داستان مسیر آرزوها از آنیسا قاسمی

آن روز پدرم سر کار بود و ما خیلی ناراحت بودیم که او روز عید در کنار سفره‌ی هفت‌سین پیش ما نمی‌باشد. پس ما هم با سفره‌ی هفت‌سین به محل کار پدرم یعنی اتاق عمل بیمارستان قدوسی رفتیم.

داستان مسیر آرزوها از آنیسا قاسمی

داستان مسیر آرزوها

آنیسا قاسمی، پنجم دبستان از نهاوند

می‌باش به جد و جهد در کار                دامان طلب ز دست مگذار

هرچیز که دل بدان گراید                    گر جهد کنی به دستت آید

داستان‌ها آمیخته‌ای از آرزوها و آرزوها آمیخته‌ای از داستان‌ها هستند. داستان زندگی هر انسان با یک رؤیا شروع می‌شود؛ درست مثل داستان زیبای زندگی من که نقل از تصویر رؤیای بزرگ‌سالی من است. رؤیایی که یک سال است ذهنم را به خود مشغول کرده و تمام لحظات کودکی‌ام را درگیر کرده است. این رؤیا از روز ۱ فروردین سال ۱۳۹۷ شروع شد. بله؛ درست روز عید. آن روز پدرم سر کار بود و ما خیلی ناراحت بودیم که او روز عید در کنار سفره‌ی هفت‌سین پیش ما نمی‌باشد. پس ما هم با سفره‌ی هفت‌سین به محل کار پدرم یعنی اتاق عمل بیمارستان قدوسی رفتیم و لحظه‌ی تحویل سال را همه کنار هم بودیم. بعد از تحویل سال داخل اتاق عمل می‌گشتم و نام وسایل را از پدرم می‌پرسیدم. پدرم هم مشتاقانه تمام اتاق‌ها و وسایل و نحوه‌ی کار آن‌ها را برایم توضیح می‌داد و انگار که آتشی درونم شعله‌ور شد؛ آتش عطش پزشک‌شدن برای قرارگرفتن در آن اتاق‌های مخوف و هیجان‌انگیز که من را مجذوب و شیفته‌ی خود کرده بود. این داستان، داستان رؤیای من است؛ رؤیایی که می‌خواهم آن را به کرسی واقعیت‌ها بنشانم و می‌دانم راهی جز تلاش و کوشش برای رسیدن به هدفم وجود ندارد.

من تصمیم گرفته‌ام که در سال آینده، یعنی در کلاس ششم، از تمام توانم استفاده کنم تا در آزمون ورودی سمپاد «فرزانگان» قبول شوم و سعی کنم که جزو دانش‌آموزان برتر سمپاد باشم و در آینده مانند پدرم و همکارانش به مردم خدمت کنم و به هدفم برسم.

آنیسا قاسمی، پنجم دبستان از نهاوند

آنیسا قاسمی، پنجم دبستان از نهاوند

آنیسا قاسمی، پنجم دبستان از نهاوند

آنیسا قاسمی، پنجم دبستان از نهاوند


Menu