به مناسبت روز معلم
عادت دارم وقتی به کودکان و بچههای همسن و سال شما میرسم از آنها میپرسم «در آینده میخواهی چهکاره شوی؟» بعد کنارشان مینشینم و صحبت میکنم و کلی کیف میکنم از آرزوهایی که در سر دارند.
در میان آرزوهای در سرتان یکی از آنها برای من عزیزتر و باشکوهتر از همه است: آرزوی معلم شدن.
به یاد خاطرهای میافتم از بچههای 7-8 سالهی کوچنشین که مدرسهشان کانکس کوچکی بود با 5 دانشآموز ولی چه پرشور و خوشبخت درس میخواندند. از میان بچههایی که آرزوی معلم شدن در سر داشت دختری میگفت: «در این شرایط سختِ زندگی عشایری فقط یک انسان عمرش را برای ما بچهها میگذارد و حالا میتوانیم بخوانیم، بنویسیم و کمکم دنیا را بهتر میشناسیم. این مهمترین چیزی است که به آن نیاز داریم.»