مرسومترین روش آموزشی در مدارس و دانشگاهها، ارائه زنجیرهوار مطالب درسی به دانشآموزان است؛ به این صورت که در هر مرحله، یک موضوع در دستور کار قرار میگیرد و با آموزشهای متمرکز و تمرینهای مرتبط با آن، تلاش میشود تا یادگیرندگان به طور کامل بر آنها مسلط شوند. شواهد نشان میدهد که این روش منجر به یادگیری عمیق نمیشود و مطالب به سرعت از ذهن افراد فراموش میشود.
برای حل این مشکل، پژوهشگران روشهای جدیدی مانند آموزش همزمان چند موضوع درسی (موسوم به تمرین آمیخته[1]) یا افزایش تنوع مطالب (موسوم تمرینهای متفاوت[2]) ابداع کردهاند. در این روشها سرعت یادگیری ابتدایی کاهش مییابد اما در عوض دوام آنها افزایش چشمگیری مییابد.
اما مزیت مهم دیگری که تمرین های آمیخته و متفاوت در مقابل تمرین انبوه[3] دارند، آن است که به ما کمک می کنند مسائل مختلف را ارزیابی کنیم و بین آنها تفاوت قائل شویم. در مرحله بعدهم راه حل مناسب برای حل مساله انتخاب میشود. به طور معمول در آموزش ریاضی از تمرین انبوه استفاده میشود. هر فصل کتابهای درسی به یک موضوع خاص اختصاص یافته و در انتها هم سوالاتی (مثلاً 20 سوال) برای تسلط بر موضوع آورده میشود. در فصل بعد از آن، یک موضوع کاملا متمایز به شما آموخته می شود و به حل مسائلی می پردازید که متمرکز بر موضوع جدید است. این وضعیت در کل ترم و در تمام فصول ادامه می یابد اما در زمان امتحان نهایی، داستان چیز دیگری است. تمام سوالات به صورت درهم مطرح شده و افراد باید به آنها پاسخ گویند. در این زمان است که از خود می پرسید برای حل این سوال از کدام الگوریتم باید استفاده کنم؟ آیا این سوال در فصل 5 مطرح شده بود یا در فصل 6 یا 7؟
افرادی که دانش خود را با تمرین انبوه و در تکرارهای بسیار کسب کرده اند، در زمان امتحان باید بتوانند بین سوالها تفاوت قائل شوند و هر کدام را از دیگری تشخیص دهند؛ مهارتی که روی آن کار نکرده اند. در زندگی هم این مهارت بسیار مهم است. اتفاقات و شرایطی که در زندگی یک فرد روی می دهد، به صورت تصادفی و در هم است و فرد باید تشخیص دهد که در هر لحظه با چه مشکلی مواجه بوده و چه راهحل مناسبی برای آن وجود دارد.
برای بهبود مهارتهای تشخیصی، تمرینهای آمیخته و متفاوت به خوبی اثربخشی خود را ثابت کرده اند. در این تمرین ها و به ویژه در تمرین های آمیخته، فرد از همان ابتدای یادگیری تلاش میکند تا تفاوت مسائل مختلف را درک کند و به این صورت در امتحان پایانی با مشکل خاصی مواجه نخواهد بود. مزیت این شیوههای آموزشی با پیچیده تر شدن مساله ها و کاهش تفاوت های آن برجسته تر می شود.
برای مثال، برای آموزش پرنده شناسی به افراد، به هیچ وجه از تمرین انبوه استفاده نمیکنند. در یک پژوهش قرار بر آن بود که 20 خانواده مختلف پرنده (باسترکها، پرستوها، سسکها، سهره ها و غیره) به افراد آموزش داده شود. هر خانواده شامل دهها گونه میشد که شباهت های زیادی با هم داشتند اما تمام ویژگیهای آنها یکی نبود. به عنوان مثال، خانواده باسترکها را با داشتن یک منقار بلند و باریک میشناسند. بیشتر باسترکها چنین منقاری دارند اما همه آنها نه. به خاطر این استثناهای فراوان است که پرنده شناسی یک حوزه مطالعاتی به شدت پیچیده است و نیاز به قضاوت های زیادی دارد. به همین دلیل، افرادی که تلاش میکنند پرندهشناسی را از راه آموزش انبوه بیاموزند، ره به جایی نمیبرند. شواهد نشان میدهد که شیوههای تمرین آمیخته و تمرین متفاوت علاوه بر کارایی بسیار بالاتر در یادگیری پرندهشناسی، سرعت این فرایند را هم افزایش میدهند. به این صورت میتوان نتیجه گرفت که این دو روش آموزشی مدرن، علاوه بر آنکه دوام یادگیری را بهبود داده و مهارتهای تشخیصی را هم تقویت میکنند، در مواجهه با مسائل پیچیده میتوانند تنها نقص خود (سرعت پایین یادگیری) را هم از بین ببرند.
منبع: کتاب Make It Stick
[1] Interleaved Practice
[2] Varied Practice
[3] Massed Practice