درک ما از جهان از طریق «ولع برای داستانسرایی[1]» شکل میگیرد. این پیشران روانی قوی به این دلیل در ذهن انسان وجود دارد که گرایش دارد تا از اتفاقات تصادفی و ناشناخته دوری کند. به همین دلیل به دنبال آن است تا برای هر اتفاقی دلیل آورده و آن را به نحوی توجیه و تفسیر کند. زمانی که یک اتفاق غیرمنتظره روی میدهد، ما به دنبال دلیلی برای آن میگردیم. این گرایش برای حل ابهامها میتواند قدرت بسیاری پیدا کند؛ حتی زمانی که اتفاق اهمیت چندانی ندارد.
در یک پژوهش از شرکتکنندگان خواسته شد تا به خواندن و درک یک متن و انجام تکالیف نهفته در آن بپردازند. شرکتکنندگان تصور میکردند که هدف از این پژوهش، سنجیدن توانایی درک متن و خلاقیت در حل مسائل آن است؛ در حالی که هدف اصلی سنجش میزان تحمل ابهام آنها بود. زمانی که این شرکتکنندگان در حال مطالعه و تلاش برای حل مسائل بودند، یک مکالمه تلفنی ساختگی در محل برگزاری پژوهش انجام شد. برخی از شرکتکنندگان تنها میتوانستند صحبتهای تلفنی یک طرف مکالمه را بشنوند و تعدادی از آنها میتوانستند سخنان هر دو طرف مکالمه را بشنوند. در هر صورت، به این دلیل که آنها تصور میکردند خواندن مطالب و حل مسائل اهمیت بسیاری دارد، تلاش میکردند تا این مکالمهها را نادیده گرفته و بر انجام وظیفه خود متمرکز بمانند. با این حال، گروهی که تنها سخنان یک طرف مکالمه تلفنی را شنیده بود، کار دشوارتری برای تمرکز بر وظیفه در حال انجام خود داشت و تمرکز حواس خود را به میزان بیشتری از دست داد. دلیل این موضوع چه بود؟ احتمالا همانطور که پژوهشگر نتیجهگیری کرده بود، شنیدن تنها نیمی از مکالمات تلفنی منجر به برانگیخته شدن حس کنجکاوی و تلاش برای حدس زدن نیمه دیگر مکالمه بود تا به این صورت داستان روی داده تکمیل شود. این پژوهش نشان داد که به چه دلیل مکالمات تلفنی یک طرفه در مکانهای عمومی تا این اندازه مزاحم دیگران است. اما این موضوع را هم نشان داد که انسانها تمایل بسیاری دارند تا از ابهامها فرار کرده و بتوانند توضیحی منطقی برای رویدادها پیدا کنند.
ما همچنین تلاش میکنیم که برای اتفاقات مختلفی که در زندگیمان رخ میدهد، دلیلی قانع کننده پیدا کنیم. دلایلی که برای این اتفاقات پیدا میکنیم، تا حدی ناشی از تجربیات فردی و خاطرات گذشته ما هستند. ما تلاش میکنیم که به عنوان مثال دلیلی برای این موضوع پیدا کنیم که چرا هیچگاه به دنبال کار کردن در خانه نبودهایم، چرا هیچکس در خانوادهمان علاقهای به تحصیلات دانشگاهی نداشته و مسائلی مانند این. در این موارد تلاش میکنیم تا زندگی خود را مانند یک داستان در نظر گرفته و برای هر اتفاق آن، دلیلی منطقی پیدا کنیم. به این صورت، حافظه و توانایی داستانبافی ما با یکدیگر ادغام میشوند. هر چقدر که محفوظات ما با دلیل روشنتری در ذهنمان سازماندهی شده باشند، آنها را بهتر به خاطر خواهیم آورد. داستانبافی نه تنها چارچوب ذهنی ما را شکل میدهد بلکه توانایی ما را برای تشریح و معنادهی به رویدادها و اتفاقات آینده افزایش میدهد. همچنین تلاش میکنیم تا تجربیات و آموختههای جدید را با ساختارهای ذهنی تثبیت شده خود انطباق دهیم. به همین دلیل است که افراد در زمان خواندن یک کتاب، هر کدام با نگاهی متفاوت به آن فکر میکنند و هر کدام از آنها تصوری متفاوت از خواندههای خود دارد. در حقیقت ما تلاش میکنیم که اتفاقات دنیای بیرونی با قالبهای دنیای درونی خود انطباق دهیم.
کافی است به نظراتی که زیر یک مقاله نوشته شده نگاهی بیندازید. هر فردی با توجه به تجربیات خود نگاهی متفاوت در رد یا قبول نظرات مطرح شده در نظرات دارد و هیچ کس به واقعیتهای گذشته اهمیت بیشتری از آنچه در ذهن خود از آنها ساخته، نمیدهد. همچنین هیچکس به این موضوع فکر نمیکند که نگاه ما به مسائل و تفسیر ما از واقعیتها بدون شک با نگاه دیگران متفاوت است. در حقیقت به همین دلیل است که حافظه و داستانسرایی ما محور قضاوتها و اقدامات ما در مواجهه با رویدادهای جدید میشود.
پارادوکس عجیب آن است که نه تنها حافظه قابل تغییر ما میتواند تصورات ما را از رویدادها تحریف کند بلکه اهمیت بسیاری در توانایی یادگیری ما دارد. همانطور که شاید خود شما هم تجربه کرده باشید، هر قدر یک موضوع را از حافظه خود بیشتر بازخوانی کنید، مسیرهای یادآوری آن را بیشتر تقویت کرده و میتوانید آن را تقویت کرده، گسترش داده و اصلاح کنید. این توانایی، محور چیزهایی است که میدانیم و کارهایی است که میتوانیم انجام دهیم. ما هر چقدر که بتوانیم آموختههای جدید خود را با محفوظات پیشین و دانستههای کنونی خود مرتبط سازیم، سرنخهای ذهنی بیشتری برای یادآوری آن محفوظات در آینده خواهیم داشت. به این صورت توانایی عمل ما و اثربخش بودن در جهان هم افزایش خواهد یافت. با این حال، به دلیل آنکه حافظه ما قابل تغییر است و در تقلا با احساسات ما، پیشنهادات ذهنی و حس داستانپردازی است، خطر برداشت اشتباه از واقعیتها و قطعیات را افزایش میدهد. حتی روشنترین و قطعیترین محفوظات ما هم دقیقا نشاندهنده اتفاقاتی نیستند که رخ دادهاند.
[1] hunger for narrative
منبع:
Brown, Peter; Roediger, Henry; McDaniel, Mark. make it stick:The Science of Successful Learning. London: The Belknap Press Of Harvard University Press, 2014. pp. 109-112.