دانشآموزی پرانرژی اما لجباز بودم. همیشه برای رفتن به مدرسه تنبلی میکردم. بعضی روزها خوب درس میخواندم اما بعضی روزها لای کتاب را هم باز نمیکردم.
از برنامهریزی چیزی نمیدانستم و مدیریت زمان برایم معنایی نداشت. همیشه برای انجام کارهایم وقت کم میآوردم و با عجله تکالیفم را انجام میدادم؛ بنابراین خیلی زود مطالب خواندهشده را فراموش میکردم تا اینکه با کانون و آزمونهای برنامهایاش آشنا شدم. بهمرور برنامهریزی را آموختم و با کمک دفتر برنامهریزی به کارهایم نظم دادم.
عملکردهایم را در طول یک روز و یک هفته کنترل و ارزیابی کردم و متعادل درس خواندم. با شرکت منظم در آزمونهای برنامهای و تحلیل آنها با نقاط قوت و ضعف خود آشنایی پیدا کردم و درصدد تثبیت و تقویت آنها برآمدم. روشهای موفق خود را کشف کرده و توانستم روزبهروز پیشرفت کنم.
دوست خوبم! دستاورد تو با پیوستن به جمع کانونیها چه بوده است؟