گفتوگو با فاطمه ایلپور، مسئول نمایندگی سیرجان
با بازخوردها درس خواندن را برای دانشآموزان راحتتر میکنم
لطفاً خودتان را معرفی کنید.
من فاطمه ایلپور متولد 1328 هستم. من کوچکترین عضو خانوادهی ایلپور هستم. پدرم بازنشستهی ارتش بودند و در سیرجان کشاورزی داشتند. ایشان پروژههای عمرانی زیادی در این شهر به اجرا درآوردند. تا دوم دبستان در شهر سیرجان درس خواندم؛ اما چون در شهر کوچک ما امکانات کم بود به تأکید مادرم به تهران رفتیم. خانوادهام به تحصیل اهمیت زیادی میدادند و علاقه داشتند ما درس بخوانیم. از سوم دبستان در تهران درس خواندم. مادرم سواد مدرسه نداشتند اما مکتب رفته بودند و سواد قرآنی و ادبی داشتند. از همان اول همیشه در خانهی ما حرف از کتاب بود و در مورد نویسندهها و شاعران گفتوگو میشد. ما از بچگی کتاب دیدیم و مجله. خواهرهای بزرگترم خیلی اهل مطالعه بودند و من هم کمکم به این موضوع علاقهمند شدم. دوم دبستان که بودم اغلب کتابها را راحت میخواندم. وقتی در تهران ساکن شدیم پدرم چون کار کشاورزی داشت چند بار در سال پیش ما میآمد و ما هم چند بار به سیرجان میرفتیم؛ اما رفتوآمد خیلی سخت بود. سال 1335 وقتی برای اولین بار به تهران آمدیم 10 روز طول کشید.
آمدن شما به تهران چه تأثیری در سرنوشت شما داشت؟
من از کودکی به مطالعه و تحصیل داشتم و تهران امکانات بیشتری برای این علاقهام داشت. در مدرسهی خوبی تحصیل کردم. خواهرانم دبیر شدند و من هم به تدریس علاقه داشتم و همان زمان که دانشآموز بودم به دوستانم درس میدادم. سال 1346 در دانشگاه تربیت معلم در رشتهی شیمی قبول شدم و از همان زمان هم تدریس را در چند مدرسه شروع کردم. وقتی فارغالتحصیل شدم یک سال به رفسنجان رفتم و بعد به سیرجان آمدم و چند سال هم در بندرعباس و شیراز تدریس کردم. چند سال هم مدیر مدرسه بودم.
چه زمانی با کانون آشنا شدید؟
من سال 1377 با کانون آشنا شدم و دخترانم به صورت مکاتبهای در آزمونها شرکت میکردند. دو دختر دارم که وقتی به سال کنکور رسیدند تقریباً همهی معلمان خوب سیرجان از این شهر رفته بودند و ما با کمبود معلم مواجه بودیم. یکی از خواهرانم در تهران زندگی میکرد. برای مشاوره نزد مرحوم عبدلزاده رفتم و با ایشان مطرح کردم که میخواهم دخترم را به تهران بیاورم تا با خالهاش زندگی کند و ازطرفی بتواند در آزمونهای کانون شرکت کند. آقای عبدلزاده وقتی فهمیدند آزمونها به صورت مکاتبهای برگزار میشود از من خواستند مسئولیت نمایندگی کانون در سیرجان را بپذیرم. همان سال بازنشسته شدم و کار جدید در کانون را شروع کردم و الان مدت 20 سال است که در کانون فعالیت میکنم.
از تجربیات بیستسالهی کاری خود در کانون بگویید.
وقتی کار کانون را شروع کردم خانوادهی سیرجانی استقبال خوبی داشتند و به ما اعتماد کردند. من هم سعی کردم هر کاری میتوانم برای دانشآموزان انجام دهم. من در تمام جلسات کانون شرکت کردهام. از افراد خوبی برای کار در کانون دعوت کردم و خانوادهها از کار ما راضی هستند. سیرجان شهری است که در یک چهارراه واقع شده است و از نظر تجاری، صنعتی و کشاورزی شهر مهمی است. دانشآموزان درسخوانی دارد و علاقهی زیادی به تحصیل دارند. به همین دلیل شروع خوبی در کار کانون داشتم. من اولین سال کار با کانون را با 18 پسر و حدود 150 دختر شروع کردم. ما سعی میکنیم آموزههای کانون را بهخوبی به دانشآموزان منتقل کنیم و تعامل زیادی با اولیا داشته باشیم که آنها هم بتوانند نقش مؤثری در موفقیت فرزندشان داشته باشند.
آیا در نمایندگی سیرجان کار ویژهای برای دانشآموزان شهرتان انجام دادهاید؟
کار جدیدی که در کانون شروع کردهایم استفاده از روانشناس است. از یکی از دانشآموزان خودمان که در رشتهی روانشناسی فارغالتحصیل شده است دعوت کردیم که به اولیا مشاوره بدهد تا پدرها و مادرها رفتارهای مناسبی با فرزندان خود داشته باشند و فرزندان خود به تحصیل علاقهمند کنند. بازخوردهایی که در کانون به دانشآموزان میدهیم باعث شناخت آنها از خودشان میشود و این شناخت درس خواندن را برای آنها راحتتر میکند و دچار نگرانی نمیشود. ما هم سعی میکنیم به اولیا آموزش دهیم که این نگرانی را کم کنند. آموزش و پرورش سیرجان هم به کار ما خیلی احترام میگذارد و اغلب فرهنگیان بهنوعی با کانون در ارتباط هستند. هفتهای یک بار با رئیس آموزش و پرورش جلسه داریم و از آموزههای کانون استقبال میشود.
کار در کانون چه تأثیری در زندگی شما داشته است؟
قبل از آشنایی با کانون روشهای خاصی را اجرا میکردم که برخی از آنها با آموزههای امروز کانون همسو بود اما روشها اشتباه هم در برخورد با فرزندانم داشتم که وقتی با کانون آشنا شدم متوجه این اشتباهات شدم. در حال حاضر در حال نوشتن تجربیاتم در طول تدریس و کار در کانون هستم تا بتوانم آن را به دیگران هم منتقل کنم.
در مورد خانوادهی خودتان هم بگویید.
پسرم 42 سال دارد و در رشتههای کامپیوتر و علوم سیاسی تحصیل کرده است. وقتی کار کانون را شروع کردم 18 سال داشت و در کار کانون به من کمک میکرد و هنوز هم همکار من است. دخترم کارشناسی ارشد اطلاعات ماهوارهای از مالزی دارد. دختر دیگرم دانشجوی دکترای محیط زیست است. پسر کوچک ما هم کارشناسی ارشد معدن دارد. همسرم در استانداری بندرعباس کار میکردند و بعد از بازنشستگی به کار کشاورزی مشغول هستند.
و این حمایت همچنان ادامه دارد؟
سهم زیادی از موفقیت خود را نتیجهی حمایت خانوادهام بهویژه همسرم میدانم. ایشان همیشه مرا تشویق کردهاند و همکار من بودهاند. گاهی که مجبور بودم برای جلسات به تهران بیایم و چند روز بمانم، همسرم تمام کارهای خانه و بچهها را در نبود من انجام میدادند و من هیچ وقت مشکلی احساس نکردم.
در خانوادهی دیگر خود، یعنی خانوادهی کانون، چه احساسی دارید؟
ما در کانون درواقع عضوی از یک خانوادهی حدود 10 هزار نفره هستیم. من افتخار میکنم به داشتن چنین خانوادهای. آقای قلمچی کار بزرگی انجام دادند و خدمت بزرگی به آموزش کشور کردهاند و اثر خوب این کارها ماندگار خواهد شد.
ویژگیهای برجستهی شما در مدیریت نمایندگی کانون چیست؟
اهمیت زیادی به کار و اجرای آموزههای کانون دارم. در انتخاب مدیران و پشتیبانان خوب حساس هستم و سعی من بر این است که سازمان متحد و منسجمی داشته باشیم.
نظر شما در مورد عدالت آموزشی کانون چیست؟
از وقتی که بنیاد وقف عام شد علاقهی من هم به این کار بیشتر شده است و به نظرم کار بزرگی است. من همیشه دوست داشتم خدمت کنم و الان احساس بهتری دارم. ما هر روز مراجعهکننده برای بورسیه داریم و این موضوع مرا خوشحال میکند که خانوادههای کمبرخوردار هم به ما مراجعه میکنند.
در سیرجان بارها شاهد رتبههای خوب بودهایم. در این مورد هم توضیحی دارید؟
سال 89 مهرناز شهسواری رتبهی 2 کشور شد. سال 95 هم حسین مقدس رتبهی 1 منطقهی 2 شد. امیرحسین قاسمینژاد، رتبهی 1 تجربی کشور سال 96 میگوید «وقتی دیدم خانم شهسواری از سیرجان توانست به چنین رتبهای دست پیدا کند انگیزه گرفتم که برای رتبهی تکرقمی تلاش کنم». من همچنان با خانوادهی امیرحسین در ارتباط هستم. پدرش معلم شریفی است و میدانم چه سختیهایی برای کسب این موفقیت کشیدهاند.