محمد حسننیا در یک نگاه
رتبهی سال 89: 975 ریاضی منطقهی 2
رتبه سال 95: 2700 تجربی منطقهی 2
رتبهی سال 96: 400 تجربی ایثارگران
رتبهی سال 97: 20 تجربی ایثارگران
رشتهی قبولی: دندانپزشکی شهیدبهشتی
لطفاً خودت را معرفی کن.
من محمد حسننیا هستم و چهار بار در کنکور شرکت کردم. سال 89 رتبهی 975 ریاضی منطقهی 2 شدم و رشتهی مهندسی برق را انتخاب کردم و به دانشگاه شهیدبهشتی رفتم. بعد از فارغالتحصیلی دوباره در کنکور 95 شرکت کردم و رتبهی 2700 تجربی منطقهی 2 شدم. سال 96 برای سومین بار در کنکور شرکت کردم و این بار رتبهام 400 تجربی ایثارگران شد و بالاخره در سال 97 رتبهی 20 تجربی ایثارگران را به دست آوردم. سال 95 زمانی که در خدمت سربازی بودم درس خواندم. برای کنکور 96 فقط دو ماه درس خواندم؛ اما برای کنکور 97 کل سال را درس خواندم و به هدفم رسیدم.
بعد از اینکه 6 سال از اولین کنکور میگذشت، چه شد که تصمیم گرفتی دوباره در کنکور شرکت کنی، آنهم در رشتهی تجربی؟
وقتی در رشتهی مهندسی برق فارغالتحصیل شدم چون در زمینهی تحصیلی خودم نتوانستم کار کنم یا باید از ایران میرفتم یا میماندم و کار دیگری را انتخاب میکردم. بههرحال تصمیم گرفتم بمانم و این بار در رشتهی تجربی درس بخوانم. ازآنجا که زمان خدمت سربازی رسیده بود به خدمت رفتم و بهمدت دو سال هم خمپارهانداز بودم و هم درس میخواندم. صبحها از ساعت 5 تا 6 صبح درس میخواندم و بعد به پادگان میرفتم و تا 4 بعدازظهر آنجا بودم. دوباره از ساعت 6 تا 10 شب درس میخواندم. همزمان در آزمونهای کانون هم شرکت میکردم و ترازم 4000 بود. در طول هفته فقط میرسیدم که یک درس را بخوانم و تست کار کنم. ماه آخر مانده به کنکور مرخصی گرفتم و توانستم بیشتر درس بخوانم. آن سال در رشتهی پزشکی دانشگاه آزاد تهران قبول شدم و بهمدت یک ترم دانشجوی پزشکی بودم. وقتی قانون عوض شد و فهمیدم که دوباره میتوانم به دانشگاه دولتی بروم ترم دوم را مرخصی گرفتم و درسخواندن را شروع کردم. دو ماه طول کشید که مطالب را جمعبندی کنم. هدفم این بود که یا در تهران درس بخوانم یا استان گیلان. بنابراین رشتهی پزشکی و دندنپزشکی را انتخاب کردم؛ ولی قبول نشدم. این بار دو انتخاب داشتم: دوباره کنکور بدهم یا همان رشتهی پزشکی دانشگاه آزاد را ادامه دهم. خیلی فکر کردم و تصمیم گرفتم دوباره در کنکور شرکت کنم. این بار توانستم به هدفم برسم.
برای کنکور 97 روش خاصی را در پیش گرفتی؟
همیشه روشهایم برای درسخواندن درست بود؛ ولی فرصت زیادی نداشتم. یعنی دستور پخت را عوض نکردم؛ فقط ادویهها را کموزیاد کردم. مثلاً هر شب یک درک مطلب عربی کار میکردم و لغت و آرایه میخواندم. تراز اختصاصیام 8000 بود و تراز عمومیها 5000. یعنی اختلاف خیلی زیادی بین آنها بود. من نمرهی ادبیات را از صفر به 65 رساندم.
خانوادهات چقدر با تو همراهی کردند؟
من در خانه اتاق مخصوص برای درسخواندن داشتم. در آن یک سال هیچکس وارد آن اتاق نشد و بیرون از اتاق هم دربارهی کنکور هیچ حرفی نمیزدیم. در جریان کارم بودند؛ اما چیزی از درسها نمیپرسیدند. فقط یک بار پدرم قبل از کنکور از من پرسید وضعیتم چطور است و من هم گفتم بد نیست. بعد از کنکور فکر میکردم خراب کردهام و حالم خوب نبود. آنها چیزی نپرسیدند و فقط این دلگرمی را به من دادند که من تلاش خود را کردهام. خیلی برایم مهم بود که از طرف خانواده فشاری رویم نبود.