تقریبا هیچ محدودیتی در میزان توانایی ما برای یادگیری وجود ندارد؛ البته تا زمانی که آموختههای جدید را با دانشهای پیشین خود مرتبط سازیم. در حقیقت، به دلیل آنکه یادگیریهای جدید ما به آموختههای پیشین وابسته است، هر چه بیشتر بیاموزیم، ارتباطات احتمالی بیشتری (بین آموختههایمان) میتوانیم برای یادگیریهای آینده ایجاد کنیم. با این حال، توانایی یادآوری و بازخوانی حافظه ما به شدت محدود است. ما بسیاری از مواردی را که آموختهایم، نمیتوانیم در هر زمانی به یاد بیاوریم. این محدودیت در یادآوری، به نفع ما است: اگر تمام آموختههای ما در هر زمان آماده استفاده بودند، کار مرتبسازی و انتخاب دانش مناسب برای آن لحظه، کار بسیار دشواری بود. در این صورت از پریشانی افکار و اندیشههای خود مستاصل میشدیم.
دانشی بادوامتر است که به خوبی در ذهن شما تثبیت شده باشد (به طور کامل یک مفهوم را درک کرده باشید، اهمیت عملی زیادی برای آن قائل باشید یا از نظر احساسی وزن زیادی در زندگی شما داشته باشد و در نهایت به خوبی با دانشهای دیگر شما مرتبط شده باشد). اما سرعت بازخوانی این دانش از بایگانی ذهنی به زمینه و شرایط موجود، استفادههای اخیر و در نهایت تعداد و وضوح سرنخهایی بستگی دارد که انسان را برای پیش کشیدن دانشهای قدیمی خود کمک میکنند.
این بخش کار، اندکی دشوار است. همانطور که بزرگتر میشوید، بارها پیش میآید که باید سرنخهای مرتبط با دانشهای قدیمیتر را فراموش کنید تا بتوانید آنها را با دانشهای جدید پیوند دهید. به عنوان مثال، اگر در سنین میانسالی قصد فراگیری ایتالیایی را دارید و در گذشته فرانسوی را آموختهاید، مجبور هستید تا بخشهایی از آن را فراموش کنید؛ چرا که هر زمان به دنبال «فعل اسنادی» میگردید، به جای آنکه واژه ایتالیایی essere به یاد شما بیاید، واژه etre در ذهنتان جرقه میزند. اگر قصد رانندگی در انگلستان دارید، باید سرنخ ذهنی خود برای رانندگی در خط سمت راست را سرکوب کنید تا بتوانید در قسمت چپ جاده باقی بمانید. البته در آینده و در صورت لزوم میتوانید به عقب بازگردید و سرنخهای قدیمی را دوباره احیا کنید. اگر قبلا فرانسوی را به خوبی مسلط شده بودید یا به راحتی در سمت راست جاده رانندگی میکردید، در آینده با مدتی تمرین میتوانید مهارت خود را بازیابید. در این مدت دانش شما از بین نرفته و تنها سرنخهای یادآوری و بازخوانی آن تغییر کاربری داده بودهاند.
تناقض آنجا است که برخی فراموشیها غالبا برای یادگیریهای جدید ضروری هستند. به عنوان مثال، زمانی که کامپیوتر خانگی خود را از یک برند متداول به کامپیوترهای برند اپل (مک) تغییر میدهید، یا آنکه به جای «ویندوز» از سیستم عامل دیگری استفاده میکنید، باید موارد بسیاری را فراموش کنید تا بتوانید با ساختار جدید آشنایی کافی پیدا کرده و به قدری سریع بتوانید در آن کار کنید که در زمان کار، ذهنتان به صورت خودکار عمل کرده و بخش زیادی از قدرتش را صرف فکر کردن درباره اصول بنیادین نکنید. برای اینکار تمرین بسیاری نیاز دارید تا سرنخهای آموختههای جدیدتان تقویت شوند.
منبع:
Brown, Peter; Roediger, Henry; McDaniel, Mark. make it stick:The Science of Successful Learning. London: The Belknap Press Of Harvard University Press, 2014. pp. 76-79.