چرا ریاضیات می‌خوانیم؟

می‌توانم همین جا سخن را پایان دهم اما ممکن است بعضی‌ها فکر کنند که شاید خیلی چیزها در هفت قرن گذشته تغییر کرده باشد.

چرا ریاضیات می‌خوانیم؟

چرا باید ریاضیات بخوانیم؟ راجر بیکن، فیلسوف انگلیسی در سال 1267 میلادی پاسخ این سؤال را این چنین داده است: «کسی که این کار را نکند نمی‌تواند چیزی از بقیه‌ی علوم و هر آن‌چه در این جهان هست بفهمد... چیزی که بدتر است این است که کسانی که ریاضیات نمی‌دانند به جهالت خودشان پی نمی‌برند و درنتیجه در پی چاره‌جویی برنمی‌آیند.»

می‌توانم همین جا سخن را پایان دهم اما ممکن است بعضی‌ها فکر کنند که شاید خیلی چیزها در هفت قرن گذشته تغییر کرده باشد.

شاهدی تازه می‌آورم. پال دیراک از خالقان مکانیک کوانتومی، معتقد است که وقتی تئوری فیزیکی‌ای را پایه‌ریزی می‌کنید نباید به هیچ شهود فیزیکی اعتماد کنید. پس به چه چیزی اعتماد کنید؟ به گفته‌ی این فیزیک‌دان مشهور، فقط به برنامه‌ای متکی بر ریاضیات ولو این‌که در نگاه اول ربطی به فیزیک نداشته باشد.

درحقیقت، در فیزیک تمام ایده‌های صرفاً فیزیکی رایج در ابتدای این قرن کنار گذاشته‌اند در حالی که الگوهای ریاضی‌ای که به زرادخانه‌های فیزیک‌دان‌ها راه یافته‌اند به‌تدریج معنای فیزیکی یافته‌اند. در این‌جاست که قابل اعتماد بودن ریاضیات به روشنی رخ می‌نمایاند؛ بنابراین الگوسازی ریاضی روشی پربار برای شناخت در علوم طبیعی است.

موریس کلاین می‌نویسد: «یونانی‌های قدیم واقعیت‌های دنیای اطراف خود را با علم ریاضیات منطبق می‌دیدند و حقیقت‌نمایی طرح کیهان را در ریاضیات می‌یافتند. آن‌ها بین قانون‌های طبیعت و قانون‌های ریاضی شباهت‌هایی را احساس می‌کردند که اکنون یکی از پایه‌های اساسی علوم را تشکیل می‌دهد. بعدها یونانی‌ها در شناخت طبیعت پیش‌تر رفتند و اعتقاد استواری پیدا کردند که جهان بر اساس قانون‌های ریاضی طراحی شده و دستگاه کنترل‌شده‌ای است که از قانون‌هایی پیروی می‌کند و برای بشر قابل درک است.»

دست آخر این‌که ریاضیات موسیقی ذهن است؛ پس باید آن را نواخت.

Menu