برای اولیا؛ گفت‌وگو با اولیای امیرعباس حاجی‌پور رتبه‌ی 5 تجربی

مسئولیت اصلی بچه‌ها اصولا با مادر خانواده است خدا را شاکر هستم که ایشان چنان فرزندانی تربیت کرده‌اند..

برای اولیا؛ گفت‌وگو با اولیای امیرعباس حاجی‌پور رتبه‌ی 5 تجربی



گفت‌وگوی اولیای رتبه‌های برتر کنکور را می‌خواندیم

 4 سال، 72 آزمون


 

لطفا خودتان را معرفی کنید:

لیلا رسول‌زاده، خانه دار و مادر امیرعباس حاجی‌پور رتبه۵ تجربی از تبریز هستم. من هم احمد حاجی‌پور بازنشسته بانک صادرات پدر امیرعباس هستم. دختر بزرگترم هم در حال به پایان رساندن دوره ارشد شیمی از دانشگاه تبریز است.

 

آقای حاجی‌پورلطفا از تاثیر همسرتان در تربیت و آموزش فرزندان بفرمایید

مسئولیت اصلی بچه‌ها اصولا با مادر خانواده است خدا را شاکر هستم که ایشان چنان فرزندانی تربیت کرده‌اند که بهترین هستند، امیرعباس فرزندی منطقی، آرام در دامن مادرش بار آمده است.

 

برای اولیا؛ گفت‌وگو با اولیای امیرعباس حاجی‌پور رتبه‌ی 5 تجربی


خانم حاجی‌پور لطفا شما توضیح بدید پدری که از صبح تا ۵ عصر به کارِ پردقت حسابداری مشغول هستند چگونه برای بودن در کنار همسر و بچه‌ها برنامه ریزی می‌کردند؟

آقای حاجی‌پور مثل بسیاری از آقایان از همسران‌شان تعریف می‌کنند و من همه‌جا این را گفته‌ام اولین دوست من همسرم است که بعدها با ورود بچه‌ها به زندگی آن‌ها نیز به دوستان و همراهان زندگی تبدیل می‌شوند. ایشان بعد‌از ظهرها وقتی به خانه می‌آمدند یک راست سراغ بچه‌ها می‌رفتند. وقتی امیرعباس ۲-۳ ساله بود، دیده بودم او مشغول بازی با کامپیوتر خواهرش بود و با زبان شیرین کودکانه ولی جدی به پدرش توضیح می‌داد که دارم در "اینرتت" کارمی‌کنم!

پدر: خاطره‌ای از کودکی امیرعباس دارم؛ همکاران بانک یک سوال هوش مطرح کردند که نتوانسته بودم حلش کنم وقتی در منزل مطرحش کردم امیر که هنوز تازه مدرسه می‌رفت شروع کرد به فکر کردن و مثل یک معلم شروع کرد به توضیح آن. وقتی جواب امیررا به همکاران گفتم متعجب شده بودند. بعدها به سفارش همین دوستان، مدرسه امیرعباس را تغییر دادم و در کانون هم ثبت نامش کردیم.

 

به نظرم این یک تصمیم آگاهانه بود که اقدام کردید. دوست دارم بدانم از چه پایه‌ای وارد کانون شد و بیشتر از خاطرات مدرسه و سطح ارتباط‌ تان با مسئولین بفرمایید:

امیرعباس پسری دوست داشتنی در بین همکلاسی‌ها و در مدرسه بود. این حد ارتباط و احترام باعث شده بود رابطه ما با مدیر و معاون مدرسه  در جلساتی که دعوت می‌شدیم خیلی محکم باشد. در رابطه با ثبت‌نامش در کانون همان‌طوری که قبلا گفتم از سال ششم وارد کانون شد و یادم نیست از روز اول تا آخرین روز در رابطه با بالا و پایین شدن رتبه و نمره‌اش صحبتی کرده یا او را سوال و جواب کرده باشیم چون می‌دانستیم در کانون، پشتیبانی و برنامه‌ریزی به نحو احسن اعمال می‌شود.

 

این اعتمادِ دو سویه خیلی بالا بود؟

ما خوشحال بودیم که از سال ششم به توصیه دوستانم، امیر را به کانون آوردیم. چاپ شدن عکسش در مجله در همان سال، نه تنها به ما بلکه به آشنایان هم انگیزه و امید می‌داد و الیته در همان سال هم وارد مدرسه تیزهوشان شد.

 


خانم حاجی‌پور اصولا مادران در سال کنکور حساس‌تر می‌شوند، شما بعد از دوران تعطیلی کرونا از ارتباطی که امیر، با دنیای مجازی، بازی‌های کامپیوتری و گوشی .. پیدا کرده بود نگران نبودید؟

با وجود در اختیار بودن همه این چیزها، هرگز نگران نبودیم. یک بار که نگران درسش بودم به من گفت مادران هیچ کس به اندازه خودِ آدم دلسوز و نگران کارش نیست! و البته توضیح داد که چگونه توانسته با برنامه‌ریزی و مطالعه از عهده‌ی بودجه و حجم زیاد برنامه بر بیاید ما به امیرعباس بسیار اعتماد می‌کردیم.

پدر: نکته‌ای را باید در مورد برنامه تفریح و بازی امیرعباس بگویم؛ او عصرهای روز آزمون، برنامه‌اش بازی بود و از این عصرِ جمعه بسیار لذت می‌برد، در این کار هم مثل درس‌خواندنش چنان حساب‌شده عمل می‌کرد که حتی در سال آخر بازی‌هایش ما را نگران نکرد!

 

خانم خانه‌داری مثل شما، برای یک کنکوری، آرامش را در منزل چگونه ایجاد می‌کند؟

یادم هست که گفت‌وگوهای شما را در مطالعه می‌کردم به دنبال جواب این سوال بودم که اولیا برای بچه‌هایشان چه کار خاصی می‌کنند، حالا می‌بینم من و همسرم به عنوان یک ولی، کار عجیب و غریبی نکردیم. حواشی و اخبار کنکور امسال کم نبودند ولی ما متاثر نشدیم، مهم‌ترین کاری که می‌توانم بگویم انجام دادم محیط خانه را مطبوع و دلپذیر کردم، وقت زیادی را در آشپزخانه می‌گذراندم و بهترین غذاهای مورد دلخواه امیر و همسر و دخترم را آماده می‌کردم و از این کار هم خودم لذت می‌بردم و اعضای خانواده‌ام، خوشحال می‌شدند!

 

آقای حاجی‌پور در میان صحبت‌های‌تان از مهارت ورزشیِ امیر گفتید و گذشتید، برای خوانندگان جالب است باز هم از تاثیرِ همراهی یک پدر بدانند

امیرعباس در کودکی علاقه زیادی به ورزش ترامپولین (شاخه‌ای از ژیمناستیک) داشت که حمایتش کردیم در مسابقات استانی شرکت کند و البته وقتی پنجم ابتدایی بود برای مسابقه‌ای به کشور چک اعزام شد. آن زمان ۱۱سال بیشتر نداشت و من تصمیم گرفتم تا آخرین لحظه در فرودگاه امام خمینی در کنارش باشم، این اولین تجربه جدایی ما از امیرعباس بود و این جدایی فشار روانی زیادی روی من داشت! بعدها که در مسابقات ترامپولین کشوری شیراز شرکت کرده بود تا شیراز با او رفتم در آن‌جا به او گفتم حضور تو در این به خاطر مقام و مدال نیست، تن سالم و ورزشکاری تو برای ما مهم است و البته در این مسابقه چنان نمایشی اجرا کرد که به مقام دوم هم رسید.

Menu