بعد از 12 روز گشتوگذار و دیدوبازدید نوروزی، روز سیزده را در طبیعت، مثل گَرد خستگی، از در به درکردیم. وقتی نوبت به گرهزدن سبزه رسید، پدرم گفت: «یک آرزو بکن.» گفتم: «چه آرزویی؟» گفت: «هر چه دوست داری؟»
همان لحظه این فکر به ذهنم رسید که شنبه که روز بازگشت به مدرسه است، یک شاخهگل رز به خودم هدیه دهم از اینکه سال نو و بهار دلانگیز طبیعت را با مدرسه آغاز میکنم.
مدرسهی خوب من سلام.