این ویروس لعنتی! (داستان آموزشی)

ویروس سرماخوردگی چنان جان و تنش را به درد آورده بود که مجبور بود با تجویز پزشک سه روز در منزل استراحت کند.

این ویروس لعنتی! (داستان آموزشی)

ویروس سرماخوردگی چنان جان و تنش را به درد آورده بود که مجبور بود با تجویز پزشک سه روز در منزل استراحت کند. همین چند وقت پیش مدرسه‌شان به دلیل آلودگی هوا تعطیل شده بود؛ بنابراین شروع کرد به غُر زدن که «این چه وضعی است! الان که وقتش نبود از درس‌هایم عقب بیفتم...»

مادر متقاعدش کرد که رفتن به مدرسه سایر بچه‌ها را هم مبتلا می‌کند. سپس قانع شد و پیش خودش فکر کرد باید از طریق تماس تلفنی از دوستانش بپرسد تا عقب نماند. یادش آمد که جمعه آزمون دارد. رو به مادرش گفت: «جمعه از بیماری‌ام سه روز می‌گذرد؛ پس می‌توانم به آزمون بروم.» مادر باز هم مخالفت کرد: «بهتر است کاملاً خوب بشوی تا بتوانی شنبه به مدرسه بروی.»

مهرداد نمی‌خواست حتی یک بار هم در آزمون‌ها غایب شود. جواب پشتیبانش را چه بدهد! در همین لحظه پشتیبان زنگ زد. مادر او را در جریان بیماری مهرداد قرار داد و مهرداد از این‌که می‌توانست روز جمعه در منزل آزمون بدهد و کارنامه داشته باشد خوشحال بود.

Menu