از تبریز


در دوران ابتدایی و مدرسه وضعیت تحصیلی‌اش چگونه بود؟

وقتی اول دبستان را تمام کرد از من خواست که کتاب‌های کلاس دوم را برایش تهیه کنم و در تابستان آن‌ها را با مادرش مطالعه و تمام کرد. این روال تا آخر دوره‌ی راهنمایی ادامه داشت و هر سال تابستان، کتاب‌های پایه‌ی بعدی را برایش تهیه می‌کردیم و او پیش‌خوانی سال بعد را انجام می‌داد. 


امور آموزشی او را چه کسی پیگیری می‌کرد و در دوره‌ی تحصیل چه‌قدر با او همراه بودید؟

تا آخر دوره‌ی راهنمایی همه‌ی کارهای مربوط به درس و مدرسه‌اش با مادرش بود. در دوره‌ِ‌ی دبیرستان بیش‌تر خودش، با همراهی من و مادرش درس می‌خواند. پنجم دبستان که بود یک روز گفت: «از اداره‌ی آموزش و پرورش نامه‌ای آمده که برای ورود به مدرسه‌ی تیزهوشان تبریز در آزمون ورودی ثبت نام کنیم. به من اجازه می‌دهی ثبت نام کنم؟» گفتم: «بله.» علیرضا گفت: «شرط من این است که اگر قبول شوم باید حتماً بروم و در مدرسه‌ی تیزهوشان درس بخوانم.» من قبول کردم. علیرضا آزمون داد و پذیرفته شد. همگی برای همراهی با علیرضا به تبریز نقل مکان کردیم؛ اما من چون کارمند بانک شهر سراب بودم، 6 سال تمام هر روز فاصله‌ی 160 کیلومتری تبریز تا سراب را طی می‌کردم. هر روز ساعت 6 صبح به سراب می‌رفتم و ساعت 5 عصر به تبریز برمی‌گشتم. 


آیا چنین نتیجه‌ای را برای علیرضا پیش‌بینی می‌کردید؟

علیرضا خیلی بااستعداد است. سال 96 سال سختی برای خانواده‌ی ما بود. مادرم فوت کرد و مشکلات دیگری پیش آمد و همه‌ی این‌ها باعث شد علیرضا نتیجه‌ای را که شایسته‌ی آن بود به دست نیاورد. علیرضا می‌توانست رتبه‌ی یک باشد و همه، این را در وجود او می‌دیدند و همیشه می‌گفتند که علیرضا اول است؛ اما این مشکلات اخیر کار را برای او دشوار کرد.  


و حرف آخر...

از شما و همه‌ی همکاران کانون تشکر می‌کنم و آرزوی موفقیت برای همه‌ی بچه‌ها دارم.

گفت‌وگو با پدر علیرضا جعفری‌آزاد، رتبه‌ی 2 تجربی از تبریز


Menu