تا آخرین روز انگیزهی تلاشکردن داشت
لطفا خودتان را معرفی کنید.
مادر: من زیبا احمدی، مدیر دبستان هستم. تحصیلاتم کارشناسی مدیریت است.
پدر: من جعفر روحانی هستم. کارشناسی حقوق قضایی خواندهام و سردفتر هستم.
برای عرفان چه کردهاید که به این موفقیت دست پیدا کرده است؟
مادر: من و پدرش علاقهی زیادی به تدریس و تحصیل داریم. عرفان انگیزهی درسخواندن و ادامهتحصیل را در پدرش دیده بود و این باعث شد رغبت زیادی برای آینده داشته باشد. در خانوادهی من و همسرم افراد تحصیلکرده، زیاد داریم. این موضوع باعث شد عرفان انگیزه پیدا کند. سه سال آخر که ارتباطش با کانون بیشتر شد، انگیزهاش هم قویتر شد. او از چهارم دبستان عضو کانون بود. به حضور در آزمونها اهمیت زیادی میداد و حتی اگر به سفر میرفتیم، بهصورت مهمان در آزمونها شرکت میکرد.
وقتی پدر و مادر از دوران دبستان به تحصیل فرزند خود توجه میکنند، چقدر در موفقیت آنها مؤثر است؟
مادر: بهادادن به تحصیلِ دانشآموز از سالهای ابتدایی، بهادادن به آیندهی اوست. عرفان از همان سالهای ابتدایی وقتی میدید جزو رتبههای برتر است، برای تلاش بیشتر انگیزه میگرفت. عرفان در اولین آزمونی که در چهارم ابتدایی شرکت کرد، رتبهی اول کشور شد و معلمانش در مدرسه تشویقش کردند و انگیزهاش برای ادامهی راه بیشتر شد. در سه سال به آزمونهای کانون توجه ویژهای میکرد. قبل از هر آزمون به کانون میرفت و با آقای خضرلو مشورت میکرد. سعی میکرد کموکاستیهایش را جبران کند.
تأثیر شما در حضور منظم عرفان در آزمونها چه بود؟
مادر: سماجت و اصرار نمیکردیم. میترسیدیم از آزمونها دلزده شود. خودش انگیزهی کافی برای حضور منظم در آزمونها داشت. میدانست در هر آزمون نکات بیشتری یاد میگیرد. همیشه او را راهنمایی میکردیم؛ اما تصمیمگیرندهی نهایی خودش بود.
وقتی عرفان در آزمونها نتیجهی دلخواهش را به دست نمیآورد، واکنش شما چه بود؟
مادر: اگر آزمون را خوب نمیداد، همان روز به سراغ کارنامه نمیرفت. ما هم اصرار نمیکردیم. بعد از چند روز به سراغ کارنامهاش میرفت و اشکالاتش را مطالعه میکرد. ما برایش نقش تشویقی داشتیم. حتی برنامهاش را از کانون میگرفت.
پدر: من مشغلهی کاری داشتم و نقش همسرم در تحصیل عرفان بیشتر بود. مادرش با اولیای مدرسه و با کانون در ارتباط بود و پیگیر امور آموزشیاش بود.
در تعطیلات چگونه او را همراهی میکردید؟
مادر: بعد از یک هفته تلاش، برای عصر جمعه برنامهی تفریحی در نظر میگرفتیم. کتابهایش را کنار میگذاشتیم و درس را تعطیل میکردیم. در یک هفتهی پایانی سال کنکور، سه روز پشتسرهم برای تفریح او بیرون رفتیم. در هفتهی پایانی برای مدیریت روحیهاش از آقای خضرلو کمک گرفتیم. آقای خضرلو در هفتهی پایانی با او جلسهی مشاوره داشت. وقتی عرفان از این جلسه برگشت، احساس کردیم که کاملاً آماده و آرام است.
در هفتهی پایانی چه برنامهی خاص دیگری برایش در نظر گرفتید؟
مادر: دو روز مانده به کنکور، به او پیشنهاد کردیم دیگر درس نخواند. عرفان معتقد بود این دو روز هم برای مرور و تورق سریع مهم است. خودش انگیزهی تلاش تا آخرین روز را داشت.
چه عامل دیگری موجب افزایش انگیزهی عرفان میشد؟
پدر: من بیشترین و مؤثرترین عامل برای افزایش انگیزهی عرفان را داستانِ زندگی خودم میدانم. تا سال سوم راهنمایی از مدرسه بیزار بودم و فرار میکردم. بعد از آن به جبهه رفتم و تحولی در زندگیام ایجاد شد. وقتی برگشتم، اول تا چهارم دبیرستان را در مدت دو سال تمام کردم. سال ۱۳۷۵ که ۲۵ سالم بود، در کنکور سراسری شرکت کردم و رتبهی ۸۸ را کسب کردم. همیشه این داستان را برای عرفان تعریف میکردم. در دورهی کارشناسی، حقوق خواندم و کارشناسیارشد را در رشتهی تاریخ تمدن ملل اسلامی ادامه دادم. این گذشتهی من است و انگیزهی خیلی خوبی برای عرفان بود.
مادر: کارها و تلاش همسرم برای عرفان درس بود. پدرش همیشه به عرفان یادآوری میکرد که حداکثر سه ساعت در روز برای درسخواندن وقت داشته است. این باعث میشد عرفان ارزش تلاش را بداند.