مراقب تعادل خواب و بیداریمان باشیم
زهرا کریمیزاده در یک نگاه
شهر: برازجان (بوشهر)
سالهای حضور در کانون: از پنجم دبستان تا چهارم دبیرستان بهمدت ۹ سال
رتبهی قبولی: ۳ تجربی منطقهی ۳ سال ۹۷
رشتهی قبولی: پزشکی دانشگاه تهران
تحصیلات و شغل پدر: ادارهی ثبتاسناد
شغل مادر: کارمند آزمایشگاه پاتوبیولوژی
لطفاً خودت را معرفی کن.
من زهرا کریمیزاده از شهر برازجان هستم. در کنکور ۹۷ رتبهی ۳ تجربی منطقهی ۳ را کسب کردم. الان دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران هستم. پدرم کارمند ادارهی ثبتاسناد و مادرم کارمند آزمایشگاه پاتوبیولوژی است. یک خواهر بزرگتر دارم که دانشجوی رشتهی دامپزشکی دانشگاه شیراز است. برادرم هم کلاس ششم دبستان است و از چهارم دبستان عضو کانون بوده است.
خودت چند سال عضو کانون بودی؟
از پنجم دبستان پیوسته در آزمونهای کانون شرکت کردم.
از آزموندادن خسته نمیشدی؟
اتفاقاً وقتی میخواستم به اول دبیرستان بروم، خانوادهام پیشنهاد دادند که یک سال به خودم استراحت بدهم. در آبانماه از اینکه میدیدم بچههای دیگر در آزمونهای شرکت میکنند و من آزمون نمیدهم، ناراحت بودم. آذرماه دوباره به کانون آمدم.
یادت میآید چه کسی باعث شد به کانون بیایی؟
اطرافیان ما سابقهی حضور در آزمونهای کانون را داشتند و نتایج خوبی کسب کرده بودند. آن زمان خواهرم سوم راهنمایی بود و هر دو آزمون تیزهوشان را در پیش داشتیم. بنابراین هر دو همزمان در آزمونهای کانون شرکت کردیم.
نظرت راجع به مدرسهی تیزهوشان شهر خودت چیست؟
چون در یک شهر کوچک بودم، بهنظرم با مدارس عادی تفاوت چندانی نداشت. تنها تفاوت این مدارس دانشآموزان هستند. در واقع بهترینهای شهر به این مدرسهها میآیند و فضایی که در مدرسه ایجاد میشود بهخاطر خود دانشآموزان است. دبیرها هم فرصت بهتری برای کارکردن با بچهها دارند.
آزمونها را با چه ترازی شروع کردی؟
حدود ۶۰۰۰
در دبیرستان چه ترازهایی داشتی؟
اول دبیرستان زیاد درس نمیخواندم؛ ولی سال چهارم به تراز ۷۸۰۰ رسیدم.
از چه زمانی موضوع کنکور برایت جدی شد؟
من در شهر همیشه اول بودم و بیشتر به استعدادم متکی بودم تا به پشتکار. در سال سوم دبیرستان با پیشنهاد پیشتیبانم با برنامهریزی درس خواندم و میانهی سال جهش زیادی داشتم. از تراز ۷۴۰۰ به ۷۹۰۰ رسیدم و به همین صورت ادامه دادم. تابستان سال چهارم در المپیاد سلولهای بنیادی شرکت کردم و مدال برنز را به دست آوردم. از دو هفتهی آخر تابستان دوباره برای کنکور خواندم.
در چهارم دبیرستان چه فراز و نشیبهایی داشتی؟
ترازهایم نوسان زیادی نداشت؛ اما رتبههایم خیلی متفاوت میشد. هم رتبهی حدود ۲۰۰ کشوری داشتم و هم رتبهی ۱۰ کشور. تا اسفند به مدرسه رفتیم و بعد تعطیل شد. بعد از عید چون از فضای مدرسه و دوستان دور شده بودم، کمی افت کردم. رفتن به مدرسه نوعی تنوع بود و بودن در خانه کلافهام میکرد. هوای بعد از عید هم باعث میشد زیاد بخوابم. چون مدرسه نمیرفتم خوابم هم به هم ریخته بود. تا دیروقت بیدار میماندم و وقت زیادی را تلف میکردم. پشتیبان ویژهام پیشنهاد داد که به مدرسه بروم و با دوستانم درس بخوانم. خودم میدانستم که این روش نتیجهای برایم نخواهد داشت. بیداریکشیدنهای طولانی خودش را در جلسهی آزمون نشان میداد. بعد از چند آزمون که حالم بد شد، فهمیدم بیخوابیها نتیجهی خوبی برایم نخواهد داشت. تصمیم گرفتم به خوابیدنم نظم بدهم.
آزمونهای عید را چگونه پشت سر گذاشتی؟
مدرسه تعطیل شده بود و با شرایط جدیدی روبهرو شده بودم. هرچند برنامه داشتم، نتوانستم خودم را با شرایط جدید سازگار کنم و در آزمونهای عید افت کردم.
هنگام امتحانات اردیبهشتماه چگونه گذشت؟
بیشتر تمرکزم روی آزمونها و کنکور بود؛ اما امتحانات هم از این دو جدا نبودند و برای امتحانات نهایی هم وقت میگذاشتم.
امتحانات نهایی تمام شد و به دوران جمعبندی رسیدی. برخی از دانشآموزان در این دوران تصمیم میگیرند کار جدیدی انجام دهند. تو چهکار کردی؟
چون سرعتم در تستزنی زیاد بود، سؤالات کتابهای تستیام را چند بار پاسخ داده بودم و بهنوعی آنها را حفظ بودم. بعد از عید تمام کتابهایم تمام شده بود و دچار کمبود منابع شدم. در دوران جمعبندی به آزمونهای غیرحضوری کانون از سالهای گذشته جواب دادم. در یک ماه آخر که دوران آزمونهای سهروزیکبار است، دیگر منبعی برای تست نداشتم و کتاب درسی را میخواندم. در آخرین آزمون قبل از کنکور کار اشتباهی انجام دادم. تصمیم گرفتم هم در آزمون سازمان سنجش شرکت کنم و هم در آزمون کانون. وقتی در آزمون سنجش رتبهی بدی کسب کردم، روحیهام ضعیف شد و فکر میکردم دیگر موفق نمیشوم. خانوادهام تلاش کردند که دوباره امیدوار شوم و با افراد مختلف تماس گرفتند و مشورت گرفتند. هرچند در آزمون کانون رتبهام ۱۲ شد، هفتهی آخر خیلی بد گذشت.
روز کنکور چگونه بود؟
برخلاف آنکه فکر میکردم حال خوبی در کنکور نداشته باشم، خیلی راحت بودم. در آزمونهای کانون زمانهای نقصانی را تمرین کرده بودم؛ اما روز کنکور در حالی که ۲۰ سؤال شیمی و سؤالات زمینشناسی مانده بود، ۱۰ دقیقه بیشتر زمان نداشتم. نمرهام در زمینشناسی اغلب ۱۰۰ بود؛ اما در کنکور تصمیم گرفتم بیشتر وقتم را برای شیمی بگذارم. کنکور آنقدرها هم قابلپیشبینی نیست و بهجای غافلگیرشدن باید زمان را مدیریت کرد.
نتایجت در کنکور چه شد؟
ادبیات ۷۸، دینوزندگی ۶۸، عربی و زبان ۹۴، شیمی و ریاضی و زیست ۸۹، فیزیک ۷۸، زمینشناسی ۴۵.
اینکه زمینشناسی را قربانی شیمی کردی، نشان میدهد فراشناخت خوبی داشتی. این فراشناخت را چگونه به دست آوردی؟
از دبستان همیشه بهدنبال راههایی بودم که دیگران نرفته بودند. مصاحبه با برترها را میخواندم و به حرفهای برترها گوش میدادم؛ اما دقیقاً هرچه میگفتند انجام نمیدادم و بهدنبال روش خودم بودم. مثلاً در فیزیک روش معمول و پیشنهادی این است که فرمولها را در جایی جداگانه بنویسند و خلاصهنویسی کنند. من این روش را نداشتم. پاسخنامهی تستها را میخواندم و داخل کتاب هایلایت میکردم و اعتقاد به خلاصهنویسی نداشتم. از راههای تستی استفاده نمیکردم و سعی میکردم فرمولها را با اثبات آنها یاد بگیرم. وقتی به این روش یاد میگرفتم، دیگر فرمول را فراموش نمیکردم. من در فیزیک مشکل داشتم. روشم این بود که هر شب در وقتهای اضافهای که از برنامهام باقی میماند، تست فیزیک کار میکردم. بهمرور در این درس قوی شدم و وقتی دیدم این روش نتیجهی خوبی داشته، برای درس عربی هم استفاده کردم. یک ماه هر شب در وقتهایی که اضافه میآوردم، درکمطلب عربی کار میکردم. در بازههای خاصی بهطور مداوم روی مباحثی که ضعف داشتم کار میکردم و نتیجه میگرفتم. من کمی ترتیب دفترچهی سؤال را هم تغییر داده بودم. به درس شیمی زیاد علاقه نداشتم و آن را اول از همه پاسخ میدادم تا زودتر از آنها عبور کنم. بعد از آن به ترتیب به زیست و فیزیک و ریاضی پاسخ میدادم. چون ریاضی را دوست داشتم برای آخر آزمون میگذاشتم. در کنکور هم همین کار را کردم. در یک آزمون جای دو درس را عوض کردم و نمرههایم در هر دو کم شد و فهمیدم روشی که دارم بهتر است و نباید آن را تغییر دهم.
چقدر به تلاشکردن اعتقاد داشتی؟
من تا سوم دبیرستان بدون برنامه بودم و فقط به استعدادم متکی بودم و تلاش نمیکردم. بهنظرم تا اینجای کار طبیعی است؛ اما چهارم دبیرستان حجم درسها زیاد میشود و بدون برنامه و بدون تلاش و پشتکار نمیتوان موفق شد.
جایی گفتی که سرعت زیادی در تستزنی داشتی. دلیل آن را چه میدانی؟
فکر میکردم دلیل آن سابقهی زیادی بود که در کانون داشتم و سالها در آزمونها شرکت کردم بودم.
در زندگی بهجز درس چه چیزی برایت مهم است؟
نقاشی را خیلی دوست دارم و مدتی هم کار کردم و الان هم پیگیر هستم. در خانه هم بیشتر با حیوانات خانگی مثل گربه و لاکپشت سرگرم میشوم. کتابهای مادرم در زمینهی پاتوبیولوژی در اتاق من بود و گاهی در وقت استراحت، آنها را میخواندم.
از کودکیات خاطرهی آموزشی داری؟
وقتی پیشدبستانی بودم اواسط سال بهدلایلی دیگر به پیشدبستانی نرفتم. مادرم شاغل بود و من با خواهرم در خانه بودیم. خواهرم درسهای دبستان را به من یاد داد و وقتی به مدرسه رفتم، همهی درسها را بلد بودم.
محیط دانشگاه چطور است؟
همچنان رقابت بین دانشجویان زیاد است و فضای متفاوتی نسبت به دانشگاههای دیگر دارد؛ اما گاهی دلم برای مدرسه تنگ میشود.