دلیل موفقیتم را در ایمان به کانون میدانم
لطفاً خودتان را معرفی کنید.
من فرحناز عطوفی متولد 1349 هستم. کارشناسی ارشد مدیریت اجرایی دارم. مادر و پدرم تحصیلات سیکل دارند اما همیشه اهمیت زیادی به تحصیل من و خواهرها و برادرهایم دادهاند. مادرم در تشویق ما به درس خواندن خیلی نقش داشت. مهمترین ویژگی من سختکوشی است که آن را از پدرم یاد گرفتهام. من در مشهد به دنیا آمدم اما چون پدرم کارگر ساده بود مجبور شدیم به خاطر شغل او به استان سیستان و بلوچستان برویم. پدرم بهمرور پیشرفت کرد و صاحب بزرگترین کارخانهی تراشکاری در زاهدان شد؛ در حالی که جز سختکوشی سرمایهی دیگری نداشت. ما 13 سال آنجا بودیم و دوباره به مشهد برگشتیم و من تحصیلات دانشگاهیام را در مشهد گذراندم. ویژگی دیگرم صداقت است که آن را از مادرم یاد گرفتهام. مادرم خیلی صادق و فرهیخته است. من دو برادر و سه خواهر دارم که جز یکی از آنها همه ادامهی تحصیل دادهاند و افراد موفقی هستند.
همکاری خود را با کانون از چه زمانی شروع کردید؟
من سال 1369 ازدواج کردم و همسرم پزشک است. وقتی دخترمان به دنیا آمد به دلیل گذراندن طرح او به یکی از روستاهای بیرجند منتقل شدیم و من آنجا با ضعف آموزشی دانشآموزان از نزدیک آشنا شدم و از همان زمان به کار آموزش علاقه پیدا کردم. به طوری که وقتی بعد از دو سال دوباره به مشهد برگشتیم قصد داشتم جذب آموزش و پرورش شوم. دکتر سعادتی که اکنون مسئول نمایندگی کانون در مشهد بخش پسران را بر عهده دارد شوهرخالهی من است. زمانی که فکر کار آموزشی را در سر داشتم چند سالی بود که کانون هم کار خود را آغاز کرده بود. به همراه یکی از اقوام به تهران رفتیم تا در این مورد با دکتر سعادتی مشورت کنیم. درنهایت با جلسهای که با آقای قلمچی داشتیم پیشنهاد ما را برای مسئولیت نمایندگی کانون در مشهد پذیرفتند و ما سال 1376 همکاری خود را با کانون شروع کردیم. در آن زمان من و شریکم هر دو دانشجو بودیم و همسرانمان هم بهتازگی طرح خود را تمام کرده بودند و وضعیت مالی معمولی داشتیم. برای معرفی کانون از برگههای تبلیغاتی که از تهران با خود آورده بودیم استفاده کردیم و مهری تهیه کردیم و شبانه با کمک چند نفر دیگر آنها را مُهر کردیم. زیباترین اتفاق زندگی کاری من در کانون به آن شبهایی مربوط است که در حالی که دخترم را به بغل داشتم تبلیغات کانون را در منازل پخش میکردم. این تبلیغات زمینهای برای مراجعه به ما بود و همان سال اول 300 دانشآموز داشتیم؛ به هر حال حمایتهای دکتر سعادتی هم نقش زیادی در پیشرفت کار ما داشت. بعد از چند سال از دکتر سعادتی تقاضا کردم که به مشهد بیاید و مشترکاً کار نمایندگی مشهد را انجام دهیم. ایشان هم قبول کرد و حدود 12 سال بدون هیچ مشکلی در کنار هم کار کردیم و آن روزها از بهترین روزهای کاری من بود. سال 1392 شرایط ما را مجبور کرد که هر کدام به صورت مستقل کار کنیم؛ یعنی من مسئول بخش دختران شدم و دکتر سعادتی هم مسئولیت بخش پسران را بر عهده گرفت. به هر حال هر جا به مشکلی برمیخوردم تکیهگاهم دکتر سعادتی بود. در حال حاضر هنوز با هم مشورت میکنیم.
چه کار خاصی در کانون انجام دادهاید؟
ویژگی خاص من این است که یا کاری را انجام نمیدهم یا اگر انجام دهم باید بهترین باشم. آمار و ارقام نشان میدهد که نمایندگی ما در میان کلانشهرها همیشه بالاترین رتبهها و نتایج را داشته است و از نظر کیفی در تمام آیتمها رنگ آبی داریم. دلیل موفقیتم را هم در ایمان به کانون میدانم. معتقدم کانون سرعت رسیدن به قله را چند برابر میکند. کار در کانون ویژگیهای برجستهای به فرد میدهد. همیشه تأکید داشتهام که وقتی دانشآموز وارد کانون میشود و ثبت نام میکند باید بهترین نتیجه را هم بگیرد. این موضوع دغدغهی اصلی من است و همهی دانشآموزان را فرزند خودم میدانم و این موضوع را به پشتیبانها هم گفتهام که آنها را خواهر و برادر خود بدانند و نسبت به نتیجهی آنها حساس و مسئول باشند.
فکر میکنید کانون چه تأثیری در زندگی شما داشته است؟
در زمان دانشجویی گوشهگیر و خجالتی بودم اما کار در کانون مرا از یک فرد خجالتی و گوشهگیر تبدیل به یک فرد فعال کرده است. من جلسات 500 نفرهی مشاوره را اداره میکنم و به طور کلی آدم دیگری شدهام. من تبدیل شدهام به یک زن مستقل و قدرتمند؛ به طوری که هر کاری را اراده کنم میتوانم انجام دهم. زمانی که دانشجو بودم تفکر کمک به دیگران را داشتم و نوع تفکری که در کانون وجود دارد و خودش را در بخش بورسیه نشان داده است، این تفکر را در من تقویت کرد. هر دانشآموزی تحت هر شرایطی که وضعیت مالی خوبی نداشته باشد او را میپذیرم و نسبت به او بیاعتنا نخواهم بود. غیر از بورسیهی کانون، خودم هم نوع دیگری از بورسیه را در نمایندگی مشهد دارم.
شما 21 سال با کانون همکاری دارید. دلیل این استمرار چیست؟
در حال حاضر در مشهد 5 شعبه داریم و تعداد مدیرانمان در بین کلانشهرها بیشترین آمار را دارد. با این حال امکان ندارد روزی 7 ساعت کار نکنم و بدون استثنا در تمام جلسات شرکت میکنم و با وجود داشتن مدیران خوب مستقیماً بر تمام کارها نظارت دارم. به نظر من افراد بعد از مدتی کار در کانون عاشق کانون میشوند. وقتی کسی از کانون انتقاد میکند خیلی ناراحت میشوم. نمایندگی کانون مثل بچهای است که خودم در مشهد بزرگش کردهام و نسبت به آن حساس هستم. اگر از خودم انتقاد کنند میپذیرم اما نمیپذیرم که کسی از ساختار کانون انتقاد کند. بچههایم میدانند که وقتی حالم خوب است به نحوی با کارم در کانون ارتباط دارد.
با فعالیتهایی که در کانون دارید چگونه برای خانواده وقت میگذارید؟
ما جزء خانوادههای موفق هستیم و همسرم خیلی حمایتم کرده است. مادر سختگیری هستم اما رابطهی خوبی با فرزندانم دارم و برایشان وقت میگذارم. بچههایم میدانند که اگر درس بخوانند هر کاری برایشان انجام میدهم. در کارم هم خیلی جدی هستم اما همکارانم را درک میکنم.