در بازههایی از سال دچار ناامیدی و آشفتگی میشدم
از چه زمانی به کانون آمدی و در چند آزمون برنامهای کانون شرکت کردی؟
از دوم دبیرستان در 71 آزمون برنامهای کانون شرکت کردم و در هیچ آزمونی غیبت نکردم.
چه دلیلی داشت که غیبت نمیکردی؟
من خیلی بیدقت بودم و تلاش من برای شرکت در آزمونها این بود که این بیدقتی را اول کشف کنم و بعد آنها را برطرف کنم.
آیا اتفاق نیفتاد که از نتیجهی آزمونی ناراحت شوی و با خودت فکر کنی که در آزمون بعدی شرکت نکنی؟
در طول سال چهارم بارها این احساس را داشتم اما پدرم راهنماییام میکرد و درنهایت در آزمون شرکت میکردم.
از چه ترازی شروع کردی و چهقدر پیشرفت داشتی؟
از تراز 6800 شروع کردم. سال دوم و سوم حدود 7500 بودم. در سال چهارم هم به 7900 رسیدم.
چهکاری کردی که این قدر پیشرفت داشتی؟
در سال چهارم روش اشتباهی داشتم و آشفته بودم. مدرسه هم در این آشفتگی نقش داشت. بعد از عید این آشفتگی به اوج خود رسید و ترازم 6800 شده بود؛ اما نزدیک به کنکور خانوادهام خیلی به من انگیزه دادند و حرفهای دوستانم هم تأثیر داشت تا اینکه توانستم جبران کنم.
در چه درسهایی به فراشناخت رسیده بودی؟
در درس ریاضی و فیزیک از همان ابتدا روش خاصی داشتم و اگر هم نمرهام کم میشد به دلیل اشتباهات محاسباتی بود. در درس دین و زندگی نزدیک به کنکور به روش خوبی دست پیدا کردم که ای کاش زودتر آن را پیدا میکردم. روش نوشتن آیات و نکتههای کتاب و سؤالات کنکور خیلی به من کمک کرد. با نوشتن یاد میگرفتم.
فکر میکنی استعداد و هوش ذاتی چهقدر به تو کمک کرده است؟ نقش عوامل دیگر مثل تلاش و مهارتهای فراشناختی و برنامهریزی را چگونه میبینی؟
تلاش و پشتکار اگر نباشد کار پیش نمیرود. هوش و استعداد و تلاش مثل قفل و کلید، مکمل هم هستند.
به عنوان سخن آخر چه صحبتی داری؟
در بازههایی از سال دچار ناامیدی و آشفتگی میشدم و در آن دوران ناامیدی خانوادهام روحیهام را تقویت میکردند و اگر آنها نبودند این آشفتگی بیشتر هم میشد.