خدایا دلی ده حقیقتشناس زبانی سزاوار حمد و سپاس
«نور دیده1، من خیرش را دیدهام که به تو هم سفارش میکنم...» همینطور که صحبت میکرد، کتابهای ریز و درشت مرا هم رنگبندی میکرد؛ یعنی بر اساس رنگ جلد کتاب از رنگ ملایم به سمت رنگ سیر کنار هم میچید. کتابهایم عین جعبهی مدادرنگی کنار هم قرار میگرفتند. دل توی دلم نبود. فریاد میکشیدم که مادرجان نکن! نچین! اگر اینجور مرتب و منظم باشد، من هیچ کدام را موقع نیاز، پیدا نمیکنم؛ ولی این فریادها همه در گلو بود. جیکم هم درنمیآمد. او اتاق را مرتب میکرد، همه چیز را جمعوجور میکرد، هر چیزی را سر جایش میگذاشت و من... من خون میخوردم2. آخر من عمری بینظم بودهام. اصلاً اعتقاد دارم که شلختگی و بینظمی خودش یکجور نظم است. اصلاً حالا که اینطور شد یکجا خواندهام آدمهای بینظم باهوشترند. البته راستش را بخواهید در این «ترند» کمی تردید دارم. نمیدانم راست است یا نه؛ ولی خلاصه اینکه مادربزرگ در خانهی ما مهمان بود و باز هم به سروقت من آمده بود و اتاق و وسایل بههمریختهی مرا دیده بود و داشت همه چیز را مرتب میکرد؛ اما کارد به جگر من میکشید.
من هی آه میکشیدم و او ادامه میداد: «مادرجان، هنوز که هنوز است بقچههای جهیزیهام را دارم؛ مثل روز اول. آدم حظ میکند کمد لباس مرا ببیند. آنقدر مرتب است که دوست داری یک ساعت داخل کمد را تماشا کنی.» وقتی دیدم دستبردار نیست و من هم ایستادنم فایدهای ندارد، رفتم سراغ دستور زبان و نقشهای دستوری. تا درسنامه را باز کردم دیدم همان سطر اول نوشته است: برای یافتن نقش دستوری باید جمله را منظم و مرتب کنیم.
دود از کلهام بلند شد. اصلاً آن روز همه چیز دست به دست هم داده بود تا مرا منظم کند. این هم انگار از نفس گرم مادربزرگ بود. تسلیم شدم و به مطالعه ادامه دادم. تصمیم گرفتم با این نظم، رفاقت کنم تا بلکه تستهای نقش دستوری را درست پاسخ دهم.
نقشهای دستوری دو دستهاند:
1) نقشهای اصلی: نهاد، مسند، متمم، مفعول، قید، منادا، صفت و مضافٌالیه.
2) نقشهای تَبَعی: معطوف، تکرار، بدل.
از آنجا که معمولاً در سؤالات کنکوری نقش دستوری را در ابیات شعر میخواهند، قدم اول در یافتن این نقشها، مرتب کردن اجزای جمله است؛ یعنی بدون اینکه برای کلمات معادلسازی کنیم، فقط اجزا را جابهجا کنیم و بیت را به نثر روان بازگردانیم. این کار باعث میشود معنی و مفهوم بیت را نیز راحتتر دریابیم. حال اگر در بیت زیر نقش دستوری «فلک» را از ما بخواهند:
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
اگر بیت را مرتب نکنیم و ظاهربین باشیم، به خاطر وجود «را» نقش فلک را مفعول در نظر میگیریم؛ در صورتی که جمله پس از مرتب کردن به این شکل درمیآید: سقف فلک را بشکافیم. در این صورت نقش «فلک» مضافٌالیه خواهد بود؛ چون «را» فکّ اضافه است.
یا تصور کنید در بیت زیر شاعر نقش دستوری «م» را در هر دو مصراع میخواهد:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
اگر جملات، مرتب و به نثر روان بازگردانی نشوند، ظاهراً هر دو «م» نقش مضافٌالیهی دارند؛ در صورتی که بیت پس از روان شدن به صورت زیر درمیآید:
دوش وقت سحر مرا از غصه نجات دادند و اندر آن ظلمت شب، آب حیات به من دادند. پس، «م»ها به ترتیب نقش مفعولی و متممی دارند.
در بیت زیر نقش «جان» را خواستهاند:
گر تشنگان بادیه را جان به لب رسد تو خفته در کجاوه به خواب خوش اندری
گر جان تشنگان بادیه به لب رسد: نقش دستوری «جان»، نهاد خواهد بود.
وقتی در یافتن نقشهای دستوری کمی ماهر شدم، کار مادربزرگ هم تمام شده بود و به قول او، من از منظم و مرتب کردن خیر دیده بودم و میتوانستم نقشهای دستوری را بیایم.
پاورقی:
1. فرزند عزیز
2. کنایه از رنج کشیدن