میلاد پورطاهری در یک نگاه
شهر: بم
رشتهی تحصیلی: تجربی
سال ورود به کانون: 91
اولین تراز در کانون: 6800
سالهای عضویت در کانون: 6 سال، از سوم راهنمایی و یک سال فارغالتحصیل
رشتهی قبولی در دانشگاه: پزشکی دانشگاه علوم پزشکی کرمان
شغل پدر: بازنشستهی فرهنگی
شغل مادر: خانهدار
لطفاً خودت را معرفی کن.
من میلاد پورطاهری، دانشجوی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی کرمان از بم هستم. دیپلم ریاضی دارم اما سال چهارم تغییر رشته دادم و تجربی خواندم. سال 95 رتبهام 2577 منطقهی 3 شد اما یک سال دیگر درس خواندم و در سال 96 رتبهی 186 را کسب کردم.
تغییر رشته در سال آخر باید دلیل خاصی داشته باشد!
تقریباً ناگهانی تصمیم به این کار گرفتم. اما وقتی بازار کار رشتهی تجربی را بررسی کردم تصمیم گرفتم این رشته را ادامه دهم و هدفم را رشتهی پزشکی قرار دادم. با تحقیق در مورد این رشته متوجه شدم به آن علاقه دارم و درنهایت تصمیم گرفتم سال چهارم تغییر رشته بدهم. البته وقتی دوم دبیرستان بودم با خودم قرار گذاشته بودم که زیست را هم در کنار درسهایم بخوانم تا اگر پشیمان شدم فرصت را از دست نداده باشم. ساعت مطالعهام تا سوم دبیرستان خیلی کم بود و به همین دلیل نتوانستم زیستشناسی را هم بخوانم و همهی کتابهای زیست موکول شد به سال چهارم و کار را برایم سخت کرد.
وقتی سوم دبیرستان را با دیپلم ریاضی تمام کردی و تصمیم گرفتی تغییر رشته بدهی احتمالاً تابستان سختی را پشت سر گذاشتی؟
بله؛ تمام تابستان را صرف خواندن زیست کردم و خیلی برایم سخت بود. در رشتهی ریاضی متن کتاب اهمیت کمتری دارد اما در رشتهی تجربی بهخصوص زیستشناسی نیاز به خواندن دقیق متن کتاب درسی داشت و هم حتی بلد نبودم آن را چگونه بخوانم و چگونه درک کنم. من فقط یک ماه و نیم فرصت داشتم که این درسها را بخوانم و امتحان بدهم و دیپلم تجربی را بگیرم. دوران سختی بود اما نتیجهام خوب شد. از بین زیست 2 و 3، یکی را 20 گرفتم و دیگری را 19.75.
به نظر میرسد علاقهی زیادی به زیست داشتی! در این فرصت کم نمرات خیلی خوبی گرفتی!
سال سوم دبیرستان با اینکه رشتهام ریاضی بود اما در آزمونهای تجربی شرکت میکردم. اوایل زیست را نمیخواندم و یادم میآید در آزمون بهمن نمرهام در زیست 7- شد. این موضوع باعث شد تصمیم بگیرم از آن پس در رشتهی ریاضی آزمون بدهم و این درصدها ناامیدم کرده بود و کلاً آن را کنار گذاشته بودم. من در ریاضی و فیزیک از خودم انتظار نمرهی کامل داشتم و میدانستم هر وقت برای این دو درس وقت بگذارم میتوانم نتیجه بگیرم؛ بنابراین وقت آنها را صرف خواندن زیستشناسی میکردم؛ اما چون روش مطالعهی این درس را بلد نبودم بیشتر وقت تلف میشد و این دوگانگی باعث شد در ریاضی و فیزیک هم ضعیف شوم. ازطرفی ساعت مطالعهام هم خیلی کم بود و روزی نیمساعت درس میخواندم.
از چه زمانی عضو کانون شدی؟
از سوم راهنمایی در آزمونهای کانون شرکت کردم.
تابستان سال 94 سالی بود که تغییر رشته دادی و تصمیم گرفتی در کنکور تجربی شرکت کنی. با چه چالشهایی روبهرو شدی؟
من همزمان علاوه بر اینکه با چالش خواندن زیست مواجه شده بودم به دلیل ساعت مطالعهی کمی که در سال سوم داشتم در بقیهی درسها هم افت کرده بودم. در سال چهارم هم تا اسفندماه که مدارس تعطیل شد باز هم ساعت مطالعهام خیلی کم بود و روزانه به 3 ساعت میرسید. مجبور بودم یک ساعت زیست بخوانم و بقیهی درسها را در مدتزمان دو ساعت مطالعه کنم. با چنین ساعت مطالعهای نمیتوانستم انتظار نتیجهی خوب هم داشته باشم. در اسفندماه ترازم 6000 شد و هفتهی بعد ساعت مطالعهام را بالا بردم و در آزمون بعدی 900 واحد رشد تراز داشتم. تا آن زمان هنوز روش مطالعهی زیست را یاد نگرفته بودم و منابعم را مدام تغییر میدادم و هیچ کدام هم کامل نبود. گیج شده بودم. وقتی متوجه شدم که دیگر دیر شده بود. چون ساعت مطالعهام را ناگهانی زیاد کردم به سرعت دوباره ساعت مطالعهام افت کرد؛ به طوری که ماه آخر اصلاً درس نخواندم و خسته شده بودم. این موضوع باعث شد در کنکور خیلی از سؤالات برایم آشنا بود اما نکات و فرمولها را فراموش کرده بودم. زمان هم کم آوردم و نمرهام در شیمی 9 شد. همهی اینها باعث شد سال اول رتبهی خوبی کسب نکنم. با اینکه درس زیست درس تخصصیام نبود و خیلی دیر روش مطالعهاش را یاد گرفتم در کنکور سال 95 نمرهام 57 شد. در حالی که انتظار داشتم ریاضی و فیزیک را بالای 60 درصد پاسخ بدهم اما هر دو را در حدود 50 درصد پاسخ دادم.
عکسالعمل خانوادهات در مورد تغییر رشتهات چه بود؟
پدرم فرهنگی و بازنشسته و مادرم خانهدار است. برادرم فارغالتحصیل علوم آزمایشگاهی است. خواهرم هم امسال در رشتهی کاردرمانی فارغالتحصیل شد. یک برادر کوچک هم دارم که امسال کنکور داد. انگیزهی اصلی من برای تغییر رشته تشویقهای پدر و مادرم بود. اغلب آشنایان ما که در دانشگاههای خوب در رشتهی ریاضی درس خوانده بودند از خود رضایت نداشتند اما گرایشهای مختلف در رشتهی تجربی اگر با علاقه همراه باشد آیندهی خوبی هم خواهد داشت. من این علاقه را داشتم و از پدر و مادرم هم انگیزه گرفته بودم. من بالقوه توان موفقیت در رشتهی تجربی را داشتم اما راههای اشتباه زیادی رفته بودم که سال دومی که کنکور دادم آنها را شناسایی و جبران کردم.
در سال اولی که کنکور داشتی چه اشتباهاتی داشتی که باعث شد رویهات را تغییر دهی؟
من سال اول ساعت مطالعهام خیلی کم بود. آزمونها و تستهایی که پاسخ میدادم بررسی نمیکردم. تست نشاندار نداشتم و با روش مطالعهی زیست بیگانه بودم و مطالعهی آن وقت زیادی از من میگرفت. مدیریت در جلسهی آزمون را بلد نبودم و زمان کم میآوردم. دفتر برنامهریزی را بهدرستی نمینوشتم و برنامهریزی خوبی نداشتم. کتاب خودآموزی هم نداشتم و بالطبع اشتباهاتم را هم جایی یادداشت نمیکردم. سال دوم از همان زمان که نتایج اعلام شد تصمیم گرفتم که یک بار دیگر در کنکور شرکت کنم. من تصورم این بود که نهایتاً رتبهام 500 منطقه شود اما نتیجهام خیلی دور از انتظارم بود و همان لحظه تصمیم گرفتم برای سال دوم خودم را آماده کنم. خانوادهام هم از این تصمیم من حمایت کردند.
آمادگی برای کنکور، آن هم برای دومین سال، ارادهی قوی میخواهد.
خانوادهام انگیزهی زیادی به من دادند. تا مهرماه تمام اشتباهات و اشکالاتم را پیدا کردم و آنها را نوشتم. در طول سال تمام این اشتباهات را اصلاح کردم. من مطمئن بودم اگر این اشکالات را برطرف کنم حتماً موفق خواهم شد. هر کسی میخواست مرا از این تصمیم پشیمان کند در جواب میگفتم حتی اگر رتبهام یک واحد جابهجا شود باز هم تلاش خود را میکنم. به خودم اعتماد داشتم و به حرف دیگران اهمیتی نمیدادم. اوایل برای مطالعه برنامهریزی نداشتم. تا آذرماه از 3 تا 7 ساعت مطالعهی نوسانی داشتم. از آن پس، برنامهریزیام را مرتب کردم و مشخص کردم هر ساعت از روز چه مبحثی را بخوانم و تست بزنم. بهمرور یاد گرفتم که برای ادبیات که خیلی ضعیف بودم چگونه مطالعه کنم. فهمیدم که برای زیستشناسی از چه منابعی استفاده کنم و دیگر آن را تغییر ندادم. از عید به بعد روی مدیریت زمان کار کردم تا در کنکور زمان کم نیاورم. سال اول نه مرور میکردم و نه تست نشاندار داشتم. موفقیت در کنکور فقط به دانش بستگی ندارد؛ بلکه باید آن قدر روی سؤالات تسلط داشته باشیم که در مدتزمان کم به جواب برسیم. برای این تسلط هم نیاز داشتم که بارها و بارها کنکور را برای خودم شبیهسازی کنم. من سال اول وقتی تست میزدم آن را تحلیل نمیکردم؛ بنابراین مشکلاتم مشخص نمیشد و دوباره آن را تکرار میکردم. سال دوم هر تستی را کار میکردم حتماً آن را بررسی میکردم و برای تحلیل آزمونها یک روز کامل وقت صرف میکردم. اشتباه دیگرم این بود که وقتی کتاب را باز میکردم ساعتها در افکار خودم غرق میشدم اما درس نمیخواندم و حواسم پرت میشد. من سال اول از 7 شب تا 2 نیمهشب فیلم میدیدم یا اگر دوست داشتم کاری را انجام دهم بدون معطلی آن را انجام میدادم و به برنامهی خاصی مقید نبودم. از آذرماه 95 متوجه شدم باید برای هر ساعت از شبانهروز برنامهی خاصی داشته باشم تا از حواسپرتیام جلوگیری شود و خودم را به برنامهام مقید کردم. تا آخر سال حتی یک فیلم ندیدم و برنامهام فقط درس خواندن بود. از ساعت 7 صبح تا 11 شب همهی برنامههایم مربوط به درسها بود. حتی ساعت استراحتم را به فکر کردن به اشکالاتم اختصاص میدادم. این برنامه به ذهنم نظم داد و تمرکزم را بالا برد. بعد از آزمون و تحلیل آن، برای دو هفتهی آینده به طور دقیق برنامهریزی میکردم. دو روز مانده به آزمون را به مرور اختصاص میدادم و تستهای نشاندار و یادداشتهایم را مرور میکردم. در پنجشنبه آزمون غیر حضوری را هم کار میکردم. من برای اولین بار معنای واقعی نظم را درک کردم.
چگونه به این درک رسیدی که با برنامهریزی میتوانی به نتیجهی دلخواهت برسی؟ از کسی مشاوره گرفتی؟
پشتیبانم تأکید زیادی روی برنامهریزی داشت اما اینکه چگونه باید برنامهریزی کنم به شخصیت تحلیلگر خودم برمیگردد. من حتی به یک رفتار ساده آن قدر فکر میکنم که به ابعاد مختلفی از آن دست پیدا میکنم. برای برنامهریزی هم آن قدر به آن فکر کردم تا به روش درست آن پی بردم.
در اولین آزمون پاییز چه ترازی را کسب کردی؟
سال گذشته بیشترین ترازی که کسب کردم مربوط به اسفندماه بود که 6900 شدم اما سال دوم در اولین آزمون 6800 شدم. با اینکه عمومیها را خوانده بودم اما ترازم کم شده بود و فهمیدم در عمومیها خیلی ضعیف هستم. تصمیم گرفتم بیشتر برای آنها کار کنم و بعد از آن، ترازم در عمومیها بالای 6000 شد.
بعد از کسب این نتیجه چه مسیری را طی کردی؟
بعد از هر آزمون یکسری از اشکالاتم مشخص میشد و آنها را بهمرور برطرف میکردم. آزمونها به مسیرم جهت داده بود. ساعت مطالعهام را با نتیجهی آزمون میسنجیدم. در آزمون فروردینماه فهمیدم در عربی ضعیف هستم. از همان آزمون وقت بیشتری برای آن در نظر گرفتم و تعداد تستهای بیشتری کار کردم. سه آزمون پشت سر هم نمرهی کامل را در این درس گرفتم. در اردیبهشتماه بود که روی عربی مسلط شده بودم. هر آزمون برای من یک کنکور بود و هر دو هفته یکبار خودم را برای کنکور پیش رو آماده میکردم.
وقتی به خرداد رسیدی از کار خودت راضی بودی و اعتمادبهنفس لازم را پیدا کرده بودی؟
ترازم به 7400 رسیده بود اما من همیشه مشکل کمبود زمان داشتم و این موضوع را حتی در جلسهی کنکور هم داشتم. در عمومیها به درس زبان نمیرسیدم و تراز عمومیهایم پایین میشد و در اختصاصیها هم در درس شیمی وقت کم میآوردم و تراز اختصاصیهایم را تحت تأثیر قرار میداد. در آزمونهای سه روز یکبار متوجه شدم که چگونه مدیریت زمان را انجام دهم که وقت کم نیاورم اما دیر فهمیده بودم و نتوانستم آن طور که لازم بود در کنکور اجرا کنم.
در دوران جمعبندی در سه آزمون آخر چه نتایجی کسب کردی؟
وقتی آزمونها از حالت مبحثی به حالت جامع درمیآید تغییر اساسی پیدا میکند. این موضوع برای من سخت بود که همهی مباحث را یکجا یادآوری کنم و در آزمون اول افت کردم. برای آزمون دوم سعی کردم خودم را به این موضوع عادت بدهم و برای این کار از تستهای جامع استفاده کردم. در آزمون بعدی ترازم 7200 شد و راضی بودم. در آزمون آخر یک ساعت دیر به جلسه رسیدم و نتوانستم در عمومیها نتیجهی خوبی بگیرم و ذهنم را مشغول کرد و آشفته شدم.
از روز کنکور بگو.
من در جلسهی کنکور خیلی استرس داشتم و تمرکزم کم بود. هر جملهای را چند بار میخواندم و سؤالات سادهی فیزیک و ریاضی را اشتباه زده بودم. وقتی از جلسهی کنکور بیرون آمدم فکر میکردم امسال را هم خراب کردم. همان روز آزمون را بررسی کردم و متوجه شدم میتوانم امیدوار باشم.
در دو سالی که کنکور دادی با هم مقایسه میکنی؟
در سال 95 و 96 نمراتم به ترتیب در زیست 57 و 73، ریاضی 50 و 75، شیمی 9 و 62، فیزیک 50 و 53، ادبیات 53 و 78، عربی 57 و 73، دین و زندگی 63 و 89، زبان 57 و 42 شد. اینکه در زبان نمرهام کمتر شد یکی به این دلیل بود که سختتر شده بود و دوم اینکه استرسم زیاد بود. دور اول به 9 سؤال ادبیات و عربی پاسخ نداده بودم و 10 سؤال هم از زبان باقی مانده بود. دور دوم 15 دقیقه وقت داشتم و کمی آرام شده بودم و در این مدتزمان به تمام سؤالات ادبیات و عربی پاسخ دادم. چون سؤالات زبان سخت طرح شده باز هم نتوانستم به 6 سؤال جواب بدهم. اگر به اندازهی کافی تست کار نکرده بودم به همین اندازه هم نمیتوانستم جواب بدهم.
به نظر میرسد تجربیات زیادی در این یک سال به دست آوردی. آیا مشاوره هم میدهی؟
هر کسی مشورتی بخواهد حتماً کمک میکنم. بارها پیش آمده که با من تماس گرفتهاند و سؤال پرسیدهاند. من هم دریغ ندارم.
چه کسانی در زندگیات بیشترین تأثیر را داشتهاند؟
آقای خراسانینژاد، مسئول نمایندگی بم، تأثیر زیادی بر موفقیت من داشت. همهی دانشآموزان مثل فرزندان او بودند و دلسوزانه برای ما زحمت کشید. از پدر و مادرم تشکر فراوان دارم که همیشه پشتیبانم بودند. یکی از عوامل موفقیت دانشآموزان حمایت خانواده است. در سال کنکور فشار زیادی وجود دارد و دانشآموز در بازههایی از سال روحیهی شکنندهای پیدا میکند و ممکن است دچار اشتباهاتی شود. در این مواقع فقط خانواده است که میتواند روحیهی او را برگرداند و این کار با مهربانی و محبت امکانپذیر است، نه با سرزنش. خانوادهی من همیشه به من انگیزه دادند و اگر حمایتهای آنها نبود امکان نداشت بتوانم ادامه دهم. من در مدرسهی علامه حلی درس خواندم و لازم میدانم از مدیر مدرسهام هم تشکر کنم. در پایان از تمام معلمان و پشتیبانانم قدردانی میکنم.
هنوز هم از انتخابت راضی هستی؟
از اینکه بتوانم خدمتی به نوع بشر کنم لذت میبرم. جان انسانها برایم باارزش است و انگیزهام را برای تلاش، بیشتر کرده است.