گفتوگو با سروین آزادبخت، رتبهی 8 تجربی منطقهی 3 از کوهدشت:
اسب سرکش «زیست» را رام کردم
سروین آزادبخت در یک نگاه
شهر: کوهدشت (لرستان)
مدرسه: فرزانگان
سالهای حضور در کانون: از چهارم دبستان تا چهارم دبیرستان
رتبهی قبولی: 8 تجربی منطقهی 3
رشتهی قبولی: پزشکی دانشگاه تهران
تحصیلات و شغل پدر: کارشناسی روابط بینالملل، کارمند دانشگاه پیام نور
تحصیات و شغل مادر: آموزش ابتدایی، مدیر دبستان
لطفاً خودت را معرفی کن.
من سروین آزادبخت از شهر کوهدشت هستم. با رتبهی 8 تجربی منطقهی 3 در رشتهی پزشکی دانشگاه تهران قبول شدم. از چهارم دبستان عضو کانون بودم.
چه شد که از دبستان به کانون آمدی؟
مادرم مدیر دبستان بود و دانشآموزان خوبی داشت. از طریق آنها با کانون آشنا شد و پیشنهاد دادند که مرا هم ثبت نام کند. من اوایل خیلی موافق نبودم اما کمکم به آزمونها خو گرفتم. در دوران دبستان در آزمونها شرکت کردم و باعث شد با روند آزمون دادن آشنا شوم و درنهایت در آزمون مدارس نمونهدولتی قبول شدم.
از چه زمانی کنکور برایت مهم شد؟
تابستانی که قرار بود به سوم دبیرستان بروم در آزمونها شرکت کردم و از آن زمان کنکور را جدی گرفتم.
در این چند سال که عضو کانون بودی ترازهایت به چه صورت بود؟
چهارم دبستان که عضو کانون شدم بیشتر آزمونها غیبت میکردم و بهانهگیری میکردم. در آزمونهایی که شرکت میکردم ترازهایم حدود 6000 بود. پنجم دبستان آزمونها برایم جدیتر شد و ترازهایم حدود 6500 بود. در مقطع راهنمایی رقابت با همکلاسیها شدید شده بود و تلاشم را بیشتر کردم و ترازهایم بالای 7000 شد. دوم راهنمایی حتی چند بار رتبهی 1 کشور شدم. دبیرستان به مدرسهی فرزانگان رفتم. اول و دوم دبیرستان به دلایلی ساعت مطالعهام کم شد و نسبت به رقیبهایم افت کردم. یکی از آزمونهای آخر دوم دبیرستان پدرم از من خواست کارنامهی کشوریام را به او نشان دهم. رتبهام سهرقمی شده بود. پدرم گوشزد کرد که سالهای قبل خیلی بهتر بودم و افت کردهام. من از این موضوع خیلی ناراحت شدم و آنقدر حرف پدرم مؤثر بود که توانستم در آزمون بعد رتبهی 17 کشور شوم.
چه شد که رشتهی تجربی را انتخاب کردی؟
من دوست داشتم رشتهی ریاضی را انتخاب کنم و در ریاضی و فیزیک خیلی قوی بودم و افت ترازم به دلیل نمرات درس زیست بود و همیشه فکر میکردم من در این درس موفق نیستم. بعدها فهمیدم که من بلد نبودم با چه روشی این درس را بخوانم. من فقط حفظ میکردم و این موضوع همیشه نمرهام را کم میکرد. به هر حال خانوادهام اصرار داشتند که رشتهی تجربی را انتخاب کنم. هرچند به اجبار این رشته را انتخاب کردم اما کمکم به این رشته علاقهمند شدم و نتایج خیلی خوبی میگرفتم. تابستان وقت زیادی گذاشتم تا بتوانم روش مطالعهی زیست را یاد بگیریم. مجلههای آزمون را میخواندم و از نکتههایی که برترها در این مورد میگفتند استفاده کردم. روش مطالعهام به این صورت شد که اول یک بار کتاب درسی را میخواندم و بعد از درسنامهی کتاب کمکآموزشی استفاده میکردم و نکات را مینوشتم. درنهایت برای مرور از تستها استفاده میکردم. معمولاً از 10 تست اول، 8 غلط داشتم. بهتدریج تعداد اشتباهاتم کمتر شد.
سوم دبیرستان چه ترازی داشتی؟
سوم دبیرستان بهترین ترازهایم را داشتم. از تابستان طوفانی شروع کردم و پیشخوانی خوبی داشتم. در آخرین آزمون تابستان رتبهام 14 کشور شد. در نیمسال اول نتایج خیلی خوبی کسب کردم. در یکی از آزمونها ترازم 8000 شد و رتبهی 5 کشور شدم. نیمسال دوم چون نرسیده بودم پیشخوانی کنم کمی افت کردم؛ اما همچنان رتبهام زیر 50 بود. این موضوع باعث شد توقع خانوادهام برای سال چهارم بالا رفت و فقط رتبهی یکرقمی از من میخواستند.
سال چهارم را چگونه شروع کردی؟
تابستان سال چهارم قصد داشتم تا جایی که میتوانم درسها را پیشخوانی کنم؛ اما با مشورت با چند نفر که در رشتهی پزشکی درس میخواندند تصمیم گرفتم در تابستان درسهای پایه را انتخاب کنم و در مباحث پایه قوی شوم. تمام منابع را برای پایه کار کرده بودم؛ اما وقتی مهرماه شد مباحث سال چهارم کاملاً برایم جدید بود. ماه اول فقط من در کلاس بودم و کسی به مدرسه نمیآمد و این موضوع باعث شد کلاسها تعطیل شود. من دوست داشتم به مدرسه بروم و رفتن به مدرسه برای تجدید روحیه لازم بود. در برخی از درسها که برایم سخت بود به کلاس فوقالعاده رفتم.
امتحانات مدرسه چهقدر جدی برگزار شد؟
با اینکه کلاسها تشکیل نشده بود، امتحانات به همان جدیت برگزار شد. چون برای آزمونها خوانده بودم در امتحانات مشکلی نداشته باشم. در نیمسال اول معدلم 20 شد. در همان دوران آزمون جمعبندی پیش را داشتیم. من تصمیم گرفتم روش سه روز یکبار را انجام دهم. از تمام کتابهایی که داشتم مثل کتاب آبی، کتاب سهسطحی و کتاب جمعبندی، تعدادی سؤال از شب قبل انتخاب میکردم و صبح به آنها پاسخ میدادم. من میدانستم که اگر این دستهبندی را انجام ندهم در آخر خیلی از مطالب باقی میماند.
این روش را از کجا یاد گرفتی؟
قبلاً میدانستم که در خرداد با چنین روشی باید جمعبندی کنیم. من اشتیاق خاصی برای این موضوع داشتم و دوست داشتم زودتر آن را تجربه کنم. این آزمونها باعث میشد از فراموش کردن نگران نباشم. در آزمون جمعبندی پیش یکی از بهترین نتایجم را به دست آوردم و ترازم 7970 شد.
آزمون جمعبندی پایه را چه کار کردی؟
چون مهلت کمتری داشتم و مطالب هم زیاد بود کمی افت کردم. به هر حال رتبهام 8 منطقه شد.
وقتی به بهمنماه میرسیم دانشآموزان دو دسته میشوند. بعضی خسته میشوند و دست از کار میکشند و بعضی با امید به دوران طلایی عید انگیزهی بیشتری پیدا میکنند. نگاه تو نسبت به نیمسال دوم چگونه بود؟
بعد از نتیجهای که در آزمونهای جمعبندی نیمسال اول به دست آوردم مطمئن شدم که نیمسال اول را بهخوبی جمعبندی کردهام و باید شروع دوبارهای برای نیمسال دوم داشته باشم. انگیزهام بالا رفته بود و ساعت مطالعهام نیز افت نکرد؛ اما در چند آزمون ترازم 7600 بود. هرچند خوب درس میخواندم اما نتیجهام رشد نمیکرد. این موضوع خانوادهام را هم نگران کرده بود. من تا عید در برنامهام نگاهی هم به نیمسال اول داشتم. سعی کردم در عمومیها هم تا عید به نمرهی خوبی برسم.
مگر در عمومیها ضعف داشتی؟
پشتیبانم چند بار به من تذکر داد که عمومیهایم ضعیف است و ترازم را پایین میآورد. هر شب مجموعهای از عمومیها را پاسخ میدادم. یک بستهی نیمساعته برای خودم تهیه میکردم تا مهارتهایم را در عمومیها بالا ببرم. گاهی آن قدر برایم لذتبخش بود که مدت آن به یک ساعت هم میرسید. من در زبان و ادبیات ضعیف بودم و در این بستهها به این موضوع توجه داشتم. به طور مثال هر شب یک درک مطلب از زبان تمرین میکردم. من دین و زندگی را مثل زیست میخواندم اما بعد متوجه شدم کل متن کتاب را باید حفظ کرد و فقط مفهومی خواندن کاربرد ندارد.
این کارها در رشد تراز عمومیهایت تأثیری هم داشت؟
عمومیهایم خیلی پیشرفت کرد.
از نتایج آزمونهای عید راضی بودی؟
چیزی که فکر میکردم نشد. در ایام عید 4 روز اول را از دست دادم و ناراضی بودم. برای اختصاصیها هم نمیدانستم چه کار کنم. فقط مرور میکردم و تست میزدم. ترازم به ترتیب 7500 و 7600 شد.
با درس زیست مشکلی نداشتی؟
درس زیست مثل اسب سرکشی بود که همیشه مجبور بودم حواسم به آن باشد. یک آزمون خوب میشد و آزمون بعد افت میکردم. من همیشه با سؤالات زیست مشکل داشتم. در کنکور هم از این درس ضربه خوردم. در درسهای اختصاصی دیگر هر چه بیشتر تست تمرین کنیم مسلطتر میشویم؛ یعنی هر چه بیشتر تست زماندار حل میکردم تسلطم بیشتر میشد. در مورد زیست بیشتر از همه وقت میگذاشتم و کمتر نتیجه میگرفتم و گاهی دیگر انگیزهای برای مطالعهی آن نداشتم. شبها اوج بازدهی ذهنیام بود و ریاضی را به آن زمان اختصاص داده بودم. تا ساعت 2 صبح بیدار میماندم و خوب میخواندم اما صبحها خوابآلود بودم و وقتی میخواستم زیست را بخوانم بازدهیام کم میشد. آن را به ظهر موکول کردم اما نتیجهی خاصی نگرفتم. در زیست علاوه بر دانش به مهارت پاسخ و سرعت پاسخدهی هم نیاز است. راهکارم برای زیست تمرین تست زماندار بود. مشکل دیگرم این بود که وقتی میخواستم مرور کنم وسواس داشتم و همهی متن را میخواندم و وقتم را میگرفت. تصمیم گرفتم این وسواس را هم کنار بگذارم.
وقتی آزمون میدادی جمعهها چه کار میکردی؟ برنامهریزیات برای آزمون بعدی چگونه بود؟
وقتی از آزمون به خانه میآمدم کارنامه را بررسی میکردم و تحلیل سؤالات را انجام میدادم. در مورد زیست حساس بودم که بدانم اشتباهاتم در زیست ریشه در کجا دارد. بعد از صرف شام با مادرم برای دو هفتهی بعد برنامهریزی میکردم. من ابتدا یک برنامهی کلی داشتم که بدانم چه روزی باید چه درسهایی را بخوانم. هر روز سه درس اختصاصی و دو درس عمومی داشتم. زیست و شیمی را هر روز میخواندم. ساعت مطالعهام بین 12 تا 13 ساعت بود. در درسهایی که فکر میکردم هنوز ضعف دارم از پدرم میخواستم که برای معلم خصوصی یک ساعت را هماهنگ کند و معمولاً پایان هفته را به این موارد اختصاص میدادم.
در کنکور چه عملکردی داشتی؟
شب قبل از کنکور خواب مناسبی نداشتم. متأسفانه عادت داشتم دیر بخوانم و دیر بیدار شوم و این موضوع روز کنکور برایم مشکل ایجاد کرد. شب کنکور خوابم نمیبرد. در جلسهی کنکور بخش عمومیها را خیلی خوب پشت سر گذاشتم. در اختصاصیها تعداد سؤالی که برای زمینشناسی مشخص کرده بودم پاسخ دادم. در ریاضی خوب پیش رفتم. به زیست که رسیدم شوکه شدم و روحیهام را از دست دادم. خیلی غلط زدم و نمرهام 77 شد. یک لحظه به این درجه از ناامیدی رسیدم که میخواستم از جلسهی کنکور بیرون بروم. سه دقیقه دفترچه را بستم و فکر کردم. بعد وقتی دوباره دفترچه را باز کردم تصمیم گرفتم هر سؤالی را بلد هستم پاسخ دهم. فیزیک بهترین نمرهام شد و خیلی روحیه گرفتم. شیمی سخت بود اما تا جایی که میشد پاسخ دادم و راضی بودم. در پایان 35 دقیقه زمان اضافه داشتم که به زیست برگشتم. اشتباهم این بود که میخواستم به سؤالات بیشتری از زیست جواب بدهم و اشتباهاتم زیاد شد. اگر احساسم را کنترل کرده بودم نمرهام بالای 80 میشد.
فکر میکنی پیگیری و حمایت پدر و مادر تا چه مرحلهای میتوانند سازنده باشد؟
خانواده همیشه در کنار من بودند و اکنون که دانشجو شدهام باز هم درسهایم را پیگیری میکنم. من تنها فرزند خانواده هستم؛ بنابراین توجه زیادی به من داشتند. مادرم بهترین دوست من است و حرفهایی که نمیتوانم به کسی بگویم به مادرم میگویم. مادرم فقط مادرم نیست، نقش مشاور را هم برایم دارد. شبها که از درس خواندن خسته میشدم مادرم برایم میوه میآورد و با هم صحبت میکردیم و این کار برایم خیلی قوت قلب بود. روزهایی که به مدرسه نمیرفت همهی وقتش برای من بود. پدرم هم وقتی در خانه بود با هم حرف میزدیم و بحثهایی با هم داشتیم که خستگیام برطرف میشد. پدرم همیشه تأکید میکرد دکتر شدن سخت نیست، انسان بودن و ارتباط خوب با بیمار داشتن سخت است. حتی تأکید داشت که به شهر خودم بروم و آنجا خدمت کنم.
به عنوان سخن آخر چه صحبتی داری؟
چیزی که سال کنکور خیلی اذیتم کرد این بود که فکر میکردم اگر شرایط بدی اتفاق میافتد فقط برای من است و بقیه شرایط خوبی دارند. چیزی که میتوانم به دانشآموزان بگویم این است که فکر نکنند که مشکلات فقط برای آنهاست. مهم، ادامه دادن بدون توجه به نتیجه است.