از کودکی به هنر علاقه داشت
لطفاً خودتان را معرفی کنید.
پدر: من احمد علینژاد کارشناس ارشد برق الکترونیک و سرپرست کارگاه برق و ابزار دقیق پالایشگاه چهارم مجتمع گاز پارس جنوبی هستم.
مادر: من شریفه علینژاد، خانهدار هستم.
کدامیک از شما پیگیر مسائل آموزشی و درسی علیرضا بودید؟
پدر: رشتهی تحصیلی علیرضا در ابتدا ریاضی بود. چون خودم در رشتهی ریاضی درس خوانده بودم و در رشتهی برق مشغول به کار بودم، میتوانستم از نظر شغلی و تحصیلی نیز به او کمک و راهنمایی کنم. من و همسرم اصرار داشتیم که علیرضا در رشتهی ریاضی درس بخواند. وقتی کلاس نهم بود به ما گفت حتی اگر در بهترین رشتهی مهندسی پذیرفته شود و بالاترین سطح شغلی و درآمد را داشته باشد باز هم به رشتهی ریاضی علاقهای ندارد. او هرچند در ریاضی قوی بود، اما هنر را دوست داشت. این را هم بگویم که در شهرستان کوچک ما هیچ امکانات خاصی برای رشتهی هنر وجود نداشت.
آیا به حوزهی خاصی از رشتهی هنر علاقهمند بود و قبلاً در این حوزه کار کرده بود؟
پدر: بله؛ به موسیقی علاقه داشت. در اینترنت راجع به این موضوع مطالعه میکرد، اما در شهرستان امکانات خاصی برای آموزش حرفهای نداشتیم. تحقیق کردیم و متوجه شدیم که نزدیکترین شهر برای یادگیری موسیقی شیراز یا لامرد است. هفتهای یک روز بعدازظهرها مرخصی میگرفتم و او را به کلاس موسیقی میبردم. دیپلمش را در رشتهی ریاضی گرفت اما تصمیم داشت در رشتهی آهنگسازی ادامهی تحصیل دهد. کتابهای مورد نیازش را خریداری میکردیم و آزمونهای کانون هم کمک زیادی به او کرد.
وضعیت او در آزمونهای کانون چهطور بود؟
پدر: در آزمون اول، رتبهی 250 را کسب کرد و رفتهرفته توانست جایگاهش را بهتر کند.
در مدرسه چگونه دانشآموزی بود؟
پدر: در مدرسه هم دانشآموز خوبی بود؛ اما دبیرها و مدیرش کمی از اینکه رشتهی هنر را انتخاب کرده بود تردید داشتند.
در کودکی این علاقه به هنر را در او میدیدید؟
مادر: بله؛ کلاس دوم دبستان بود که شعر میخواند، مینوشت و صدای خودش را ضبط میکرد و از خودش فیلم میگرفت.
پدر: علاقهی پسرم آن قدر زیاد است که با اینکه امکاناتی در اختیار نداشت پشتیبان ویژهاش، آقای قاسمی، به صورت آنلاین درس هارمونی را برای آزمون عملی به او آموزش داد.
آیا از اینکه میخواست در رشتهی هنر درس بخواند، احساس بدی نداشتید؟
پدر: در دلمان غوغا بود. در مورد آیندهی شغلیاش نگران بودیم. حتی نگران بودیم که نتواند از پس کتابهای کنکورِ رشتهی هنر بربیاید ولی دیدیم که علاقه دارد و اگر میخواهد یک عمر خوشبخت شود باید شغلی را که دوست دارد دنبال کند. با خودمان گفتیم که حتی اگر موفق نشود، اجازه میدهیم تا علاقهاش را در کلاسهای خصوصی دنبال کند.
تصمیمتان در مورد فرزند دیگرتان چیست؟
پدر: ما یک پسر سیزدهساله داریم که تصمیم گرفتیم همراه با همسرم استعداد او را کشف کنیم.
برای پدرها چه توصیهای دارید؟
پدر: باید با فرزندشان دوست باشند. من به خاطر شغلم نسبت به همسرم کمتر در کنار فرزندم بودم؛ اما پدرها باید دوست و حامی فرزندانشان باشند. من هر هفته او را به کلاس میبردم و یک ماه آخر فاصلهی 400 کیلومتری را تا شیراز میرفتیم و برمیگشتیم.
کمی از کودکی علیرضا بگویید.
مادر: علاقهی کمی به کتاب داشت، اما بهمرور مطالعهاش بیشتر شد. الان به یک فرد کتابخوان تبدیل شده است. پسر آرامی بود و در اغلب کارهایش با خودم مشورت میکرد.
اگر یک مهندس موفق شده بود بیشتر به او افتخار میکردید یا یک هنرمند حرفهای؟
پدر: برای ما تفاوتی ندارد و دوست داریم یک انسانِ خوب باشد.
برنامههای او را پیگیری میکردید؟
پدر: برای خودش برنامه مینوشت و به من میداد. هرگز مستقیماً از نحوهی انجام برنامههایش انتقاد نکردم اما گاهی که میدیدم بیش از برنامهاش میخوابد اذیت میشدم. در خانه میچرخیدم و با سروصدا یا به بهانهای او را بیدار میکردم. نحوهی پیگیری من به گونهای نبود که باعث آزار او بشوم.