گفت‌وگوهای داوود اکبری: اولیای سعید و سهیل اسکندری از ارسنجان

پدر: من نورالدین اسکندری، فرهنگی شاغل در هنرستان هستم. در رشته‌ی معماری تدریس می‌کنم.

گفت‌وگوهای داوود اکبری: اولیای سعید و سهیل اسکندری از ارسنجان

گفت‌وگو با پدر و مادر سعید و سهیل اسکندی، رتبه‌های 3 و 19 تجربی از ارسنجان

همسر فداکارم از صبح زود تا آخر شب درگیر کار بچه‌ها بود


لطفاً خودتان را معرفی کنید.

پدر: من نورالدین اسکندری، فرهنگی شاغل در هنرستان هستم. در رشته‌ی معماری تدریس می‌کنم. بیست‌وهشت سال سابقه‌ی کار دارم.

مادر: من فاطمه اسکندری، در رشته‌ی تجربی درس خوانده‌ام و خانه‌دار هستم. سعید و سهیل دوقلو و تنها فرزندان ما هستند.

چه احساسی از موفقیت هر دو پسرتان دارید؟

مادر: اول خیلی نگران بودیم. در جلسه‌ی کنکور، ماسک سهیل پاره شده بود و پیش‌بینی نکرده بودم که ماسک اضافه‌ای برایشان بگذارم. استرس خیلی زیادی پیدا کرده بود. سعید بعد از کنکور گفت امتحانش را خیلی خوب داده است؛ اما سهیل چون دچار استرس شده بود، نگرانش بودیم. وقتی نتیجه آمد و فهمیدیم که سهیل هم رتبه‌ی 19 منطقه‌ی 3 شده است، خوش‌حالی‌مان چندین برابر شد.

پدر: از کنکور تا اعلام نتایج برای سهیل نگران بودیم که خدا را شکر این نگرانی با نتایج خوبی که گرفتند، رفع شد. روزی که نتایج اعلام شد، هنرستان بودم. از طریق یکی از همکاران متوجه شدم شب قبل نتیجه آمده است. به بچه‌ها نگفتم؛ چون می‌دانستم گرفتن نتیجه برایشان دلهره‌آور است. خودشان هم این تصمیم را تأیید کردند. به کافی‌نت رفتم و با نگرانی نتایج را بررسی کردم. اول نتیجه‌ی سعید را گفت که رتبه‌ی 3 شده بود. خیلی خوش‌حال شدم. وقتی می‌خواست نتیجه‌ی سهیل را نگاه کند، نگرانی‌ام بیشتر شد. بعد که فهمیدم سهیل هم موفق شده، از خوش‌حالی بال درآوردم.

فکر می‌کنید همسرتان برای تربیت و پیشرفت بچه‌ها چه کار کرده است؟

پدر: مادرشان از ابتدای تولد برای بچه‌ها ازخودگذشتگی کرد. حتی از نیازهای خودش برای رفع احتیاجات ضروری بچه‌هایمان گذشت. من همیشه اعتراض می‌کردم و می‌گفتم همیشه به بچه‌ها توجه دارد و به خودش هم توجه داشته باشد؛ اما مادر به حساب مادربودنش فداکار و ازخودگذشته است. توجه زیادی به بچه‌ها داشت. سعید و سهیل از کودکی اهل درس‌خواندن بودند و به‌طور خودجوش تا تکالیفشان را انجام نمی‌دادند، غذا نمی‌خوردند. علاقه‌ی شدیدی به درس داشتند و مادرشان هم همیشه حمایتشان می‌کرد. در طی این 18 سال ساعت‌به‌ساعت فداکاری کرده است. از صبح زود که بیدار می‌شد تا آخر شب درگیر کارهای بچه‌ها بود و آرامش را در خانه فراهم می‌کرد.

مادر: همسرم خیلی باحوصله است. به‌خاطر همین صبر و حوصله‌ای که دارد به علاقه‌مندی‌های بچه‌ها توجه نشان می‌داد. پسرهایم به ماشین علاقه‌ی زیادی دارند و پدرشان پابه‌پای بچه‌ها به علاقه‌ی آن‌ها توجه داشت. در این مدت سعید و سهیل هر نیازی داشتند، همسرم بدون کم‌و‌کاست برایشان تهیه می‌کرد. مثلاً در ماه‌های نزدیک به کنکور بچه‌ها آزمون‌های زیادی را از اینترنت می‌گرفتند و پدرشان برای کپی‌کردن و تهیه‌ی این آزمون‌ها هر روز به کافی‌نت می‌رفت. صبر پدرشان در موفقیت بچه‌ها تأثیر زیادی داشت.

کدام‌یک از شما بیشتر به آموزش بچه‌ها توجه بیشتری داشت؟

مادر: سعی می‌کردیم هر دو در این زمینه نقش پررنگی داشته باشیم. اگر به انجمن اولیا و مربیان مدرسه دعوت می‌شدیم و همسرم کلاس نداشت، همراه من به مدرسه می‌آمد. اگر هم زمانی بود که کلاس داشت، من به‌تنهایی شرکت می‌کردم؛ اما من بشخصه پدری را ندیده‌ام که این‌قدر حوصله داشته باشد و برای بچه‌ها وقت بگذارد. البته سعید و سهیل از کودکی خودشان هم در درس‌خواندن مستقل بودند. یادم می‌آید دبستان که بودند، بدون اینکه به ما کاری داشته باشند، به یکدیگر املا می‌گفتند. در مسیر تحصیل، خودشان به هم کمک می‌کردند.

اولیای سعید و سهیل اسکندری از ارسنجان


ارتباطتان با کانون چگونه بود؟

پدر: زمانی که آزمون‌ها حضوری بود، شب قبل از آزمون، خودمان را آماده می‌کردیم که فردا صبح زود همگی بیدار شویم تا خودم بچه‌ها را به حوزه‌ی آزمون برسانم. بعد هم بچه‌ها را برمی‌گرداندم. ارتباطم با مسئول نمایندگی کانون، آقای آثاری هم بسیار نزدیک بود. ایشان هم فرهنگی هستند و با هم همکار بودیم. ایشان برای همه‌ی بچه‌ها وقت می‌گذارند و به سعید و سهیل هم توجه ویژه‌ای داشتند. همیشه با هم در تماس بودیم. سعی می‌کردیم همیشه در جلساتشان حاضر باشیم. می‌دیدم که بعضی از اولیا در این جلسات شرکت نمی‌کنند. از راهنمایی‌های مسئول نمایندگی استفاده می‌کردیم و اگر منبعی معرفی می‌کردند، تهیه می‌کردیم. پیگیر رتبه‌ها و نتایج بچه‌ها بودم.

کمی از خانواده‌هایتان بگویید.

پدر: ما در شهرمان به خانواده‌ی فرهنگ‌دوست مشهوریم. جد ما طبیب محلی بودند. پدر ایشان هم طبیب بودند. از طرف مادرشان هم، جدشان اهل شعر و شاعری بودند. همیشه سعی کردیم اصالتمان را حفظ کنیم. در تربیت بچه‌ها هم کم نگذاشتیم و تلاش کردیم بچه‌ها در انتخاب دوست دقت کنند.

در خانواده چطور تصمیم‌های مهم می‌گیرید؟

پدر: سعی می‌کنیم همیشه با هم همفکری کنیم؛ اما اگر تصمیمی راجع به زندگی بچه‌ها باشد، به خودشان واگذار می‌کنیم. مثلاً در انتخاب‌رشته، بچه‌ها را راهنمایی کردیم؛ اما تصمیم آخر را خودشان گرفتند. 

دوران کرونایی را چطور مدیریت کردید؟

مادر: من و بچه‌ها از ابتدای کرونا نزدیک به سه‌چهار ماه اصلاً از خانه بیرون نرفتیم. خریدها را همسرم هر چند روز ‌یک ‌بار انجام می‌داد. بعد متوجه شدیم نمی‌توانیم به این وضعیت ادامه دهیم. به پدر و مادرهایمان هم وابسته بودیم. تصمیم گرفتیم با رعایت کامل بهداشت، به پدر و مادرمان سر بزنیم و چند روز یک ‌بار برای خرید و عوض‌شدن حال‌وهوایمان بیرون برویم.

پدر: سعی می‌کردم به بچه‌ها دلداری بدهم. به آن‌ها می‌گفتم اگر رعایت کنیم، آن‌قدرها هم مسئله‌ی بزرگی نیست. خودم و مادرشان هم مسائل بهداشتی را رعایت می‌کردیم و به بچه‌‌ها هم آموزش داده بودیم. بچه‌ها هم واقعاً رعایت می‌کردند. مدتی که به دیدن پدر و مادرمان نرفتیم، آن‌ها پشت در آمدند و سعید و سهیل را دیدند. حتی وارد حیاط هم نشدند و خیلی رعایت حال ما را می‌کردند. کارهایی را که در تلویزیون و فضای مجازی گفته می‌شد، موبه‌مو رعایت می‌کردیم. خسته‌کننده بود؛ اما خدا را شکر سپری شد. امیدوارم به‌لطف خدا هرچه زودتر این وضعیت تمام شود و به روال عادی زندگی برگردیم.


سایر گفت‌وگوهای داوود اکبری را در لینک زیر بخوانید:

گفت‌وگوهای داوود اکبری

Menu