از همکارانم در کانون یاد میگیرم
لطفاً خودتان را معرفی کنید.
در سال 1354 در بیرجند به دنیا آمدم. وقتی کودک بودم پدرم را از دست دادم و عمه و شوهرعمهام سرپرستی من و خواهرم را به عهده گرفتند. چون شوهرعمهام نظامی بود به شهرهای مختلف منتقل میشدیم. وقتی در رشتهی دامپزشکی قبول شدم در تبریز بودیم. به دلایلی این رشته را تا مقطع کاردانی ادامه دادم اما بهتازگی برای ادامهی رشتهی دامپزشکی اقدام کردم و در دانشگاه آزاد ارومیه پذیرفته شدم.
چه شد که با کانون آشنا شدید؟
خواهرم پرستاری خوانده و با آقای طباطبایی همکار بود. آقای طباطبایی وقتی فهمید فارغالتحصیل شدهام و به دنبال کار هستم کانون را به من پیشنهاد داد. اتفاقاً آن زمان تربت حیدریه در لیست تقاضای نمایندگی بود و چون به ما نزدیکتر بود آن را انتخاب کردم. مدتها آقای طباطبایی در کارها به من کمک میکرد. از سال 78 کار نمایندگی را با 16 دانشآموز شروع کردم. دو سال اول از نظر اقتصادی متضرر شدم اما آن قدر علاقهمند شده بودم که کار را ادامه دادم. در حال حاضر در نمایندگی تربت حیدریه و گناباد، 5700 دانشآموز را تحت پوشش داریم. در سال 1380 که مجلهی آزمون برای اولین بار منتشر شد من جزء اولین کسانی بودم که همهی دانشآموزانم را مشترک مجله کردم. از این مجله برای انتقال آموزههای کانون به بچهها استفاده میکردم و این کار را تا به امروز انجام میدهم.
از تربت حیدریه رتبهی برتر هم داشتهاید؟
ما در این سالها رتبههای برتر زیادی داشتهایم. در سالهای اخیر به عنوان نمونه سینا شیبانی رتبهی 4 انسانی و محمدامین روانبخش رتبهی 2 تجربی کشور از تربت حیدریه بودهاند.
در 19 سال همکاری با کانون چه دستاوردهایی داشتهاید؟
من غیر از کار کانون به کار دیگری مشغول نبودهام. مرحوم عبدلزاده از همان اول خیلی حمایتم کرد و هر جا مشکلی داشتم همراهی میکرد. من در نمایندگی کانون همه چیز را از آقای قلمچی یاد گرفتهام و او را پدر دومم میدانم. من در هر جلسهای از کانون شرکت میکنم در حال یادگیری هستم. پسرم از دوم دبستان تا به امروز که کلاس دهم است دانشآموز کانون بوده است و هر چه در کانون یاد گرفتهام برای او به کار بستهام. تأثیرش را هم دیدهام. او همیشه تراز بالایی داشته است. من همهی آموزههای کانون را اول برای پسرم استفاده میکنم و بعد به دیگران پیشنهاد میدهم. به طور مثال قبل از اینکه استفاده از کتابهای کانون را به رتبههای برتر تأکید کنم پسرم از همهی آنها استفاده کرده است.
به عنوان مسئول نمایندگی چه کار خاصی انجام دادهاید؟
از نظر آمار بورسیه مقام اول را در کشور داریم و حدود 3700 دانشآموز را تحت پوشش بورسیه درآوردهایم. من دوست ندارم کسی به نمایندگی کانون بیاید و ناامید برگردد. پسرم را به عنوان دانشآموز عادی در کانون ثبت نام کردهام و هزینههایش را خودم پرداخت میکنم اما در مورد دیگران هر کس شرایط بورسیه را داشته باشد با تحقیق در مورد وضعیت اقتصادی خانوادهاش بدون معطلی او را بورسیه میکنیم. نمونهای از این دانشآموزان یکی از فارغالتحصیلان بود که شرایط اقتصادی خوبی نداشت اما دوست داشت از امکانات کانون استفاده کند. چون فارغالتحصیلان نمیتوانند بورسیه شوند هزینههایش را تقبل کردم به شرط آنکه ترازش را به 6000 برساند. او از تراز 5200 به 7800 رسید و رتبهی 77 انسانی منطقه را به دست آورد. وقتی هزینهها در جای خودش خرج میشود به ثمر میرسد و لذت زیادی را نصیب ما میکند. خود من هم از نظر مالی ضعیف بودم اما چون خوب کار کردم پیشرفت خوبی داشتهام. مورد دیگر پدری بود که دانشآموز دبستانی داشت. وقتی فهمیدم کارگر روزمزد است هزینهها را به او برگردانم و فرزندش را بورسیه کردم. او هم آخر سال در آزمون تیزهوشان قبول شد. همیشه دوست دارم در کمک به دانشآموزان مستعد اما بیبضاعت بهترین باشم.
ارتباط شما با همکارانتان در شهرهای دیگر چگونه است؟
یادگیری من از همکارانم خیلی زیاد است و همیشه سعی میکنم از هر کسی چیزی یاد بگیرم. به طور مثال از ایدهی آقای پرهیزگار برای بن کتاب استفاده کردم و آن را به بستههای کتاب تبدیل کردم. البته این طور نیست که فقط بستههای کتاب را ارائه دهیم و دانشآموز را به حال خود بگذاریم. من جلساتی با همهی دانشآموزان دارم و به آنها گفتهام هر کس از کتابها استفاده کند سال بعد نیمی از هزینههای کتاب را به او برمیگردانیم. ما به جایی رسیدهایم که دانشآموزان اعتماد زیادی به کتابهای کانون پیدا کردهاند. پسرم قبل از هر کس به این کتابها علاقهمند است و هر بار بدون اجبار آنها را تهیه میکند. وقتی اولیا برای کتاب خریدن مراجعه میکنند ویژگی هر کتاب را برای آنها شرح میدهیم و مشخص میکنیم که چه کتابی برای چه موردی مناسب است. دلایل رشد من در تربت حیدریه به دلیل مشاورههای دکتر سعادتی است. همراهی ایشان در معرفی کانون خیلی مؤثر بوده است. ایشان همه چیز را به من یاد داد. هر وقت جلسهای در تهران باشد با همکارانم در شهرهای نزدیک همراه میشویم و با هم به تهران میآییم. در فرصتهایی که در کنار هم هستیم استفاده میکنیم و از هم یاد میگیریم. درواقع غیر از جلسهی آقای قلمچی یک جلسه هم با هم داریم و در مورد دستاوردهایمان صحبت میکنیم.
از همراهی همسرتان هم بگویید.
همسرم 19 سال در کنار من در تربت حیدریه زندگی کرده است؛ جایی که هیچ قوم و خویشی نداریم و تنها هستیم. ما همیشه با هم هستیم و حتی اگر جلسهی خصوصی داشته باشم در کنار من است. همسرم در بخش مشاوره به من کمک میکند و با اولیا ارتباط خوبی دارد. او به عنوان یک مادر با مادران دانشآموزان صحبت میکند و تجربیاتش را در اختیار آنها میگذارد. همسرم دیپلم دارد اما دانش کانونیاش خیلی خوب است. او هر بار مجلهی آزمون را کامل میخواند و در تحلیل کار دانشآموزان و طبقهبندی عملکرد آنها به من کمک میکند.