معمولا مداخلهها و موانع رخ داده در زمان یادگیری را آسیبهایی برای فرایند یادگیری به شمار میآوریم. با این حال، برخی از موانع میتوانند منافعی برای یادگیری به همراه داشته و حتی گاهی نتایج آنها شگفتآور خواهد بود. آیا شما ترجیح میدهید مقالهای را مطالعه کنید که روند آن مشخص بوده و از یک الگوی واضح پیروی میکند و یا مقالهای که تمرکز بر آن کار سادهای نیست؟ احتمالا مقاله اول انتخاب شما خواهد بود.
بر خلاف انتظار، زمانی که یک مقاله اندکی مبهم است یا با فونتی نگاشته شده که خواندن آن ساده نیست، یادآوری آن راحتتر است (و یادگیری عمیقتر خواهد بود). در هنگام یک سخنرانی هم اگر الگوی سخنرانی مشخص نباشد و از روند فهرستوار متدوال استفاده نشود، تلاش برای درک ایدههای مطرح شده افزایش یافته و یادگیری بهبود مییابد. حتی این موضوع اثبات شده که اگر در یک نامه، برخی از حروف کلمات حذف شوند، همزمان با طاقتفرسا شدن خواندن آن نامه، تثبیت آن در حافظه به شدت افزایش مییابد. در تمام این مثالها، تغییر از شیوه معمول ارائه به سمت شیوههای دشوارتر (که میتوان آنها را اختلال در یادگیری دانست)، باعث میشوند تا یادگیرنده تلاش ذهنی بیشتری برای درک موضوع و تفسیر دیدهها و شنیدههای خود داشته باشد. این تلاش بیشتر منجر به افزایش درک و یادگیری میشود. (البته واضح است در صورتی که ابهام بیش از اندازه شود و معانی را به هیچ وجه نتوان درک کرد، یادگیری بهبود نمییابد.)
پرسش درباره چیزهایی که با آنها آشنایی ندارید و تلاش برای درک موضوع و یافتن راهی برای پاسخگویی به آنها را «زایش» مینامند. حتی اگر شما با موضوعی هم آشنا باشید، عمل ساده پر کردن جاهای خالی باعث میشود تا تلاش ذهنی بیشتری انجام دهید و حافظه خود را برای یادآوریهای آینده تقویت کنید. همچنین در امتحانات، تلاش برای ارائه یک پاسخ مناسب (امتحان تشریحی) به جای آنکه تنها یکی از گزینههای موجود را انتخاب کنیم (امتحان چند گزینهای) باعث فعالیت شدیدتر ذهنی و منافع ناشی از آن میشود. در این میان، اجبار برای نوشتن یک انشای کوتاه باعث میشود تا یادگیری و دانشهای ذهنی قویتر از پیش شوند. غلبه بر این سختیهای ملایم باعث ظهور شیوهای از یادگیری فعالانه میشود که دانشآموزان مجبور به استفاده بیشتر از تواناییهای ذهنی خود خواهند شد. در طرف مقابل، شیوه دریافت منفعلانه و بدون دردسر اطلاعات و دانش وجود دارد که نقش چندان جالبی در یادگیری ندارند.
مرور چند دقیقهایِ آنچه از یک تجربه (یا یک جلسه کلاسی) آموختهاید و همچنین پرسیدن سوالاتی درباره آن را «بازتاب[1]» میگویند. برای مثال، ممکن است پس از گذراندن یک جلسه آموزشی یا خواندن یک مطلب از خودتان بپرسید: نظرات اصلی پشت این مطلب چه بود؟ چه مثالهایی برای آن وجود دارد؟ این موضوع چه ارتباطی با مواردی دارد که از قبل میدانستم؟ پس از تمرین عملی دانش یا مهارتهای جدید خود هم ممکن است از خودتان بپرسید: چه چیزی به خوبی پیش رفت؟ کدام بخش را میتوانستم بهتر انجام دهم؟ برای کسب نتایج بهتر در آینده، چه کارهایی باید انجام دهم و چه چیزهای جدیدی باید بیاموزم؟
بازتاب میتواند چندین فعالیت شناختی مختلف را درگیر کند که پیش از این گفته بودیم برای یادگیری قدرتمندتر مفید هستند. این فعالیتها عبارتند از بازخوانی[2] حافظه (به یاد آوردن چیزهایی که به تازگی آموختهاید)، پیچیدگی[3] (به عنوان مثال، ارتباط دادن دانش جدید خود با آنچه که پیش از این میدانستید) و زایش[4] (به عنوان مثال، بازنویسی نظرات اصلی مطلب به زبان خودتان یا تمرین کردن ذهنی کارهای متفاوتی که باید در آینده انجام دهید.)
یکی از راههای مفید استفاده از «بازتاب»، نوشتن و خلاصهبرداری است. در زمان نوشتن، تمام فعالیتهای شناختی ذکر شده در بالا اتفاق افتاده و آموختهها را در حافظه تثبیت میکند. با این حال، برای استفاده از این تکنیک در کلاسهای درسی شاید بهتر باشد که زمانهای کوتاهی در بین جلسه به محصلان داده شود تا بتوانند مطالب را یادداشت کنند؛ البته باید آنها را بازنویسی کرده و به زبان خودشان مطلب را بنویسند.
[1] reflection
[2] retrieval
[3] elaboration
[4] generation
منبع:
Brown, Peter; Roediger, Henry; McDaniel, Mark. make it stick:The Science of Successful Learning. London: The Belknap Press Of Harvard University Press, 2014. pp. 86-90.