من عصرها وقتی از مدرسه میآیم بعد از انجام تکالیف، عصرها به کلاس درس خودم میروم و به تنها شاگردم درس میدهم. تعجب نکنید! من هم دانشآموز هستم و هم معلم.
ساعت 5 عصر هر روز ابتدا درسهای همان روز را مطالعه میکنم و سپس با کتاب درسی به طرف آشپزخانه میروم. مادر نقش شاگرد را بازی میکند و من معلم مادرم میشوم و درس را برایش توضیح میدهم و در این زمان مادرم چند سؤال مطرح میکند و من پاسخ میدهم.
در کلاس من، شاگرد به معلم جایزه میدهد. اگر من درس را خوب توضیح دهم و بتوانم تمام سؤالات را جواب درست بدهم کارت سبز میگیرم؛ در غیر این صورت یک کارت سبز را به مادر میدهم. در این به ظاهر بازی من همواره تلاش میکنم که برنده باشم؛ درنتیجه با دقت بیشتر به مطالعهی کتاب میپردازم و از طرفی با داشتن 50 کارت سبز، یک جایزهی خوب در انتظار من است.