ادب پارسی - قانون من

می‌گویند مرغابی کوچکی لب برکه‌ای نشسته بود تا ماهی بگیرد. وقتی عکس ستاره‌ها در برکه می‌افتاد، فکر می‌کرد ماهی است و تا می‌رفت ماهی را صید کند، نمی‌توانست.

ادب پارسی - قانون من

به نام خداوند مهتاب و مهر                           خدای زمین و خدای سپهر


می‌گویند مرغابی کوچکی لب برکه‌ای نشسته بود تا ماهی بگیرد. وقتی عکس ستاره‌ها در برکه می‌افتاد، فکر می‌کرد ماهی است و تا می‌رفت ماهی را صید کند، نمی‌توانست. چند بار این اتفاق افتاد و فکر کرد دیگر نمی‌تواند ماهی‌های برکه را صید کند؛ به همین دلیل حتی وقتی ماهی در آب شنا می‌کرد، کاری نکرد و گرسنه و ناکام ‌ماند. حالا شده بود حکایت من. دیگر از تشخیص نهاد جمله می‌ترسیدم. به سؤالات آن جواب نمی‌دادم. یک روز با خودم گفتم این‌طور که نمی‌شود؛ باید تشخیص نهاد را یاد بگیرم. نزد دبیرمان رفتم و موضوع را با ایشان در میان گذاشتم. دبیر جمله‌ای به من داد تا نهاد آن را تعیین کنم:

با دیدن چهره‌های عرق‌کردۀ ما، حاجی ماجرا را حدس زد.

من بلافاصله گفتم: «با دیدن چهره‌های عرق‌کردۀ ما، نهاد است.» دبیر علت را پرسید. گفتم: «خوب، به خاطر این‌که ابتدای جمله است.»

دبیر لبخندی زد و پرسید: «اشکال تو را فهمیدم. تو برای خودت قانون اختراع می‌کنی.» گفتم: «نه. چرا؟ چی؟» ادامه داد: «پیش خودت می‌گویی هر چیز که اول جمله بیاید، نهاد است و فوری آن را به عنوان نهاد انتخاب می‌کنی و بعد متوجه می‌شوی که گاهی این تشخیص اشتباه است. نهاد آن چیزی نیست که ابتدای جمله می‌آید، بلکه کلمه یا گروهی از کلمات است که درباره‌ی آن خبری می‌دهیم و در جمله‌ی بالا نهاد، کلمه‌ی حاجی است.»

بعد برای این‌که یادگیری مرا آزمایش کند، از من خواست در مصراع «حاجت‌گه جمله‌ی جهان، اوست» نهاد را بیابم. من هم اول جمله را مرتب کردم و گفتم: «او حاجت‌گه جمله‌ی جهان است» و کلمه‌ی او را نهاد معرفی کردم. دبیر آفرین گفت و من هم تصمیم گرفتم به جای اختراع قانون، قوانین دستور زبان را یاد بگیرم.

Menu