چند هفتهای از روزی که در کلاسمان سطلی برای زبالههای بازیافتی گذاشته بودیم میگذشت. تقریباً دیگر همهی بچهها با دقت فراوان زبالهها را به تفکیک در سطل مخصوص به خود میریختند و سطل زباله پر از کاغذهای باطلهای شده بود که در طول این مدت در کلاس استفاده کرده بودیم.
زنگ تفریح با علی مشغول صحبت بودم. پرسید: «به نظرت این کاغذها را پس از بازیافت به چه چیزهایی میتوانند تبدیل کنند؟»
ذهنم مشغول شد. گفتم: «من فکر میکنم که میشود باز هم با این کاغذها، کاغذهای جدیدی تولید کرد یا شاید هم چیزهای دیگر.»
بچهها دورمان جمع شده بودند و به صحبتهایمان گوش میکردند. محمد گفت: من در کتابی خواندهام که از کاغذهای بازیافتی بیکیفیتتر میتوان جعبهی تخممرغ درست کرد.» آرش سریع به سمت کیفش رفت و یک مداد از داخلش درآورد و به ما نشان داد و گفت: «بچهها من مدتهاست با این مدادهای بازیافتی مینویسم؛ یعنی درواقع از زمانی که دوست محیط زیست شدهام. بدنهی مداد من از کاغذهای باطله تولید شده و برای تولید این مداد، درخت جدیدی قطع نشده است.»
در حالی که خوب به صحبتهای دوستانم گوش میدادم چیزی به ذهنم رسید: «راستی بچهها! شغل پدر من ساختوساز ساختمان است. بارها دیدهام که برای عایقهای دیوار یا سقف از چیزهایی استفاده میکنند که به گفتهی خودش از کاغذهای بازیافتی تولید شده است.»
محمد دوباره گفت: «میدانید میشود از همین کاغذها، دوباره مقواها و کاغذهایی باکیفیت تولید کرد؟ فقط نمیدانم منگنهها و جوهر نوشتههای روی این کاغذها را چهطور جدا میکنند.»
دوباره به یک پرسش بیجواب رسیده بودیم. صدای تمام شدن زنگ تفریح هم به گوش میرسید. قرار گذاشتیم همگی تحقیق کنیم و نتیجهی آن را در کلاس با هم به اشتراک بگذاریم.
ناسلامتی کلاس ما یک کلاس سبز و دوستدار محیط زیست است.