برای اولیا؛ گفت‌و‌گو با اولیای کیمیا قدیر رتبه‌ی 3 ریاضی

در: کیمیا از کودکی درونگرا بود و معمولا چیزی را بروز نمی‌داد. علاقه شدیدی به بازی‌های فکری و مخصوصا پازل داشت...

برای اولیا؛ گفت‌و‌گو با اولیای کیمیا قدیر رتبه‌ی 3 ریاضی




در خانواده ما همه کتاب می‌خوانند

 4 سال، 123 آزمون


 

خودتان را معرفی کنید

من محبوبه اخوان، دبیر شیمی بازنشسته و تحصیلاتم هم لیسانس است، من هم عباس قدیر، پدر کیمیا و پزشک هستم.


از دوران کودکی کیمیا برای‌مان بگویید

مادر: کیمیا از کودکی درونگرا بود و معمولا چیزی را بروز نمی‌داد. علاقه شدیدی به بازی‌های فکری و مخصوصا پازل داشت. هر دفعه بعد تکمیل پازل، درخواست می‌داد که در هنگام خرید پازل جدید، قطعات آن بیشتر یا ریزتر باشد. می‌شود گفت که از کودکی اهل بازی‌های چالشی و فکری بود. 


آیا قبل از دوران مدرسه خواندن و نوشتن بلد بود؟

مادر: به دلیل این که هر دوی ما شاغل بودیم، کیمیا از 4 سالگی به مهد می‌رفت. در مهد اعداد را یاد گرفته بود اما خواندن و نوشتن را از زمانی که به مدرسه وارد شد، یاد گرفت. من دو دختر دارم که کیمیا دختر دوم من است. دختر اولم هم الان مشغول تحصیل در کارشناسی ارشد تغذیه هستند، دانش‌آموز کانون بود. هر دو دخترم از کودکی خودکار بودند.


برای اولیا؛ گفت‌و‌گو با اولیای کیمیا قدیر رتبه‌ی 3 ریاضی


برای بچه ها در دوران کودکی کتاب می‌خواندید؟

مادر: بله، از همان دوران قبل از مدرسه برای آن‌ها کتاب می‌خواندم و کتاب‌های شکل‌دار برای آن‌ها می‌گرفتم. کیمیا در همان زمان هم با کامپیوتر اَشکالی می‌کشید و شکل‌ها را تغییر می‌داد. به نظرم علاقه به ریاضی در خانواده ما وجود دارد. خود من هم به رشته ریاضی علاقه داشتم ولی در زمان ما این همه شناخت نسبت به رشته‌ها و انتخاب آن‌ها وجود نداشت و برای همین رشته تجربی را خواندم.


چگونه با کانون آشنا شدید؟

مادر: چون خودم شاغل در آموزش پرورش بودم، طبعا کانون را می‌شناختم. تعداد زیادی دانش‌آموز در کانون شرکت می‌کنند، برنامه‌ریزی منظمی دارد و خیلی از دانش‌آموزان خودم از شرکت در آزمون‌های کانون ابراز رضایت می‌کردند و طبعا من هم برای دختر بزرگ خودم و همین طور کیمیا، کانون را انتخاب کردم.

من در زمانی که شاغل بودم از خیلی از کتاب‌های کانون، بالاخص کتاب‌های کار و تست‌های آزمون‌ها در کلاس‌هایم استفاده می‌کردم. کیمیا هم قبل از ثبت‌نام در کانون و از همان دوران کودکی از کتاب‌های کار کانون استفاده می‌کرد.


پشتیبان تحصیلی کیمیا در منزل چه کسی بود؟

هم من و هم پدرشان شاغل و مشغله زیادی داشتیم ولی بیشتر پیگیری‌ها را خودم انجام می‌دادم. 


حتما فرزند شما هم در این دوران فراز و نشیب داشتند. شما در افت‌ها چه رویکردی داشتید؟

مادر: زمان‌هایی بود که افت تراز پیدا می‌کردند، ناامید می‌شدند و می‌گفتند که من خیلی برای این آزمون خوانده بودم. به ایشان می گفتم:" هدف این آزمون‌ها این است که متوجه ایراداتت شوی، همه‌ی این آزمون‌ها، مرحله به مرحله به تو کمک می‌کند که نقاط ضعفت را شناسایی کنی و آن‌ها را برطرف کنی". نکته جالب این جا بود که حتما هر آزمون را تحلیل می‌کرد. ما همیشه مشوق او بودیم و از او می‌خواستیم کشفیات خودش را بعد تحلیل آزمون بگوید؛ کجا را اشتباه داشتم، کجا را بی‌دقتی کردم،...

پدر: طبیعی بود که بچه ها در 3 سال آخر خسته هم بشوند، مخصوصا از نظر روحی، ولی هر جا که کم می‌آورد قطعا ما در کنارش بودیم. ممکن بود انتظار رتبه یک رقمی را در آزمون داشته باشد اما یک دفعه دو رقمی و سه رقمی می‌شد. این موضوع ایشان را تحت تاثیر قرار می‌داد و همان طور که همسرم گفت به ایشان می‌گفتیم که با تحلیل آزمون کشف کند که ایراد کار کجاست. البته کیمیا مشاور نداشت و خودش برنامه‌ریزی می کرد و با برنامه‌ی کانون جلو می‌آمد. گاهی اوقات برای تغییر حال و هوای او با هم بیرون می‌رفتیم یا به وی پیشنهاد می‌دادیم که چند ساعتی درس‌خواندن را کنار بگذارد.



چه شد که کیمیا رشته‌ی ریاضی را انتخاب کرد؟

پدر: من بر خلاف همسرم تمایلی برای سوق‌دادن ایشان به رشته‌ی تجربی نداشتم. من به علاقه کیمیا توجه می‌کردم، ریاضی کیمیا فوق‌العاده بود و ریاضی و فیزیک را عاشقانه می‌خواند. به همین خاطر با وجود این که خودم پزشک بودم، گفتم حیف است که علاقه را در نظر نگیریم و انتخاب را بر عهده خودش گذاشتیم.

مادر: کیمیا هم مستعد و هم پرتلاش بود. من مطمئن بودم که در رشته‌ی تجربی هم موفق خواهد شد. کیمیا می‌گفت که اگر شما بخواهید، من به رشته‌ی تجربی خواهم رفت ولی در نهایت پزشکی قبول می‌شوم که این رشته را دوست ندارم، چگونه این همه سال رشته‌ای را بخوانم که دوست ندارم؟


شما چه توصیه‌ای برای اولیا دارید؟

پدر: برای بچه‌ها سخت‌گیری نکنید. همه از بچه‌ها توقع دارند که یک رتبه‌ی عالی بگیرند و بابت همین، یک فشار مضاعف به فرزندمان وارد می‌شود. من معتقد به این روال نیستم، اگر ببینم فرزندم علاقه به تحصیل دارد کمکش می‌کنم وگرنه با زور کاری درست نمی‌شود. نه این که فرزندتان را رها کنید، بلکه اجازه بدهید خودش تصمیم بگیرد و شما در کنارش باشید. باید با فرزندتان صمیمی باشید، فرزندتان با شما احساس امنیت کند و بداند که حرف خانواده به نفع او خواهد بود. ما مرتب، روزی یکی دو ساعت در روز با کیمیا گفت‌وگو می کنیم. این گفت‌وگو باعث ایجاد ارتباط عمیق‌تر، فراتر از رابطه‌ی اولیا با فرزندشان، باعث یک رابطه‌ی دوستانه خواهد شد. این دوستی باعث می‌شود که ما راحت‌تر با هم کنار بیاییم. 

از پدر و مادرها می‌خواهم در کنار بچه‌ها باشید، با هم گفت‌وگو کنید، آرامش تزریق کنید و در کنار همه‌ی این‌ها به علاقه‌ی فرزندتان هم توجه کنید. این که چیزی را ما دوست داریم دلیل نمی‌شود که حتما هم بچه‌ها آن را دوست داشته باشند.


این‌جا یک سوالی مطرح می‌شود: اگر کیمیا درس‌خوان نبود هم چنین توصیه‌ای می‌کردید؟

پدر: دغدغه‌ی من درس نخواندن بچه‌ها نبود چون ما از اول بچه‌ها را به سمت درس‌خواندن، آن هم کاملا غیرمحسوس، برده بودیم. کارهایی از قبیل کتاب‌خواندن، بازی‌های فکری، جو منزل...همه‌ی زندگی ما کتاب بود. هم من و هم همسرم کتاب‌خوان هستیم و همیشه در کنارمان کتاب داریم. غیر از ما هم اطرافیان ما، دوستانمان، هم همین طوری هستند. فضای آموزشی قطعا به علاقه‌مندی فرزندان تاثیر می‌گذارد. فقط درس هم نبود، حتی در سال کنکور هم به کلاس والیبال می‌رفت، نقاشی می کشید. کیمیا در ساز ویولن هم تبحر داشت و هنگام نوازندگی ایشان، چه خوب چه بد، ما گوش می‌کردیم که تشویق شود.



مشخص است کاملا به کیمیا و برنامه‌ی کیمیا اعتماد داشتید

پدر: اعتماد داشتیم اما از دور ایشان را هم کنترل می‌کردیم. کیمیا می‌دانست که ما یک چارچوبی داریم و او هیچ وقت از آن چارچوب‌ها خارج نمی شد. در خانواده 4 نفری ما، یاد گرفتیم که حرف‌هایمان را بدون خجالت و ناراحتی بازگو کنیم. با هم صحبت می‌کنیم و این احترام متقابل ایجاد می‌کند.

مادر: من از کودکی به کیمیا می‌گفتم که مثلا اگر امروز املا داشتی و نمره خوبی نگرفتی به من بگو، من عصبانی نمی‌شوم ولی دفعه بعد بهتر شو. هر دو دخترم وقتی از مدرسه می‌آمدند و تا زمان آماده شدن ناهار، گزارش کار مدرسه را به من می‌دادند.


کلام آخر

مادر: خانواده‌ها گاهی اوقات این‌قدر به بچه‌ها فشار می‌آورند که فرزندشان ممکن است بابت ترس از نکوهش، پنهان‌کاری انجام دهد. مثال واضح آن هم تقلب در آزمون‌ها هست که به‌خاطر ترس از والدین رخ می‌دهد. من واقعا متوجه نمی‌شوم که چرا دانش‌آموزی در آزمونی شرکت می‌کند که در آن مجبور به تقلب شود. هدف از آزمون شناخت ایرادات و آماده شدن برای آزمون اصلی می‌باشد و نباید برخوردی داشته باشیم که فرزندانمان از ترس ما مجبور به تقلب شوند. این جوی است که در منزل توسط خانواده‌ها ایجاد می‌شود و در نهایت به ضرر خود دانش‌آموز خواهد شد.

پدر: من از کانون تشکر می‌کنم، برنامه‌ریزی بسیار خوب و پیوسته‌ای دارد و که به روز است. تکرار مباحث خیلی به دانش‌آموز برای دوره و مرور ذهنی و جمع‌بندی کمک می‌کند که بسیار تاثیرگذار است. دانش‌آموز با شرکت در آزمون‌ها خودش را بهتر می شناسد و می‌تواند بهتر برنامه‌ریزی کند.

Menu