به فرزندانمان اعتماد کنیم
لطفاً خودتان را معرفی کنید.
اعظم فکور بافنده هستم. کارشناسی پرستاری دارم. یک دختر هم دارم که مدرک کارشناسی معماری دارد.
فکر میکنید برای پارسا چهکار کردهاید؟
وقتی کودک بودند، حتی وقتی از سر کار میآمدم با آنها بیرون میرفتم و در بازیکردن با آنها سهیم بودم. با دخترم عروسکبازی میکردم و با پسرم توپبازی. آنها را به پارک میبردم و دوست داشتم از کودکیشان لذت ببرند و بچگی کنند. از ششم به بعد، پارسا به درسخواندن علاقه نشان داد و من هم همراهیاش کردم. هر کتابی میخواست برایش تهیه میکردم. دو سال آخر که غیر از درسخواندن کار دیگری نداشت و حتی دو سال خالههایش را ندید.
از کودکی به درسخواندن علاقه داشت؟
او همیشه مدرسه را دوست داشت. اهلمطالعه بود و کتابهای داستان را خیلی دوست داشت. دوران دبستان معمولی درس میخواند؛ اما پنجم دبستان که بود، معلمش پیشنهاد کرد که او را به کلاس تیزهوشان بفرستیم تا خودش را برای آزمون تیزهوشان آماده کند. خودش هم علاقه نشان داد و در مدرسهاش اولین نفر بود که در آزمون تیزهوشان قبول شد.
از ویژگیهای اخلاقی او هم میگویید؟
اصلاً دوست ندارد غیبت کسی را بکند. حتی اگر من هم بگویم، به من تذکر میدهد. معلمان و دوستانش همیشه او را دوست داشتند. قدرت تشخیص خوبی از بدی را دارد و خیالم از این بابت راحت است.
در سال کنکور چگونه برایش وقت میگذاشتید؟
من سر کار هم میرفتم و تنها کاری که توانستم برایش انجام دهم، این بود که مهمانیرفتن را حذف کردم و هیچ کس هم به خانهی ما نیامد. تلویزیون را به آشپزخانه بردم که صدایش او را اذیت نکند. از لحاظ تغذیه هم حواسم به او بود و میتوانستم وقت کافی برایش بگذارم. هر کتابی لازم داشت، برایش تهیه کردم. او دغدغهی آموزش نداشت.
این حمایت را تا چه زمانی ادامه میدهید؟
او آزاد است که به خارج از کشور برود؛ اما چنین قصدی را ندارد. هر جا باشد، قلبم با اوست؛ اما نمیخواهم خودخواهی کنم و او را برای خودم نگه دارم.
چه توصیهای برای پدرها و مادرها دارید؟
به بچهها احترام بگذارند و به آنها اعتماد کنند. آنها بچه نیستند؛ خیلی میفهمند. اذیتشان نکنیم.