به خاطر فرزندم خودم را بازنشسته کردم
لطفاً خودتان را معرفی کنید.
پدر: کارشناسیارشد دارم و در مؤسسهی تحقیقات مرکبات کشور در شهر رامسر مشغول به کارم.
مادر: ناهید حسینزاده هستم. کارشناسی مامایی دارم و حدود ۲۴ سال است در درمانگاه تأمیناجتماعی تنکابن کار میکنم. دختر دیگرمان هم در سال ۹۲ در رشتهی دندانپزشکی قبول شد.
شکیبا از سوم دبستان به کانون آمد و حدود ۹ سال در آزمونهای کانون شرکت کرد. دلیل اینکه او را به کانون آوردید، چه بود؟
مادر: این آگاهی را داشتیم که کانون محل برگزاری آزمونهای مستمر است و دانشآموزان در این آزمونها، هم میتوانند سطح علمی خود را بسنجند و هم خود را دیگران مقایسه کنند. چون شکیبا قرار بود در آزمون ورودی مدارس برتر شرکت کند، او را از سوم دبستان با آزمونهای کانون آشنا کردیم. در ششم دبستان در آزمون تیزهوشان قبول شد و یک سال وقفه افتاد. متوجه شدم که همان سال در حال افتکردن است و باعث شد سال بعد دوباره او را در آزمونهای کانون ثبتنام کنیم.
چقدر برای شکیبا وقت میگذارید؟
پدر: در مسائل درسی او دخالت نمیکنم؛ اما سعی میکنم محیط امن و آرامی را برای خانواده ایجاد کنم؛ چه از بعد عاطفی و روحی و چه بعد اقتصادی. معتقد بودم که اگر فقط یک نفر بر کارهای شکیبا نظارت کند، برایش بهتر است. در محیط کارم هم این را دیده بودم که وقتی کاری را به چند نفر میسپاریم، کمتر نتیجهی مطلوب میگیریم. همسرم در این زمینه خیلی ایثار کرد. وقتی شکیبا نهم بود، خودش را بازنشستهی پیش از موعد کرد تا وقتش را صرف موفقیت شکیبا کند. کمتر کسی است که کارش را تعطیل کند تا به کار بچهها رسیدگی کند. من سعی کردم از هر نظر پشتیبان باشم. من برای تلویزیون هدفون هشتمتری خریدم تا هر کسی بخواهد تلویزیون نگاه کند، مزاحم شکیبا نشود. حتی وقتی غذا میخوردم، بلافاصله به باغ میرفتم تا صحبتها طولانی نشود و وقت شکیبا هدر نرود.
خانم حسینزاده، تصمیم سختی گرفتید. راجع به این موضوع توضیح میدهید؟
مادر: وقتی شکیبا سال هشتم بود، احساس کردم دارد کمی افت میکند و لازم بود حضورم در خانه پررنگتر باشد. وقتی از سر کار برمیگشتم حوصلهی کافی برای نظارت بر کارهایش را نداشتم. شرایط اداره هم مهیا شد و من هم تقاضای بازنشستگی دادم. خود شکیبا هم معتقد است که همان سال در حال افتکردن بوده است.
پدر: همسرم اطلاعات علمی خوبی دارد و همیشه سعی میکرد دانش خود را بهروز نگه دارد و بیمارانی که به او مراجعه میکردند، خیلی راضی بودند. وقتی بازنشسته شد، میتوانست مطب داشته باشد و این موضوع را بیماران از او تقاضا میکردند. او میتوانست درآمد زیادی از این راه کسب کند؛ اما ترجیح داد روی آیندهی شکیبا سرمایهگذاری کند.
از این همه آزموندادن خسته نشد؟
مادر: واقعاً خسته نشده بود. فقط وقتی به کنکور نزدیک میشد، احساس میکردیم دارد از نظر روحی اذیت میشود. همیشه به او روحیه میدادیم و از او میخواستیم نگران رتبه نباشد. نگران این باشد که چه چیزی را خوب یاد نگرفته و آن را اصلاح کند.
انتظار رتبهی یکرقمی را از او داشتید؟
مادر: انتظار رتبهی زیر ۱۰۰ را از او داشتم؛ اما هیچوقت انتظارم را مطرح نمیکردم و چیزی در اینباره به او نگفتم.
پدر: سعی میکردیم توقعی برای او ایجاد نکنیم که اگر به هدف نرسید، ضربهی روحی نخورد. گذشتهی او نشان میدهد که روند رو به پیشرفت و تدریجی را طی کرده است. من پیشبینی میکردم که نتیجهی خوبی کسب کند.
چون سابقهی زیادی در کانون دارد، احتمالاً بارها اسمش در مجلهی آزمون چاپ شده است. شما چقدر مجله را میخواندید؟
مادر: وقتی از آزمون میآمد، اول از همه از او میخواستم مجله را به من بدهد تا بخوانم. همان روز جمعه مجله را میخواندم و گاهی از نکتههایش یادداشتبرداری میکردم.
مهمترین چالش شکیبا در سال کنکور چه بود و چگونه برطرفش کرد؟
مادر: یکی از ویژگیهای شکیبا این بود که همیشه دوست داشت اول شود و این موضوع من را اذیت میکرد. به او میگفتم اولبودن فقط مختص به او نیست. دانشآموزان برتر سطح دانش خوبی دارند؛ اما اولشدن به عوامل دیگری مثل مدیریت جلسهی آزمون هم بستگی دارد. آنقدر این موضوع را به او تأکید کردم که اواخر اقناع شد.
موقع غذاخوردن کنار هم هستید یا هر کس مشغول کار خودش است و هر وقت فرصت کند، غذا میخورد؟
پدر: سعی میکنیم در کنار هم باشیم و موقع خوردن غذا دربارهی همهچیز با هم حرف میزنیم و شوخی و خنده هم چاشنی این گفتوگوهاست.
مادر: خیلی به مطالعه علاقه دارم و از اینترنت، مطالب علمی، بهویژه مطالب مربوط به سلامت را میخوانم و در گفتوگوهایی که با اعضای خانواده داریم، این مطالب را هم مطرح میکنم.
سال آخر، مهمانیها را کمتر نکردید؟
مادر: من خانوادهی پرجمعیتی دارم و وقتی دعوتمان میکردند، برای تقویت روحیهی شکیبا به مهمانی میرفتیم؛ اما کسی به خانهی ما نمیآمد. هر سال شب یلدا، یکی از خانوادهها مهمانی میگیرد و همه خانهی او هستیم. سال کنکور شکیبا قرعه بهنام ما افتاد و من عذرخواهی کردم که امسال نمیتوانم مهمانی بدهم و قرار شد به سال بعد موکول شود.
اینکه خواهرش نتیجهی خوبی در کنکور گرفته بود، انتظار شما را برای شکیبا بیشتر نکرده بود؟
مادر: شکیبا از کودکی از خودش انتظار زیادی داشت. وقتی هنوز به مدرسه نمیرفت، او را به کلاس شطرنج فرستادم و مربیاش معتقد بود که آیندهی موفقی خواهد داشت. دقت زیادی به اطرافش دارد.
چه توصیهای برای پدرها و مادرها دارید؟
پدر: قبل از هرچیز باید استعداد و ظرفیت بچهها را بشناسند و بعد از این شناخت، زمینه را برای شکوفایی آنها فراهم کنند. پولخرجکردن برای بچهها هزینه محسوب نمیشود؛ نوعی سرمایهگذاری است.
مادر: با مدرسهی بچهها ارتباط تنگانگ داشته باشند و وضعیت درسی آنها را بررسی کنند و امکانات پیشرفتشان را فراهم کنند.