به سراغ پدر و مادر علیرضا سمیعی، رتبهی 10 ریاضی کشور از شیروان رفتیم. تا با وضعیت علیرضا در خانه و همراهی اولیایش با او آشنا شویم.
لطفاً خودتان را معرفی کنید.
مادر: من مرضیه شفایی، کارمند بازنشستهی سازمان بهزیستی هستم.
پدر: من هم فرهنگی هستم.
از نتیجهی او رضایت دارید؟
مادر: ما انتظار رتبهی بهتری از او داشتیم چون تلاش زیادی کرد.
علیرضا چه ویژگیهایی دارد؟
مادر: در درس خواندن خلاق بود و پشتکار زیادی داشت. او در اغلب مسابقات مدرسه داوطلب میشد و مقام میآورد. در سال دوم دبیرستان مقام دوم کشور و در سوم دبیرستان مقام اول کشور را در مسابقات داستاننویسی به دست آورد. در زمینهی شعر هم فعالیت دارد.
شما در خراسان زندگی میکنید. نزدیکی به مشهدالرضا چهقدر در روحیهی او برای درس خواندن تأثیر داشت؟
مادر: او به مسائل اعتقادی پایبندی زیادی دارد. امسال هم که کنکور آنها بعد از ماه رمضان برگزار شد خللی در روزه گرفتن او ایجاد نکرد. او در ماه رمضان علاوه بر درس خواندن کل قرآن را ختم کرد.
شما یک پدر فرهنگی هستید. کدام نقش شما در خانه پررنگتر است؟ پدر بودن یا فرهنگی بودن؟
پدر: من سعی کردم با فرزندانم دوست باشم. نقش پدری من در خانه پررنگتر است.
علیرضا چه رابطهای با شبکههای مجازی و اینترنت داشت؟
مادر: او هم از این امکانات استفاده میکرد. وقتی طبق برنامهریزیهایش پیش میرفت و وقت اضافه میآورد بازیهای کامپیوتری انجام میداد. در سال کنکور استفاده از شبکههای مجازی را کم کرد.
چه عاملی در موفقیت او تأثیر بیشتری داشت؟
مادر: اول ایمان به خدا و سپس ایمان به خودش و خانوادهاش. او خودش را میشناخت و خودش را با خودش مقایسه میکرد. به خانوادهاش هم ایمان داشت و بیش از حد توان ما از ما انتظار و توقع نداشت و میدانست که ما تمام تلاش خود را برای موفقیت او میکنیم.
آیا نتایج آزمونهای او را دنبال میکردید؟
مادر: ما همیشه منتظر اعلام نتایج بودیم و بعد از دریافت کارنامه درصدهایش را پیگیری میکردیم و اشتباهات او را همراه با خودش تحلیل و بررسی میکردیم.
تمام افراد موفق تجربهی شکست داشتهاند. این تجربه برای علیرضا چگونه بود؟
مادر: در سالهای گذشته که برای المپیادهای مختلف شرکت کرد و مقام آورد در مرحلهای که انتظار کسب مدال طلا یا نقره داشت نتوانست به نتیجهی دلخواهش برسد و حسرت میخورد.
روزهایی که خسته میشد چه رفتاری با او داشتید؟
مادر: سعی میکردیم به او روحیه بدهیم و به ادامهی راه امیدوارش کنیم.
در کودکی به چه کارهایی علاقه داشت؟
مادر: به کتاب خواندن علاقهی زیادی داشت. کتاب داستان میخواند.
پدر: قبل از مدرسه بهترین سرگرمی او دویدن بود. او انرژی زیادی داشت و ما مجبور شدیم از آپارتمانی که در آن زندگی میکردیم به جای دیگری نقل مکان کنیم.
نقش کانون را در موفقیت او چگونه میبینید؟
مادر: او با شرکت در آزمونها توانست با سؤالات بیشتری آشنا شود و اشکالات خود را بشناسد و آنها را برطرف کند. او از مشاورههای کانون هم استفاده کرد هر چند این امکانات در شهرستانها کمتر است.
پدر: به هر حال امکانات شهر ما کم بود و ما پیشنهاد دادیم که کانون با هزینهی خانوادهها هر چند وقت یکبار از معلمان برجسته دعوت کند تا دانشآموزان بتوانند سؤالات خود را بپرسند و اشکالات خود را برطرف کنند.
فکر میکنید دخترتان هم در سالهای آینده چنین نتیجهای را بیاورد؟
پدر: ما از هر کس بر اساس توانایی و علاقهاش انتظار داریم و توقع نداریم دخترمان هم مثل علیرضا باشد.