دوقلوها مکمل هم بودند
لطفاً خودتان را معرفی کنید.
پدر: من عبدالحمید انصاریفرد، کارشناس ارشد شیمی تجزیه از دانشگاه تبریز و دبیر آموزش و پرورش هستم.
مادر: من نگین محمدی، کارشناس پرستاری از دانشگاه شیراز و خانهدار هستم. بعد از تولد فرزندانمان دیگر سر کار نرفتم و سعی کردم تمرکزم را صرف رسیدگی به آنها کنم.
لطفاً دوقلوهایتان را معرفی کنید.
پدر: سعید، رتبهی 4 تجربی ایثارگران شد و برادرش احسان، رتبهی 77 تجربی ایثارگران را به دست آورد.
خانم محمدی! چرا خودتان را وقف بچهها کردید؟ مگر نمیتوان هم شاغل بود و هم به امور زندگی رسیدگی کرد؟
مادر: ما به جز دوقلوهای پسرم یک دختر هم داریم که سه سال از آنها بزرگتر است و در رشتهی برق دانشگاه شهیدبهشتی درس میخواند. آن زمان با توجه به اینکه سه فرزند کوچک داشتم، تصمیم گرفتم تمام وقتم را صرف تربیت آنها کنم.
فکر میکنید ارتباط و مهارت تربیت فرزندان چهقدر در موفقیت آنها اثرگذار است؟
مادر: هر کس از من دلیل و عامل موفقیت فرزندانم را میپرسد میگویم دستکم تا پایان دوران دبستان نباید آنها را رها کرد. من در دوران راهنمایی هم نظارت بر کارشان داشتم؛ اما چون دوقلو بودند مکمل هم بودند و در درسها به هم کمک میکردند و کار من کمی سبکتر شده بود. فرزندانم تا امروز یک جلسه هم به کلاس خصوصی نرفتهاند و همه چیز را با مطالعهی کتاب یاد گرفتهاند. دو سال آخر دبیرستان با شرکت در آزمونهای کانون از سردرگمی بیرون آمدند و برنامهی آزمونها به کارشان هدف و برنامه داد.
بچهها از چه طریقی با کانون آشنا شدند؟
مادر: دخترم قبلاً عضو کانون بود و ما نتیجهی آن را دیده بودیم. از سال سوم دبیرستان پسرهایم را در کانون ثبت نام کردیم و آنها هم از برنامهی کانون برای مطالعه استفاده کردند.
وقتی به کانون آمدند نقش شما در پیشرفت آنها چه بود؟
مادر: تراز و نمرهی آنها گویای همه چیز بود. پیگیری میکردیم که درسهایی را که ایراد داشتند بیشتر بخوانند و روشهای درستِ مطالعه را ادامه دهند. برنامههایشان را هم پیگیری میکردیم؛ اما خودشان مکمل هم بودند و با هم رقابت میکردند. جمعههای آزمون بیشتر به استراحت سپری میشد و بخش گفتوگوهای مجلهی آزمون را هم مطالعه میکردند.
شما چه نقشی در ایجاد این همدلی بین دو برادر داشتید؟
مادر: یکی از تفاوتهایی که شرایط ما با دیگر خانوادهها داشت این بود که فرزندان ما دوقلو بودند. در هر آزمون درصدها و ترازهایشان با هم متفاوت بود و ما باید تمام تلاشمان را میکردیم تا با هر دو به یکسان برخورد کنیم تا خودشان راهشان را پیدا کنند. وقتی دخترم در مقطع راهنمایی بود، سؤالات شیمی را از پدرش میپرسید. سعید با اینکه دبستانی بود در کنار آنها مینشست و خیلی وقتها پاسخ سؤالات پدر را میداد. این موضوع ما را متعجب میکرد. بعد از آن از پدرش خواست کتاب شیمی مورتیمر را به او بدهد. با اینکه به او گفته بودیم این کتاب بالاتر از سطح دانش اوست، کتاب را خواند و در مرحلهی اول المپیاد شیمی پذیرفته شد. احسان میگفت شیمی را از سعید آموخته است.
آیا سعید و احسان به جز درس، در زمینههای دیگری هم پیشتاز هستند؟
مادر: احسان در رشتهی خوشنویسی مقام دارد. هم سعید و هم احسان در رشتهی مهارتهای گرافیکی حائز رتبهی برتر در لاهیجان شدند.
پدر: من به عنوان یک معلم اعتقاد دارم بزرگترین سرمایهی پدر و مادر، فرزندانشان هستند و این سرمایهها باید در جای درستی سرمایهگذاری شوند. باید علاقهی آنها کشف شود. باید ببینیم بچهها به چه زمینهای علاقهمند هستند، نه اینکه چه چیزی برای آنها سود بیشتری دارد. همسرم در زمینهی خط، زبان انگلیسی و از همه مهمتر دلسوزی برای بچهها بسیار مهارت و توانایی دارد و زمینه را برای بچهها فراهم کرده است. به دلایلی مجبور شدیم در استانهای مختلف زندگی کنیم؛ اما سعی کردیم بهترین شرایطی که در توانمان بود برای فرزندانمان فراهم کنیم.