زمانی که ما در زندگی خود بر مسائل مختلفی تسلط پیدا میکنیم، گرایش به آن داریم تا گامهای مختلف و تدریجی انجام یک کار را با یکدیگر پیوند داده و آنهایی را که برای حل مسائل مختلفی مورد نیاز هستند به کار بگیریم. این مجموعه مهارتها را میتوان به اپلیکشنهای موبایل هوشمند تشبیه کرد که در مغز انسان نصب شدهاند. ما آنها را مدلهای ذهنی مینامیم. دو نمونه از این مدلهای ذهنی (که مجموعهای از آموختهها و مهارتها هستند) در کار پلیس مشاهده میشود. یکی از آنها حرکت دست در سر چهارراهها برای تسریع حرکت خودروهاست و دیگری تلاش برای قاپیدن سلاح یک مهاجم در درگیریهای دونفره ی نزدیک. هر کدام از این اقدامات شامل ادراکها و مهارتهای بسیاری است که پلیسها باید انجام دهند، اما با بروز موقعیت و نیاز به انجام آنها میتوانند با کمترین هوشیاری و تلاش ذهنی آن را به انجام برسانند. برای یک متصدی کافیشاپ، این مدلهای ذهنی شامل تمام مواد و مراحلی است که برای آماده کردن انواع قهوهها و کاپوچینوها نیاز است. این مدلهای ذهنی برای مسئول پذیرش اورژانس، ردهبندی سریع بیماران و ثبت ورود آنهاست.
هر کدام از ما مدلهای ذهنی بیشماری در ذهن خود داریم که در مواجهه با شرایط خاص میتوانیم آنها را بازخوانی کرده و راهحلی ساده برای مسائل پیش روی خود داشته باشیم. با این حال، درک شرایط و انتخاب مدل ذهنی درست همیشه هم کار راحتی نیست. در صورتی که فرد نتواند شرایط را به درستی تشخیص داده و تفاوت آن را با شرایط و موقعیتهای پیشین درک نکند، مدل ذهنی مورد استفاده ی او نمیتواند راهحل مناسبی برای مسئله باشد و حتی ممکن است نتایج وخیمی به بار بیاورد. این اشتباه و شکست در شناسایی صحیح شرایط، میتواند برای شما دردسرساز شود.
جراح مغزی به نام مایک ابرسولد را روزی به اتاق عمل فراخواندند تا به یک کارآموز پزشکی کمک کند. این کارآموز وسط یک عمل جراحی بود و قصد داشت تومور مغزی یک بیمار را بیرون بیاورد، اما در میانه ی کار خونسردی خود را از دست داده بود. مدل متداول کار در جراحیهای سرطانی آن است که عجله نکنید، اطراف تومور و سلولهای رشد یافته را با دقت خالی کنید و در عین حال مراقب عصبها باشید؛ اما زمانی که تومور سرطانی در مغز باشد، حساسیت افزایش مییابد. در این حالت اگر اشتباهات شما منجر به خونریزی شود، شاید منجر به مرگ بیمار شوید. به همین دلیل به جای کند و بادقت بودن باید دقیقا برعکس عمل کنید. برش تومور باید بسیار سریع انجام شود تا بتوان خون را تخلیه کرد. پس از آن باید به فکر بندآوردن خونریزی بود. مایک میگوید: «شما ممکن است برای برداشتن قدم اول اندکی ترسو باشید. موضوع جالبی نیست اما زندگی بیماران به این بستگی دارد که بدانید چگونه دندهها (خودرو) را عوض کنید و آن را هم به سرعت انجام دهید.» مایک به آن کارآموز کمک کرد و جراحی به شکل موفقیتآمیزی انجام شد.
مانند کودکی که به اشتباه یک غریبه را بابا صدا میکند، ما هم ممکن است در شناخت شرایط، اشتباه عمل کنیم. ما باید توانایی تشخیص این موضوع را به دست بیاوریم که در چه زمانهایی مدلهای ذهنی ما کارگشا نیستند. در بسیاری از مواقع تصور میکنیم که با یک شرایط آشنا مواجه هستیم و باید از مدلهای ذهنی مشخص خود استفاده کنیم اما آن شرایط و موقعیت به طور کامل، متفاوت با چیزی است که فکر میکنیم. اگر بتوانیم اشتباهات خود را در چنین شرایطی شناسایی کنیم، میتوانیم به دنبال راهحلهایی بگردیم که با مدلهای ذهنی متداول ما تفاوت دارند.
منبع:
Brown, Peter; Roediger, Henry; McDaniel, Mark. make it stick:The Science of Successful Learning. London: The Belknap Press Of Harvard University Press, 2014. pp. 118-120.