امروز جلسهی اولیا و مربیانِ مدرسه حالوهوای زیباتری به خود گرفته بود. در این جلسه، تعدادی از دانشآموزان هر کلاس در کنار اولیایشان حضور داشتند و قرار بود من، بهعنوان نمایندهی مدرسهی دوستدار محیطزیستمان، دقایقی را با ارائهی یک ایدهی زیستمحیطی، در خدمتشان باشم.
دلشورهی زیبایی داشتم. از اینکه اهدافمان را در سطح وسیعتری گسترش میدادیم، خیلی خوشحال بودم. بالاخره نوبت به ارائهی من رسید: «اولیای گرامی، دبیران عزیز و دوستان بسیارخوبم، سلام. از اینکه وقتتان را به من دادید، تشکر میکنم. امروز اینجا هستم تا به نمایندگی از تمام دانشآموزان مدرسهی سبزمان، از پدر و مادرهایی که مشاغلشان بهنوعی با دادن پلاستیک به مردم در ارتباط است و اقلام خود را داخل پلاستیک به مشتریان عرضه میکنند، تقاضا کنم برای احترام به طبیعت، کاغذهایی را که ما برایتان آماده کردهایم، در فروشگاه خود و جایی که در معرض دید مشتریان باشد، بچسبانید. این گام اگرچه گام کوچکی است، تفکری زیبا به رنگ طبیعت را گسترش میدهد. از شما متشکرم.»