پروژه‌های کوچک و راحتی خیال

خداحافظی کردم و در تمام آن روز توانستم استراتژی خودم را تا دوران جمع‌بندی بنویسم. آرامش دارم. الان دیگر دوست‌های واقعی خودم را تا روز کنکور شناختم.

پروژه‌های کوچک و راحتی خیال

گوشه‌ی اتاقم نشسته بودم و به کتابخانه‌ی خاک خورده‌ام خیره شده بودم. برای هر کدام از کتاب‌هایم اسمی انتخاب کرده بودم. راستش از تابستان سال گذشته تنها دوستان من همین‌ها شده بودند. این روزهای آخر حال غریبی دارم. نمی‌دانم به سراغ کدام دوستم بروم. نگرانم از حال بعضی از آن‌ها بی‌خبر بمانم. من 6 دوست عربی دارم، 4 دوست ادبیات، 9 دوست ریاضی و... . به آشپزخانه رفتم تا دستمالی بردارم و خاک روی کتابخانه را بگیرم. تلفن زنگ خورد. نکند همسایه یا هم‌کلاسی‌ام باشد؟ نکند او جمع‌بندی بهتری داشته؟ در این افکار غرق بودم که مادرم گفت: «بیا پشتیبانت پای تلفن است.»

مکالمه‌ی پشتیبانم با من:

پشتیبان: سلام! چرا غمگینی؟

من: نمی‌دانم از کجا شروع کنم. نگرانم!

پشتیبان: چه‌قدر خلاصه‌نویسی کردی؟

من: بعضی از درس‌ها را انجام دادم اما نصفه و نیمه.

پشتیبان: آیا صحبت‌های جلسه‌ی نفرات برتر 5 اردیبهشت را در سایت مشاهده کردی؟ از پروژه‌های کوچک و تمام‌شدنی آگاه شدی؟

من: نه راستش از بس نگرانم سمت تلویزیون و کامپیوتر نمی‌روم.

پشتیبان: یادت هست کتاب‌های هفت‌کنکور و فلش‌کارت‌ها را چند ماه پیش تهیه کردی؟ الان زمان خواندن آن‌هاست.

من: خوب! من که وقت زیادی ندارم.

پشتیبان: خاصیت این کتاب‌ها این است که فصل‌هایت را اولویت‌بندی می‌کنی، بودجه‌بندی هر مبحث را در ابتدای هر فصل کتاب هفت‌کنکور می‌بینی و کار را آغاز می‌کنی. خواهی دید که در چه زمان کمی هر کتاب یا فلش‌کارت تمام خواهد شد و تو زمانت را برای مطالب اضافی تلف نکرده‌ای.

خداحافظی کردم و در تمام آن روز توانستم استراتژی خودم را تا دوران جمع‌بندی بنویسم. آرامش دارم. الان دیگر دوست‌های واقعی خودم را تا روز کنکور شناختم.

 

Menu