مجتبی جعفری مسلم، رتبهی 6 انسانی منطقهی 3 در سال 93
یک روز مانده به کنکور چه حال و هوایی داشتید و چهکار کردید؟
من هفتهی آخر خیلی خسته شده بودم و عجله داشتم که روز کنکور زودتر برسد. دو روز قبل از کنکور همراه برادرم به گنجنامهی همدان رفتیم. روز آخر هم همراه فامیل بیرون رفتیم. شب کنکور هم مسابقهی والیبال را تماشا کردم و دیگر نگرانی نداشتم. به احسان هم زنگ زدم و با هم صحبت کردیم. برخی معتقدند نباید با رقیبان صحبت کرد اما به نظرم ما قبل از اینکه با هم رقیب باشیم دوست بودیم و صحبت کردن با دوست، نگرانی را کم میکند. من ساعت 21 خوابیدم.
روز کنکور چه کردید و با چه چالشهایی روبهرو شدید؟
من شب قبل از کنکور منزل برادرم بودم تا فضا کمی برایم عوض شود. ساعت 5 صبح بیدار شدم و صبحانهی معمولی خوردم. سوار تاکسی شدم. رادیو روشن بود و غزلی از حافظ پخش میشد. خیلی آرامشبخش بود. وقتی دفترچه را گرفتم با یک نگاه از آسانی سؤالات غافلگیر شدم. من در آزمونهای کانون در عمومیها همیشه وقت کم میآوردم اما در کنکور ده دقیقه هم وقت اضافه آوردم. من فراموش کرده بودم با خودم ساعت ببرم؛ برای همین قبل از شروع آزمون به یکی از کلاسها رفتم و ساعت دیواری آنجا را برداشتم و جلو خودم گذاشتم. مراقب، اول مانع کارم شد اما با اصرار من اجازه داد که از آن استفاده کنم. در اختصاصیها، ریاضی نقطهی قوتم بود اما در کنکور خیلی سخت طرح شده بود و غافلگیرم کرد. اقتصاد رویهاش با سالهای پیش فرق کرده بود و آسان بود و این آسان بودن کمی نگرانم کرده بود. ادبیات اختصاصی و عربی را خیلی خوب جواب دادم. تاریخ و جغرافیا را که در آزمونهای کانون پایین میزدم بهتر جواب دادم. با این منوال که جلو رفتم فکر میکردم فلسفه و منطق هم باید آسان باشد؛ بنابراین به همهی سؤالات جواب دادم و بعد از کنکور فهمیدم چه اشتباهی کردهام.