مادربزرگم با ما زندگی میکند و ما همیشه او را «خانمجان» صدا میکنیم. خانمجان در زمانهایی که من و خواهرم درس نمیخوانیم یا بازی نمیکنیم، برای ما داستانهای زیبا یا خاطراتی از قدیمترها میگوید. او دوست دارد از دل قصهها و خاطراتش ما را با تجربیاتش در زندگی آشنا کند تا ما هم رفتار و زندگی درستی را از بزرگترهایمان یاد بگیریم. آخر، حرفِ قدیمیها و بزرگترها را باید با طلا نوشت.
دیروز خانمجان برای ما از رسمورسوم قدیمیها گفت. راستش، دیروز که من و مریم کمد لباسهایمان را مرتب میکردیم، چند جفت جوراب پاره و شلوراهایی را که کمی زانوهایشان ساییده شده بود، به مامان دادیم که دور بیندازد. خانمجان برای ما گفت که قدیمیها قدر چیزهایی را که داشتند، بیشتر میدانستند. مراقب لباسهایشان بودند و وقتی لباسها پاره میشد، آنها را میدوختند یا وصله میکردند. به این ترتیب در زمانهایی که نیازی نبود حتماً لباس رسمی و نو به تن کنند، از این لباسها استفاده میکردند. درواقع صرفهجویی در همهچیز عادت خوب و فرهنگ درستی بوده که بزرگترهای ما به آن پایبند بودند.
برای من و مریم خیلی عجیب بود. از مادربزرگ پرسیدیم: «مثلاً چه زمانهایی از این لباسهای وصلهپینهشده استفاده میشد؟» خانمجان گفت: «مثلاً جورابها را در فصل پاییز و زمستان در خانه میپوشیدند یا بچهها شلوارهای وصلهشده را هنگام بازی در کوچه به تن میکردند تا دائماً مجبور نباشند لباسهای نو بخرند. آنها از قدیم به فکر این بودند که الگوی نادرست مصرفگرایی را کنار بگذارند و به این ترتیب در مصرف منابع و انرژیهای محیطزیست هم صرفهجویی میکردند. بههرحال برای تهیهی پوشاک هم به انواع انرژی و آب و زحمت نیروی انسانی نیاز داریم.»
من و مریم هم تصمیم گرفتیم با کمک مادرمان لباسهایمان را هنرمندانه ترمیم یا حتی گلدوزی کنیم و حتی با یکی از شلوارهای جین، کیف درست کنیم. لباسها را دوباره از مادر پس گرفتیم تا ایدهی خوبمان را عملی کنیم. اینجوری هم به حرف خانمجان احترام گذاشتهایم و از تجربهی قدیمیترها استفاده کردهایم و هم در زمانهای اضافهای که داریم، هنری زیبا و کاربردی یاد گرفتهایم. صرفهجویی و مصرف درست، الگوی خوبی است که ما هم دوست داریم مثل بزرگترهایمان به آن پایبند باشیم. خوبزندگیکردن هدف همهی ما بچههاست.
این کار خیلی لذتبخش است. لطفاً شما هم امتحان کنید.