گفتوگو با پدر و مادر محمدجواد محقق، رتبهی 10 انسانی منطقهی 3 از تاکستان
او بیش از اینکه فرزندمان باشد، دوست ماست
لطفاً خودتان را معرفی کنید.
پدر: من مجتبی محقق، فوق دیپلم علوم انسانی و بازنشستهی شرکت الکتروپارس هستم.
مادر: من اعظم محقق، دیپلم انسانی و مربی قرآن هستم.
چند فرزند دارید؟
مادر: دو فرزند داریم که پسر کوچکمان کلاس چهارم دبستان است.
محمدجواد در تاکستان به کدام مدرسه میرفت؟
پدر: هم دوران راهنمایی و هم دبیرستان را در مدرسهی نمونهدولتی و تیزهوشان تحصیل کرد. او به دبیرستان فارابی تاکستان میرفت.
علاوه بر درس او را به یادگیری چه مهارت دیگری تشویق میکردید؟
پدر: محمدجواد همیشه فعالیت قرآنی داشت و اکنون حافظ 12 جزء قرآن است. او همچنین شاعر بسیار خوبی است. پسرم در تاریخ بسیار بینظیر است. عالِمشناس بسیار خوبی است و اطلاعات عمومی بالایی دارد.
مادر: من از چهارسالگی او را با خودم به کلاسهای قرآن میبردم. او ابتدا روخوانی و روانخوانی قرآن را یاد گرفت و سپس حفظ قرآن را شروع کرد. خودم هم حافظ قرآن هستم و این موضوع تأثیر ویژهای بر علاقهمندی محمدجواد داشته است.
چه ویژگی خاصی در محمدجواد وجود داشت که او را برای انتخابِ رشتهی انسانی تشویق کردید؟
مادر: او همیشه کتابهای سنگینی فراتر از سن خودش مطالعه میکرد. مثلاً در چهارم ابتدایی شاهنامه را میخواند و اشعار حافظ را حفظ میکرد. روحیاتش به رشتهی تجربی هم نزدیک بود؛ اما علاقهی شخصی خودش این بود که رشتهی انسانی را انتخاب کند. حتی اقوام و مشاوران هم او را به انتخابِ رشتهی تجربی تشویق کردند، اما من و پدرش معتقد بودیم باید در رشتهای که علاقه دارد ادامهی تحصیل دهد.
پدر: با نظر مشاورانش، ابتدا در دوم دبیرستان وارد رشتهی تجربی شد؛ اما بعد با معدل 93/19 رشتهاش را تغییر داد و وارد رشتهی انسانی شد.
روش شما برای انگیزهبخشی به محمدجواد چه بود؟
مادر: تنها روش من و پدرش تشویق بود. من در یادگیری قرآن و نیز پیشرفت در درسهایش خیلی تشویقش میکردم. پدرش هم اولین مشوقِ او برای شعر گفتن بود. محمدجواد در زمینهی شعر حائز رتبههای برتر کشوری است.
چهقدر پیگیر آزمونهای کانون و کارنامههای او بودید؟
پدر: او خیلی اهل برنامهریزی است و خودش این کار را انجام میداد. ما در کارها و ساعت مطالعهاش دخالت نمیکردیم و به او اعتماد داشتیم.
مادر: خیلی پیگیر کارنامههایش بودیم. من حتی پیگیر تراز و رتبهی رقیبان او در کانون بودم. دوست داشتم وضعیت درسیاش را بسنجم. پسرم رقابت سازنده و سالمی با دیگران داشت.
تا چه حد با رقابت کردن موافق بودید؟
پدر: ما او را میشناختیم. به هیچوجه حسادت در ذات او نیست. او هر درسی را که در آن به تسلط رسیده بود به دوستان و همکلاسیهایش یاد میداد و تدریس میکرد. ما فقط توجه او را نسبت به ترازها و رتبههای بهتر جلب میکردیم تا برای خودش هدفگذاری کند و برای پیشرفتِ بیشتر تلاش کند.
در مورد انتخاب رشتهی دانشگاهیاش با او صحبت کردید؟
مادر: خودش چندان به قضاوت علاقهای ندارد و میخواهد رشتهی حقوق را دنبال کند. معتقد است قضاوت کردن کار بسیار سختی است و مسئولیت زیادی دارد.
محمدجواد چه ویژگی خاصی دارد؟
پدر: از کودکی حس میکردیم هوش سرشاری دارد. هر کس یک بار با او صحبت میکرد آیندهی خوبی را برای او پیشبینی میکرد. از همان بچگی علاقهی زیادی به مطالعه داشت. خدا به او استعداد ذاتی داده و این به همراه تلاش موجب موفقیتش شده است.
در خانهی شما، مطالعه چهقدر اهمیت دارد؟
مادر: من مربی قرآن هستم و در زمینهی کارم مطالعه میکنم.
پدر: فضای خانوادهی ما محیط خوبی برای مطالعه و پیشرفت است. پدرم امام جمعهی شهرستان و استاد دانشگاه هستند. برادرهایم نیز استاد دانشگاه هستند و محمدجواد در چنین خانوادهای بزرگ شده است.
برای تشویق او چهکار میکردید؟
مادر: با توجه به شرایط خانواده بعد از قبولی در کنکور، او را به سفر بردیم. همیشه تشویق کلامی تأثیر زیادی روی او داشته است و ما تلاش کردهایم با همراهی و انگیزه دادن، او را به سمت اهدافش سوق دهیم.
گفتوگو و مشورت چه جایگاهی در خانوادهی شما دارد؟
مادر: همیشه با محمدجواد راجع به مسائل زندگی صحبت میکنم و سعی میکنم با توجه به درک بالایی که دارد، از او مشورت بخواهم. او مسائل را بهخوبی میفهمد تا جایی که بیشتر از اینکه احساس کنیم فرزندِ ماست احساس میکنیم دوستِ ماست.