گفتگوی کاظم قلم چی با رتبه 1 منطقه 1 کنکور انسانی 1401 + فیلم

در این مطلب، گفتگو کاظم قلم چی با رتبه 1 منطقه 1 رشته انسانی کنکور 1401، مائده ملکی را مطالعه می‌کنید...

گفتگوی کاظم قلم چی با رتبه 1 منطقه 1 کنکور انسانی 1401 + فیلم

سلام عرض می کنم، مائده ملکی هستم رتبه 1 منطقه 1 و 2 کشوری رشته انسانی، از سوم دبستان به کانون آمدم، سوم و یازدهم و دوازدهم و در کل در 108 آزمون برنامه ای کانون شرکت کردم.

چرا در آزمون های کانون غیبت نکردید؟

برای من این پیوستگی خیلی مهم بود، نمی خواستم راهی که آمدم یک جا قطع شود چون باعث می شد اعتماد به نفس من کم شود و اگر اعتماد به نفس من کم می شد خیلی چیزها را در زمینه کنکور از دست می دادم. این اعتماد به نفس از درصد و رتبه و کنکور برایم مهم تر بود. باید این را حفظ می کردم و حس خوبی به من می داد وقتی می دیدم این همه راه را آمدم و خسته و ناامید نشدم و ادامه دادم.


شما آزمون های هدف گذاری و مشابه پارسال هم می دادید. یعنی شما در فاصله بین دو آزمون، یک آزمون اصلی داشتید، پنجشنبه هفته اول آزمون هدف گذاری می دادید و آزمون مشابه پارسال را هم در هفته دوم شرکت می کردید.

کلا من آزمون دادن را دوست داشتم، آزمون اصلی مهم بود، همان قضیه اعتماد به نفس است، دوست داشتم ترازم بالا باشد رتبه ام هم خوب باشد به خاطر همین باید هفته اول خودم را می سنجیدم که هفته دوم بهتر ادامه بدهم هفته اول همه درس ها را خوانده بودم و هفته دوم برای مرور و تست بیشتر بود به همین دلیل برای اینکه بفهمم کجا مشکل دارم از آزمون هدف گذاری استفاده می کردم.


معمولا مردم موقعی که می خواهند امتحان بدهند استرس پیدا می کنند. در مورد شما چطور بود که دوست داشتید؟

من وقتی این همه زحمت کشیده بودم درس خوانده بودم می خواستم بازخوردی هم بگیرم و به خودم نشان بدهم چیزی از این خواندن ها دستگیرم شده و وقتی می دیدم ترازم خوب است حس خوبی به من می داد.


چند بار برای شما رخ داد که ترازی که می خواستید نشود؟

بدترین تراز من آخرین آزمون جامع سوم کانون بود. خیلی ها می گفتند ممکن است این اتفاق بیفتد ولی من انتظار داشتم رتبه بهتری کسب کنم و این کمی اذیتم کرد. 


عصبانی شدید؟ گریه کردید؟ به هم ریختید یا به نفع شما شد؟

گریه که نه واقعا، کمی عصبانی شدم. ویژگی خوبی که من داشتم این بود که آزمونی را که می دادم بعد از دیدن کارنامه و تحلیل آزمون فردای آزمون به روال قبل برمیگشتم و دیگر برایم مهم نبود ترازم چطوری بود، خوب یا بد بود، باز همانطوری ادامه می دادم و حتی بهترم تلاش می کردم.


برخی می گویند آزمون آخر را ندهیم، یک هفته قبل از کنکور اصلی. شما اگر به عقب برگردید این آزمون را شرکت می کنید یا نه؟

بله حتما می دادم. اگر نمی دادم بیشتر بهم ضربه می زد تا اینکه شرکت می کردم و بد می شد نتیجه ام چون سبب می شد حداقل جاهایی را که فراموش کرده بودم را مرور کنم و رتبه کنکورم بهتر شود.


مرتب آزمون دادن چقدر داوطلبانه و آگاهانه بود؟ چه قدر به اصرار خانواده یا مدرسه بود؟ چقدر برای این فکر کرده بودید؟

می توانم بگویم بقیه تاثیر خاصی نداشتند، پدر و مادرم زیاد چک نمی کردند چون می دانستند خودم می خوانم و خودم حواسم هست، بهم اعتماد داشتند به همین دلیل چک نمی نمی کردند. می توانم بگویم 98 درصد خودآگاهانه بود.


دوستان شما هم پیوستگی داشتند؟

بله. یکی از دوستان من مشوق جدی من بودند یک رقابت خیلی سالم با هم داشتیم.


اسمشان و می فرمائید؟

خانم مژده ابراهیمی که رتبه 14 منطقه شدند. خیلی با هم رقابت می کردیم و تا جایی که می شد به هم کمک می کردیم.


رقیب بودید یا رفیق؟

هر دو با هم.


شما بیشتر روی ایشان تاثیر داشید یا ایشان روی شما یا هر دو؟

هر دو روی هم تاثیر داشتیم مثلا آزمون که می دادیم یک بخش هایی را متوجه نمی شدیم و اشکال داشتیم از همدیگر می پرسیدیم، برای هم کم نمی گذاشتیم این خیلی خوب بود به نظر من.


این پیوستگی را در دانشگاه هم می خواهید ادامه دهید؟ مثلا ترم اول دانشگاه چند جلسه می خواهید غیبت کنید یا می خواهید اصلا غیبت نکنید؟ 

اگر اتفاق غیرقابل پیش بینی ای نیفتد و بهانه الکی نباشد حتما شرکت می کنم ولی اگر دلیل موجه داشته باشم مجبورم.


چقدر برنامه برای شما اهمیت داشت و چقدر احساس می کردید در چارچوب یک برنامه هدفمند درسی قرار دارید؟

بعد از آزمون، برای آزمون بعدی بعد از تحلیل آزمون، من جمعه شب ها به برنامه دو هفته پیش رو نگاه می کردم، این یک چشم انداز است و می دانی کجا قرار است دو هفته بعد قرار داشته باشی و بعد این را خرد می کنی بخشی را به هفته اول می دهی و بخشی را به هفته دوم. 


البته شما این کار را می کردید.

بله برای همه نمی شود یک نسخه پیچید این برای من بیشتر جواب می داد. هفته اول من هم تست می زدم هم درسنامه می خواندم ولی درصد تست ها کمتر بود بیشتر آموزشی کار می کردم هفته دوم را بیشتر به مرور و تست های پوششی تست های زمان دار و پیش آزمون کار می کردم.


نظرتان در مورد برنامه راهبردی چه بود؟

به نظرم برای کسانی که اهل رقابت هستند خیلی مهم و خوب است. برنامه راهبردی را همان شب حفظ می کردم. مباحث را می نوشتم و باکس بندی می کردم.


شخصی سازی هم می کردید؟

بله. باید خرد کرد بالاخره با توجه به نیازهای خودمان. 


شخصی سازی را چطوری انجام می دادید؟

یک جایی را که مثلا می دانستم بلد هستم فقط مرور می کردم و می دانستم زیاد نیاز نیست روی آن مانور بدهم ولی جایی بود که مثلا می دانستم خیلی در آن ضعف دارم.


واکنش پدر و مادر شما اگر می دیدند نمره شما خوب نشده چه طور بود؟ به شما استرس می دادند؟

نه اصلا. کلا می گفتند اگر تلاش تو را ببینیم نتیجه برایمان آنقدر مهم نیست چون می دانیم تمام تلاشت را کردی.


سر جلسه آزمون یاد می گرفتید؟

بله یک قسمت هایی از کتاب هست باید عمیق بخوانیم، مفهمومی است و ممکن است دفعات اول و دوم متوجه نشویم و حتی هرچقدر هم که می خوانیم متوجه نشویم ولی سر جلسه آزمون که قرار می گیری ذهنت را مجبور می کنی جواب را به شما بدهد و از روی سوال هم حتی ممکن است متوجه جواب بشوید و عمیق تر متوجه آن قسمت از کتاب شوید.


استرس داشتید موقع آزمون دادن؟ به فکر یادگیری بودید بیشتر یا بیشتر نگران این بودید که اگر اشتباه جواب دهید نمره شما کم می شود؟

استرس که اوایل واقعا هست ولی آنقدر آزمون کار می کردم که کلا یادم می رفت دارم آزمون می دهم.


خیلی خوب گفتید می گویید آن قدر آزمون داده بودید که سر جلسه یاد می گرفتید. سر جلسه چه چیزهایی را یاد می گرفتید؟

تیپ های تست های مختلف را یاد می گرفتم. برخی وقت ها بود که یک سوال جدیدی مطرح می شد و باعث می شد خودم حتی یک سوال دیگر طراحی کنم و با خودم می گفتم این نکته جدید است.


در حین آزمون یا بعدا؟

گاهی در حین آزمون گاهی بعدا وقتی پاسخ نامه می خواندم. باعث می شد یک جرقه ای در ذهنم زده شود و متوجه می شدم از این قسمت هم ممکن است سوال طرح شود و می رفتم آن را می خواندم.


تیپ ها و مبحث ها را هم دسته بندی می کردید که متوجه شوید بیشتر نیاز دارید کجا را بخوانید؟

آزمون زیاد دادن باعث می شود بفهمی یک قسمت هایی هست که تو باید زیاد روی آن ها زمان بگذاری، روز کنکور هم اگر همچین تیپی ببینی باید بذاری برای دور دوم چون این تست همیشه از تو بیشتر زمان می گیرد متوجه می شوید کدام تست، تست تو است و کدام تست تست سخت تو است و کدام تست را اصلا نمی توانی بزنی و باعث می شود به یک فراشناختی برسی در روز کنکورت.


کی یاد گرفتید هر درسی را چطور بخوانید؟

من روز اولی که شروع کردم کلا دو تا کتاب تست داشتم می دانستم هر چقدر بخواهم منتظر شرایط کامل باشم آن روز هیچوقت نمی آید و با خودم گفتم بالاخره باید یک روز شروع کنم روز اول مشخصا از درس خواندن چیز خاصی نمی دانستم فقط می دانستم باید کتاب را جلویت باز کنی بخوانی و تست بزنی این کار را می کردم و آن قدر ادامه می دادم تا خودم یاد می گرفتم باید چیکار کنم.


پس آنقدر ادامه دادید تا روش هایتان را کشف کردید. یک مثال می توانید بزنید از یک جلسه ای که داشتید آزمون می دادید و متوجه شدید اگر روش درسی را عوض کنید بهتر می توانید نتیجه بگیرید؟

درس دینی. دینی درس چالشی من بود یاد گرفته بودم فقط آن را حفظ کنم این مشکلی بود که من داشتم و وقتی تست می زدم همیشه در دامش می افتادم چون حفظش کرده بودم آن باعث شد که بفهمم باید دینی را یک جور دیگر بخوانم و روشم را عوض کنم. خودم می فهمیدم بدون اینکه کسی به من بگوید.


در مجموع فکر می کنید چند درصد از زمانتان را شما تست زدید تمرین و مساله حل کردید و چند درصد روخوانی کردید؟

40درصد روخوانی و 60 درصد تست کار کردم.


موقع بررسی کارنامه شد باز به این برسید که اگر این روشم را تغییر دهم بهتر است؟

بله درس هایی بود که صرفا حفظ می کردم و مفاهیم را متوجه نمی شدم و درس هایی بود که مفهومی متوجه شده بودم ولی نمی توانستم تست هایش را درست جواب بدهم مثلا در درس فلسفه و منطق من می توانستم به کسی توضیح دهم این درس در مورد چیست ولی قیدهایی بود که آن ها را حفظ نکرده بودم و باعث می شد بعضی از تست ها اشتباه باشد، این باعث شد بعد از آن بروم و به قید ها هم توجه کنم اول مفهوم را بفهمم بعد قید ها را هم حفظ کنم.


این می شود فراشناخت، زیاد فکر کردن و پیدا کردن روش های خود آدم. حالا بین این دو تا: بیشتر کار کنیم یا بیشتر فکر کنیم؟ 

اگر کار کنیم فکر هم دنبالش می آید.


عالی است. درود بر شما. اول باید کار کنیم بعد فکر می کنیم دیگر. اینطور نیست که آدم هایی که کار می کنند فکر نمی کنند. شما گفتید پدر و مادرم به من اعتماد داشتند و من خوداتکا بودم، فکر نمی کنید همین خوداتکایی را هم پدر و مادرتان به شما داده اند؟

یک نکته کوچکی هست مثلا بچه که بودم در مغازه به مادرم می گفتم به فلان آقا بگو فلان کار را انجام دهد و مادرم می گفت خودت برو بگو چرا من باید بگویم، این خودش به شخص اعتماد به نفس می دهد.


پس این خوداتکایی را هم پدر و مادر به شما یاد دادند با تدبیر و دانش. نکته ای هست خودتان بخواهید توصیح دهید؟

برخی چارچوب ها هستند که به بچه ها می گویند حتما باید آن را انجام دهند و بچه ها استرس می گیرند چون آن روش مناسب آن ها نیست من خودم این مشکل را داشتم می رفتم مصاحبه رتبه های برتر را می خواندم و فکر می کردم من هم دقیقا باید مثل آن ها کار کنم و چون اوایل در حد آن ها نبودم به من استرس می داد مثلا آن ها می گفتند 13 ساعت مطالعه می کنند ولی من در آن زمان 8 ساعت می خواندم در حالی که من خیلی با کیفیت می خواندم به نظرم بچه ها باید ذهنشان را کمی بازتر کنند و راه خودشان را پیدا کنند.


فکر می کنید کانون چه کار می کند چقدر آزادی عمل و چقدر برنامه می دهد؟

برنامه ای که می دهد چشم انداز است. می گوید تو باید این کار را انجام بدهی حالا هر جور می خواهی انجام بده راه خودت را پیدا کن.


گفتگو: کاظم قلم چی

پیاده سازی متن: ناهید منجمی

برای مشاهده سایر گفتگو های کاظم قلم چی با رتبه های برتر 1401 کلیک کنید

 

فایل های ضمیمه

Menu