گفت‌وگو با نفیسه رحمانی، معلم فارسی دبستان سرای دانش

نفیسه رحمانی معلم فارسی و هدیه‌های آسمانی دبستان سرای دانش ملک است. با او درباره‌ی کلاس درس فارسی صحبت کردیم و روش‌هایی که برای تدریس این درس دارد.

گفت‌وگو با نفیسه رحمانی، معلم فارسی دبستان سرای دانش

گفت‌وگو با نفیسه رحمانی، معلم فارسی دبستان سرای دانش

دانش‌آموزانم را به نام بزرگان شعر و ادب می‌خوانم


نفیسه رحمانی معلم فارسی و هدیه‌های آسمانی دبستان سرای دانش ملک است. با او درباره‌ی کلاس درس فارسی صحبت کردیم و روش‌هایی که برای تدریس این درس دارد. تأکید نفیسه رحمانی روی نقش داستان در افزایش تفکر دانش‌آموزان است.


لطفاً خودتان را معرفی کنید.

من نفیسه رحمانی، معلم درس فارسی و هدیه‌های آسمانی هستم و در دبستان سرای دانش واقع در خیابان ملک شهر تهران تدریس می‌کنم. من متولد 1369 در شهر اراک هستم. تا پیش‌دانشگاهی در شهر اراک درس خواندم و در کنکور با رتبه‌ی حدود 3000 در رشته‌ی ادبیات فارسی دانشگاه الزهرا قبول شدم. بعد از اخذ مدرک کارشناسی به اراک برگشتم و دوباره درس خواندم و در کنکور کارشناسی ارشد در رشته‌ی ادبیات تطبیقی عربی- فارسی دانشگاه علامه طباطبایی قبول شدم. من غیر از ادبیات، از کودکی به زبان عربی هم علاقه داشتم. همیشه معنی آیات قرآن را از مادرم می‌پرسیدم و دوست‌ داشتم لحن آن را یاد بگیرم؛ تا این‌که مادرم مرا به کلاس قرآن فرستاد. به هر حال سال 94 فارغ‌التحصیل شدم.

گفت‌وگو با نفیسه رحمانی، معلم فارسی دبستان سرای دانش


چه شد که معلم شدید؟

از اول دبستان همیشه برای حرف زدن در جمع هم‌کلاسی‌ها داوطلب می‌شدم. دوست داشتم همیشه درس بدهم. اول دبیرستان به درس‌های فیزیک و ریاضی و شیمی علاقه نداشتم اما برای این‌که معدلم کم نشود آن‌ها را حفظ می‌کردم. این علاقه به تدریس باعث شد وقتی معلم فیزیک از بچه‌ها پرسید چه کسی جلسه‌ی بعد درس می‌دهد من داوطلب شدم. هیچ وقت یادم نمی‌رود که وقتی تدریسم تمام شد معلم چه‌قدر از کارم راضی بود و به من گفت تو حتماً در آینده معلم خواهی شد. روزهایی که معلم عربی ما به کلاس نمی‌آمد من به جای ایشان درس می‌دادم. سوم دبیرستان به مدرسه‌ی نمونه‌دولتی فرهنگ رفتم. معلم ادبیاتم، خانم خجسته‌فر، باعث شد علاقه‌ام به ادبیات چندبرابر شود. به ایشان قول دادم معلم ادبیات شوم. ایشان تأثیر زیادی روی من گذاشت و هنوز هم به تدریس مشغول است. هنگام انتخاب رشته با پدرم اختلاف نظر داشتم. پدرم مخالف این بود که رشته‌ی انسانی را انتخاب کنم اما من به ادبیات و علوم اجتماعی خیلی علاقه داشتم. برای پدرم توضیح دادم که به رشته‌ی ریاضی علاقه‌ای ندارم و فقط درس‌ها را حفظ می‌کنم. درعوض مادرم می‌دانست که در رشته‌ی انسانی موفق‌تر خواهم بود و تشویقم کرد این رشته را بخوانم. من از سوم دبیرستان در آزمون‌های کانون شرکت کردم و به مدت دو سال دانش‌آموز کانون بودم. سال چهارم دبیرستان که بودم بعد از عید پدرم دچار بیماری شد و از اردیبهشت در بیمارستان بستری شد. من خیلی به پدرم وابسته بودم و این موضوع روحیه‌ام را خراب کرد. گاهی برای این‌که پیش پدرم باشم به بیمارستان می‌رفتم و برای این‌که بتوانم درس بخوانم همراه خودم فلش‌کارت‌هایم را می‌بردم. پدرم از این‌که مرا در حال درس خواندن می‌دید ذوق می‌کرد. شب کنکور هم به بیمارستان رفتم و به او قول دادم که در کنکور قبول شوم.


خاطره‌ای از دوران عضویت در کانون دارید؟

وقتی سوم دبیرستان در آزمون‌های کانون شرکت کردم در یکی از جلسات، آقای قلم‌چی به اراک آمد و برای‌مان صحبت کرد. خانه‌ی ما تا ساختمان قلم‌چی فاصله‌ی خیلی کمی دارد. یادم می‌آید آقای قلم‌چی گفت: «الان این‌جا با هزار امید و آرزو نشسته‌اید. سال بعد یا خوشحالید که به هدف خود رسیده‌اید یا ناراحتید. از همین الان رؤیای خود را بسازید. رؤیای خود را بنویسید و هر روز به آن نگاه کنید.» وقتی جلسه تمام شد در برگه‌ی کاغذی که مادرم از مکه برایم آورده بود و خیلی برایم ارزش داشت نوشتم «من سال بعد در دانشگاه الزهرا دانشجوی ادبیات فارسی هستم.» گوشه‌ی پایین آن هم نوشتم «کارشناسی ارشد هم در دانشگاه علامه طباطبایی قبول خواهم شد». این نوشته را به در اتاقم چسباندم و هر روز به آن نگاه می‌کردم. بعد از کنکور مطمئن بودم که قبول می‌شوم.


چه شد که رشته‌ی ادبیات را انتخاب کردید؟

قبل از این‌که به مدرسه بروم تمام شعر‌های کتاب درسی برادرم را حفظ بودم. از کودکی به ادبیات علاقه داشتم. همیشه دوست داشتم داستان بنویسم. در یکی از مسابقات تلویزیونی هم شرکت کردم. قرار بود آرزوهای‌مان را بنویسیم و پست کنیم. قشنگ‌ترین آرزو هم جایزه داشت. بدون این‌که به کسی بگویم آرزویم را نوشتم و فرستادم. روزی مادرم به من گفت یک کارت تبریک و مبلغ 30 هزار تومان برایم فرستاده بودند.


تدریس در دبستان را به چه دلیل انتخاب کردید؟

قبل از این‌که به مدرسه‌ی سرای دانش بیایم به طور خصوصی تدریس می‌کردم. سپس تصمیم گرفتم در مدرسه تدریس کنم. اول می‌خواستم در دبیرستان تدریس کنم اما به بچه‌های دبستانی خیلی علاقه دارم. احساسات قشنگ آن‌ها انرژی زیادی به من می‌داد و چون از پدر و مادرم دور بودم کار با بچه‌ها این دوری را برایم راحت‌تر می‌کرد. خیلی خوشحالم که با بچه‌های دبستانی کار می‌کنم.

گفت‌وگو با نفیسه رحمانی، معلم فارسی دبستان سرای دانش


روش خاصی برای تدریس دارید؟

در دوره‌ی دبیرستان وقتی خودم دانش‌آموز بودم خیلی به روش تدریس معلم‌ها فکر می‌کردم. از همان زمان تصمیم گرفتم وقتی معلم شدم هر کدام از دانش‌آموزان را با نام یکی از بزرگان ادبیات فارسی صدا کنم. الان همین کار را می‌کنم. مثلاً کسی را که با نام سهراب سپهری صدا می‌زنم از او می‌خواهم که یک جلسه سهراب سپهری شود و برای ما از او صحبت کند. وقتی دانشجو شدم استادم در دانشگاه، خانم نسرین فقیه دقیقاً همین کار را با ما انجام داد. اسم من در چهار سال دانشجویی عین‌القضات همدانی بود. من مجبور بودم در مورد این شخصیت تحقیق کنم تا بتوانم را برای بقیه معرفی کنم. همیشه به این فکر می‌کردم که وقتی معلم شدم چه کار کنم که درس ادبیات که این قدر شیرین است برای بقیه هم شیرین باشد. من در کلاس فارسی کارهای فوق‌العاده‌ای انجام می‌دهم که فراتر از وظایفم است اما لذتی که از این کار می‌برم و شوقی که بچه‌ها نسبت به این کلاس دارند مرا به ادامه‌ی این کار تشویق می‌کند. الان بچه‌ها روزشماری می‌کنند برای شروع گلستان سعدی. به هر حال مقطع دبستان از لحاظ متن‌های ادبی کهن محدودیت‌های خودش را دارد، با این حال خیلی لذت می‌برند.


شما خودتان هم اهل کتاب خواندن بودید؟

بله؛ همیشه کتاب خواندن را دوست داشتم و کسی به من نمی‌گفت بخوانم.


روشی خاصی برای ترغیب بچه‌ها به کتاب خواندن دارید؟

روشم بستگی به دانش‌آموزانم دارد. دانش‌آموزی دارم که در روخوانی و روان‌خوانی ضعیف بود. از او خواستم که هر شب یک صفحه با صدای بلند برای مادرش کتاب بخواند. اول مقاومت کرد اما الان که کلاس پنجم دبستان است به کتاب‌های تاریخی علاقه‌مند شده است. همیشه کاری را پیشنهاد می‌کنم که حتماً خودم انجام داده باشم. الان دانش‌آموزی داریم که حتی در زنگ ناهار هم کتاب می‌خواند.


به نظر شما چه راهکاری وجود دارد که خانواده‌ها برای درس فارسی هم مانند علوم و ریاضی اهمیت قائل باشند؟

پدرم همیشه به من می‌گفت هر کاری انجام می‌دهی ببین بازدهی کارَت چیست. من همیشه دوست داشتم پدرها و مادرها هم دغدغه‌ی یادگیری فارسی را برای بچه‌های‌شان داشته باشند. باید کاری می‌کردم که خانواده‌ها هم درس فارسی را به عنوان یک درس اصلی به حساب آورند. در حال حاضر در مدرسه‌ی سرای دانش با انجام کارهای خاص و روش ویژه‌ای که برای تدریس فارسی دارم، درس فارسی اهمیت زیادی برای همه دارد. اگر کسی در این سن بتواند فارسی را خوب بفهمد و بخواند در آینده در درس ریاضی هم موفق‌تر خواهد بود. گاهی در دوره‌ی دانشجویی هم با مشکل سواد خواندن مواجه هستیم. اولین ویژگی مهم زنگ فارسی، روخوانی است و سپس گذر از این مرحله به مرحله‌ی روان‌خوانی است.


چه چیزی باعث می‌شود داستان خواندن برای بچه‌ها تأثیر زیادی بر زندگی آینده‌شان داشته باشد؟

کودک در دوران دبستان مثل سنگی است که هر چیزی روی آن بنویسیم حک می‌شود و تا پایان زندگی با او همراه است. در این سن نباید نصیحت‌های مستقیم داشت و باید و نبایدهای مستقیم تأثیر چندانی ندارد. ما از طریق داستان می‌توانیم آموزه‌های مورد نظر را به طور غیر مستقیم انتقال دهیم و بچه‌ها می‌توانند خود را به جای شخصیت‌های داستان بگذارند و همذات‌پنداری کنند. من از پدرها و مادرها انتظار دارم در کنار معلم‌ها باشند. معلم‌ به‌تنهایی نمی‌تواند در فرصت کمی که با دانش‌آموز است هم تعلیم بدهد و هم تربیت کند. هرچند من تلاش خودم را در هر دو زمینه می‌کنم، از اولیا هم انتظار دارم نسبت به تعلیم و تربیت فرزندان خود حساس باشند و همکاری کنند. پدر و مادر نباید از معلم انتظار داشته باشد که بچه‌ی آن‌ها را به کتاب خواندن ترغیب کند در حالی که اولیا اهل مطالعه نیستند. اولیا باید به این موضوع توجه داشته باشند که در صورتی می‌توانند فرزند خود را به کاری ترغیب کنند که اول از همه خودشان آن را انجام داده باشند. به‌ویژه‌ مادرها نقش مهمی در تربیت فرزندان دارند. من خیلی از ویژگی‌هایم را از حساسیت پدر و مادرم دارم. به طور مثال اول دبستان که بودم هر وقت با پدرم بیرون می‌رفتم از من می‌خواست هر نوشته‌ای می‌بینم با صدای بلند بخوانم. این کار باعث شد روخوانی من خیلی خوب شود. وقتی داستانی را می‌خواندم مادرم از من می‌خواست خلاصه‌ی داستان را برایش تعریف کنم. هنوز هم شعرهای دوران کودکی‌ام را حفظ هستم. مادرم خانه‌دار است، اما خیلی اهل مطالعه است و در تربیت من خیلی مؤثر بود.


ارتباط شما با دانش‌آموزانتان چگونه است؟

خیلی با هم صمیمی هستیم. من واقعاً احساس می‌کنم مادر دوم آن‌ها هستم. همیشه با انرژی فوق‌العاده‌ای به کلاس درس می‌روم. از آن‌ها انرژی می‌گیرم و به آن‌ها انرژی می‌دهم. همیشه سعی می‌کنم ظاهر آراسته و تمیز داشته باشم. حتی از بچه‌ها هم می‌خواهم با انرژی صحبت کنند و حتی با انرژی راه بروند. کلاس ما اصلاً غمگین نیست. کلاس انشا هیچ وقت صرف درس دیگری نمی‌شود و کاملاً به آن بها می‌دهم و بچه‌ها هم از نوشتن استقبال می‌کنند.


به دانش‌آموزانی که صحبت‌های شما را می‌خوانند به عنوان معلم چه می‌گویید؟

هر اتفاقی افتاد نترسید و راست بگویید. اگر از حالا به راست‌گویی عادت کنید در آینده هم از گفتن حقیقت ترسی نخواهید داشت. علاوه بر خواندن کتاب درسی هر روز وقتی را هم برای مطالعه‌ی کتاب‌های غیر درسی در نظر بگیرید.

گفت‌وگو با نفیسه رحمانی، معلم فارسی دبستان سرای دانش


Menu