راضیهسادات حسینی، ششم دبستان از ملایر این مقاله را دربارهی اهمیت علم و دانش نوشته است.
سکاکی مردی فلزکار و صنعتگر بود. او توانست با مهارت و دقت دواتی بسیار ظریف با قفلی زیبا بسازد. او آن را با هزاران امید و آرزو به پادشاه عرضه کرد و شاه که مشغول تماشای آن صنعت بود ناگهان اطلاع دادند که عالمی ادیب وارد میشود. همین که وارد شد شاه چنان سرگرم پذیرایی و گفتوگو با او شد که سکاکی و هنرش را از یاد برد و مشاهدهی این منظره او را حسابی رنجاند و تصمیم گرفت که در کنار هنرش به دنبال درس و کتاب برود. هر چند در ابتدا برای او که دورهی جوانی را طی کرده بود مقدمات درس را شروع کردن کار سخت و دشواری بود ولی اعتقاد داشت ماهی را هر وقت از آب بگیرند تازه است؛ بنابراین با جدیت فراوان مشغول شد. در طول کلاس بسیاری از همکلاسیهایش به او خندیدند و گفتند در این سن و سال هوس درس خواندن مسخره است؛ ولی او به همه میگفت هنری که در کنارش علم باشد ارزشش صدچندان است. روزی سکاکی نتوانست محیط مدرسه را تحمل کند و به دامنهی کوهی رفت و متوجه شد که از بلندی قطره قطره آب روی صخره میچکد و بر اثر ریزش پیوسته، صخره را سوراخ کرده است. لحظهای با خود فکر کرد و فکری مانند برق از مغزش عبور کرد و با خود گفت: «من هر اندازه هم بیاستعداد باشم از این سنگ که سختتر نیستم و ممکن نیست مداومت و پشتکار و ارادهام بیاثر بماند»؛ بنابراین به کلاس برگشت و آن قدر فعالیت و پشتکار به خرج داد تا استعدادش شکوفا شد و عاقبت یکی از دانشمندان کمنظیر ادبیات شد.
بله او سراجالدین ابویعقوب یوسف بن ابیبکر بن محمد بن علی سکاکی خوارزمی(۵۵۵-۶۲۶ قمری) (۱۱۶۰-۱۲۲۹ میلادی) نویسنده و ادیب ایرانی اهل خوارزم است.