در دهههای 50 و 60 میلادی، روانشناسی به نام اسکینر طرفدار بکارگیری روشهایی در یادگیری بود که هیچ اشتباهی در آنها وجود نداشته باشد. او معتقد بود که مشکلات موجود در فرایند یادگیری ناشی از روشهای نامناسب و اشتباه است. او نظریهی« یادگیری بدون اشتباه» را پیشنهاد داد که در آن، مطالب به صورت تدریجی و در حجم اندک به دانشآموزان آموخته شده و بلافاصله از آنها امتحان گرفته شود تا این مطالب فراموش نشده و به راحتی بتوانند روی برگههای امتحانی جاری شوند. در این صورت، راهی برای اشتباه کردن باقی نخواهد ماند. با وجود عقیده اسکینر، امروزه مشخص شده که فراخوانی آموختهها از حافظه کوتاهمدت، روشی غیراثربخش در یادگیری آنها است. همچنین این موضوع اثبات شده که اشتباه ابتدایی، بخش جدانشدنی از مشکلات یادگیری است که در نهایت منجر به تسلط فرد بر موضوع جدید میشود. با تمام این موارد، هنوز هم دانشآموزان احساس خوبی نسبت به اشتباهات و مشکلات مراحل ابتدایی یادگیری ندارند. آنها هر کاری میکنند تا از رخ دادن این اشتباهات جلوگیری کنند.
باید بر این وسوسه گمراهکننده غلبه کرد. زمانی که یک یادگیرنده مرتکب اشتباه میشود و بازخورد اصلاحی دریافت میکند، اشتباهات در ذهنش حک نمیشوند. حتی آن دسته از استراتژیهای آموزشی که منجر به اشتباه میشوند (مانند آنکه پیش از آموزش هر چیز از فرد خواسته شود تا یک مساله را حل کند)، یادگیریهای عمیقتر، صحیحتر و بادوامتری را نسبت به روشهای منفعلانهتر و سنتی آموزش ارائه میکنند. با این وجود، باید بازخوردهای اصلاحی مناسب را به یادگیرندگان ارائه داد.
راههای دشوارتر یادگیری، مانند تلاش برای حل مسائل در ابتدای کلاس درس و سپس آموختن روش حل آنها، علاوه بر افزایش و تقویت خلاقیت، باعث عمیقتر شدن یادگیری و دوام آن هم میشود. در این میان، ترس از شکست نباید اجازه دهد که افراد از این فرایندهای پراشتباه و دشوار اولیه اجتناب کرده و یادگیری بلندمدت خود را فدا کنند.
منبع:
Brown, Peter; Roediger, Henry; McDaniel, Mark. make it stick:The Science of Successful Learning. London: The Belknap Press Of Harvard University Press, 2014. pp. 90-94.