نمایش‌نامه نویسان قرن بیستم - گلشن اسکندری

نمایش‌نامه نویسان قرن بیستم - خلاقیت نمایشی آزمون 24 دی

نمایش‌نامه نویسان قرن بیستم - گلشن اسکندری

دوستان عزیز سلام.

درسنامه‌ی زیر از کتاب‌های سبز و آبی خلاقیت نمایشی کانون، توسط خانم گلشن اسکندری، رتبه‌ی 5 منطقه‌ی 3  و دانشجوی رشته‌ی سینمای دانشگاه هنر تهران تهیه شده.

درسنامه‌ی زیر مرتبط با مباحث آزمون 24 دی که امیدواریم براتون مفید باشه.


نمایش در قرن بیستم

 هنریک ایبسن

آثار اولیه هنریک ایبسن درام های منظوم و رومانتیکی درباره ی گذشته ی اسکاندیناویا بودند. نمونه این آثار: نمایشنامه های خانم اینگر اهل اشترات، نمایشنامه ی مدعیان تاج و تخت و نمایشنامه ی وایکینگهای هل گلاند.

مهترین آثار اولیه ایبسن، نمایشنامه های براند و پرگونت بودند. براند شعری دراماتیک درباره ی آرمانگرای سازش ناپدیری است که همه چیزش را از جمله خانواده، فدای توهم خود می کند. این نمایشنامه برای ایبسن شهرت و رفاه به ارمغان آورد.

نمایشنامه پرگونت با نمایشنامه ی براند تضاد فاحشی دارد، زیرا قهرمان نمایشنامه مردی است که از کنار مسائل خود بی اعتنا می گذرد. پرگونت، که در آن تخیل و واقعیت بسیار ماهرانه تلفیق شده اند، از نظر بسیاری هز منتقدان هجویه ای بر شخصیت مردم نروژ است.

در دهه 70 ایبسن از کارهای گذشته ی خود فاصله گرفت. زبان شاعرانه را کنار گذاشت زیرا معتقد شد زبان شاعرانه برای خلق توهم واقعیت مناسب نیست. 

در نمایشنامه های خانه عروسک، اشباح و دشمن مردم، ایبسن به عنوان متفکری افراطی معرفی شد. 

در نمایشنامه خانه ی عروسک قهرمان اصلی (نورا) درمی یابد که با او همچون عروسک رفتار می شده، بنابراین تصمیم می گیرد همسرش را ترک کند و برای خود انسان مستقلی گردد.

در نمایشنامه اشباح، خانم آلوینگ در دایره ی سنن خانوادگی می ماند و دیوانه شدن تنها پسرش را نظاره می کند. پسرش بیماری سفلیس را از پدر به ارث برده است. این دو نمایشنامه (خانه ی عروسک و اشباح) قوانین تخطی ناپذیر ازدواج را به شدت مورد اعتراض قرار می دادند.

ایبسن در آثاری مانند مرغابی وحشی، استاد معمار، رستاخیز ما مردگان، گابریل بورکمان و رسمرس هلم به طور روزافزونی به نمادگرایی (سمبولیسم) و مسائلی روی آورد که بیشتر به روابط شخصی می پرداختند تا مسائل اجتماعی.

نکته: مایه ی اصلی همه آثار ایبسن یکی است: تلاشی صادقانه و کمال اندیش برای افشای تضادهای میان وظیفه ی فردی و وظیفه  نسبت به دیگران.

مثال: خانم آلوینگ در نمایشنامه اشباح بسیار دیر میفهمد که زندگی خود را به خاطر ادای وظیفه ی افراطی نسبت به دیگران از دست داده است. در حالی که در بسیاری از کارهای اخیر ایبسن، قهرمان داستان به دنبال توهمهای شخصی خود به خوشبختی دیگران لطمه می زند و سرانجام به خود نیز آسیب می رساند.

آثار هنریک ایبسن سهم بسزایی در تحول واقعگرایی داشته اند.

ایبسن در درام های منظوم خود فرمول (درام خوش پرداخت) اسکرایب را پالایش بیشتری داد و آن را در سبک واقع گرایانه جا انداخت. 

نکته: ایبسن شیوه ی گفت گو با خویشتن و شیوه های غیر واقعی دیگر ره کنار گذاشت و برای قهرمان خود انگیزه های دقیقی انتخاب کرد. در غالب نمایشنامه های او شخصی وارد صحنه می شود و با پرسش از حاضران در صحنه از حوادثی که در غیاب او رخ داده اند به طور طبیعی آگاه می شود. همه ی صحنه های او با همدیگر رابطه ی علت و معلولی دارند و این رشته تا نتیجه ی نمایش ادامه می یابد.

آثار اخیر ایبسن، الهام بخش درام ناواقعگرا شدند. در آثار ایبسن چیزهای معمولی مانند یک مرغابی در نمایشنامه ی مرغابی وحشی، معنایی فراتر از معنای عام خود می یابد و مفاهیم دراماتیک صحنه را گسترش می دهند. ایبسن در آثار اخیرش گریزی به تخیل می زند.

مثال: در نمایشنامه ی رسمرس هلم شبح یک اسب سفید نقش مهمی ایفا می کند.  و در نمایشنامه ی رستاخیز ما مردگان قله ی کوه ها کشش نیرومندی ایجاد می کنند. این مفاهیم مایه ی اصلی درام های آرمانگرا شدند.

همه درام نویسان واقع گرا و آرمانگرا تحت تاثیر ایبسن قرار گرفتند و بر آن شدند که درام باید منبع درون بینی ها، انگیزه ی بحث، القا کننده ی افکار و عقاید و روی هم رفته چیزی بیش از سرگرمی محض باشد.

 کنستانتین استانیسلاوسکی:

نخستین کارگردانی که کار با بازیگر و پرورش و هدایت بازیگر به شیوه ی رئالیستی را سرلوحه ی بخشی از حیات هنری اش قرار داد استانیسلاوسکی بود.در سالهای آخر قرن نوزدهم به همراه " دانچنکو " تئاتر هنری مسکو را تشکیل داد. این مرکز،چهار نمایشنامه ی سبک رئالیسم (مرغ دریایی، دایی وانیا، باغ آلبالو، سه خواهر ) از آثار چخوف را به شیوه رئالیسم روی صحنه برد. امروز استانیسلاوسکی را در درجه اول کامل کننده روش های بازیگری می شناسند. نظریاتش درباره شیوه ی بازیگری رئالیستی در کتابهای "زندگی من در هنر " و "بازیگری آماده است " و "ساختن یک شخصیت " و "آفرینش یک نقش " چاپ شده است.تئاتر هنری مسکو در سال1924 به آمریکا رفت.شیوه های بازیگری استانیسلاوسکی تناسب زیادی با نیازهای سینما داشت.براساس دستاوردهای او مدرسه بازیگری "اکتورز استودیو " توسط الیا کازان در آمریکا در دهه چهل میلادی تاسیس شد.

دستاوردهای استانیسلاوسکی به شرح زیر خلاصه شده :

1.بدن و بیان بازیگر باید به طور کامل تربیت شود.

2.بازیگر باید به واقعیتهای دور و بر خود دقیق شود،تا بتواند نقش خود را از دل واقعیتهای زندگی بسازد.

3.بازیگر باید برای همه اعمال صحنه که انجام میدهد یک توجیه درونی داشته باشد.

4.بازیگر باید من خود را کنار گذارد؛وباید کامل در نقش فرو رود و با آن یکی شود(بازیگر باید متوجه باشد که موجودیت اصلی در نمایش،شخصیت نمایشی است.

 مایر هولد 

نظراتش هم رای با برشت: مایر هولد همچون برشت به تکنیک بیگانه سازی  و فاصله گذاری معتقد است.

مایر هولد به جای تاکیدی که استانیسلاوسکی بر انگیزه های درونی بازیگر داشت، انگیزه ای جسمانی می نشاند.او برای روش های خود اصطلاحاتی مثل " بیو مکانیک " و "کنستراکتیویسم" را به کار برد.تکنیک بیو مکانیک روشی است در هدایت بازیگر که متناسب با عصر ماشین است.مایر هولد تحت تاثیر سبک فوتو ریسم در هنرهای تجسمی بود. برای رسیدن به این شیوه  مایر هولد بازیگرانش را با مهارتهای ژیمناستیک و حرکات سیرک و باله تربیت می کرد.مایر هولد با الهام از سبک "کنستراکتیویسم" (ساختگرا) 

سکوهای غیر نمایشی را که مرکب از شیب ها، چرخ های گردان، سرسره ها و اشیاء دیگر تنظیم مینمود.روشهای او آشکارا در ضدیت با "رئالیسم" است. هولد معتقد بود که تماشاگر هیچ وقت فراموش نمی کند که در سالن تئاتر نشسته است و آنچه که می بیند نمایشی از زندگی است نه خود زندگی.هدف مایر هولد نوعی پیوستگی در صحنه است که قابل قیاس با سینما بود.

 ادوارد گوردن کریگ 

شهرتش بخاطر طراحی صحنه است.

کارگردان و طراح هنری انگلیسی است.کریگ معتقد است که "درام نویس خوب کسی است که بداند مردم برای دیدن تئاتر به تماشاخانه می آیند، نه برای شنیدن کلمات". 

او اعتقاد داشت که "خود" بازیگر همواره مانعی است برای هدایت بازیگر توسط کارگردان.

در آرزوی تئاتری بود که به جای بازیگر از "اوبرماریونت"(فوق عروسک) استفاده کند و این عروسک برتر، جدا از من بازیگر همه نیازهای صحنه ی تئاتر را برآورد.نفوذ کریگ بر تئاتر بیشتر از طریق طرحهای او احساس میشود.

طرحهای او حاکی از گرایشی جانبدارانه به زوایای نود درجه، اغراق در تقارن، استفاده از خطوط موازی،وسواس و طرح و ترکیب عمده ی آثارش نشان از رفعت و احساس عظمت دارند.

 آدلف آپیا 

اهمیت به دلیل نورپردازی

آپیا طراح و نظریه پرداز سوییسی سهم شایسته ای در طراحی مدرن داشته است.آپیا نخست از طریق تحقیقاتی که در موسیقی انجام میداد با تئاتر آشنا شد.موسیقی-درامهای و مقالات نظری واگنر تاثیر ژرفی در آپیا بر جا نهاده بودند.آپیا با این فرض آغاز کرد که هدف اصلی نمایش تئاتری رسیدن به وحدت هنری است.

به نظر آپیا علت اصلی فقدان وحدت در نمایشهای موجود، دکورهای نقاشی شده ی دو بعدی بود و توصیه میکرد به جای چنین دکورهایی از قطعات سه بعدی استفاده شود (پله ها،شیب ها،سکوها ) تا توسط این عوامل حرکت بازیگر شدت یابد و خطوط افقی کف صحنه با دکورهای عمودی ترکیب شوند.

آپیا تاکید فراوانی بر نور داشت.او نور را همتا و هم سنگ موسیقی برآورد.آپیا اصرار داشت که برای رسیدن به وحدت هنری باید همه عناصر یک نمایش را یک شخص تحت نظر بگیرد.بنابراین عقاید آپیا کارگردان را در نمایش قوت بخشید.

 برتولت برشت 

تئاتر حماسی و تئاتر اپیک

تئاتر برشت تئاتری عقلانی و ضد ارسطویی است.

تئاتر داستانی یا حماسی برشت، تئاتری ضد ارسطویی است.

برشت می گوید برای جلوگیری از احساساتی شدن تماشاگران،بازیگر هرگز نباید در نقش فرو برود (فاصله بین بازیگر و نقشش). تماشاگر هرگز نباید از یاد برد که مشغول تماشای یک تئاتر است نه زندگی واقعی این روش به "تکنیک فاصله گذاری یا بیگانه سازی" مشهور است.

نمایش نامه های برشت محتوا و اهداف سیاسی دارند و اغلب به صورت اپیزودیک نوشته شده اند؛یعنی هر صحنه در عین حال که در ارتباط با صحنه های دیگر است، مستقل هم است.

برشت در بین اپیزودها از گروه همسرایان استفاده می کرد. اعتقاد به مارکسیسم ،در بسیاری از نمایشنامه های او به چشم میخورد. مشهورترین نمایش نامه های برشت : بعل، در جنگل شهرها، اپرای سه پولی، آدم، آدم است، ترس و نکبت رایش سوم، دایره گچی قفقازی، آهن چند است، تور انداخت، عظمت و انحطاط شهر ماهاگونی، کله گردها و کله تیزها و ننه دلاور ... برشت در ابداع شیوه فاصله گذاری ( بیگانه سازی) خود تحت تاثیر تئاتر نو ( ژاپن) و اپرای پکن بود. تکنیک بیگانه سازی برشت به معنای فاصله گذاشتن بین نقش و خود بازیگر است.

تئاتر حماسی باکارگردان آلمانی"اروین پیسکاتور" آغاز شد. (پیسکاتور موسس تئاتر حماسی است نه برشت)

(پیسکاتور اولین کسی است که در تاریخ تئاتر، در طراحی صحنه آثار نمایشی از فیلم و اسلاید استفاده کرد. پیسکاتور می گوید تئاتر حماسی از لحاظ اجرایی توسط من ابداع شد و از لحاظ نوشتن متن توسط برشت.برشت در ابداع تکنیک فاصله گذاری، تحت تاثیر تئاتر نو ژاپن و اپرای پکن بود)

(برشت بیش تر دغدغه ی تاثیر بر اندیشه و تفکر تماشاگر را داشت)

ویژگی های تئاتر حماسی(روایی) : وجود استدلال و شعور| وجود جهش| وجود روایت | تماشاگر ناگزیر به تصمیم گیری میشود | تماشاگر را رو در روی صحنه قرار میدهد| انتظارات بسیار و فروان از مخاطب |

برانگیختن تفکر و اندیشه ی تماشاگر| آگاهی تماشاگر از پایان(مطلع بودن از پایان) | هر صحنه مستقل و قائم به ذات است(اپیزودیک) | استفاده از راوی

 آنتونن آرتو (تئاتر مشقت، شدت)

آرتو به شدت مخالف تئاتر سرگرم کننده بود.به اعتقاد او تئاتر باید فراگیر،خشن و آیینی باشد.از نظر آرتور تئاتر غرب خود را محدود به نمایش مشکلات روانشناسی و اجتماعی کرده، در حالی که تئاتر وسیله ای است برای تخلیه ی احساسات مخرب و دستیابی به نشاطی که انسان قرن بیست آن را از دست داده است.به نظر آرتو تئاتر برای آن آفریده شده که زشتی های درون انسان را پاک کند.بهترین راه برای تاثیر بر این تماشاگر منفعل،تحریک حواس اوست با استفاده از نورهای مرتعش،صداهای تیز با تغییرات ناگهانی.آنتونن آرتو با حمله به تماشاگر می کوشید مقاومت او را در هم شکند و او را از نظر اخلاقی و روحی تطهیر کند.

 یرژی گروتوفسکی(آزمایشگاه تئاتری)(تئاتر فقیر)(تئاتر بی چیز)

گروتوفسکی بنیان گذار "تئاتر فقیر (بی چیز) است.تئاتر فقیر مبتنی بر حذف هر آنچه که در تئاتر قابل حذف است.حذف گریم،دکور،لباس،نور و صحنه.از نظر او تئاتر بدون اینها هم وجود داشته باشد اما بدون رابطه بین بازیگر و تماشاگر نه.بازیگر در تئاتر فقیر عنصر محوری است.در تئاتر فقیر بازیگر اجازه نداشت از گریم و تغییر لباس استفاده کند تا نشان دهد که تغییرات در نقش و درون شخصیتها واقع میشود.از دکور به مفهوم سنتی آن استفاده نمی کرد و تنها اشیائی را در صحنه می گذاشت که در طول نمایش و منطبق با نیازهای نمایش به کار برده می شدند.در تئاتر گروتوفسکی باید بر جسم، صدا و روان خود مسلط و قادر باشد تا بتواند خود را با نیازهای نمایش تطبیق دهد.شیوه او عبارت است از تمرین های رقص،پانتومیم، ژیمناستیک.این نظام به exercises plastiques شهرت دارد (استفاده از بدن بازیگر به عنوان فرم تجسمی ).

 پیتر بروک (هدف بروک رسیدن به یک زبان مشترک در تئاتر است)

کارگردان انگلیسی و بنیانگذار مرکز بین المللی تئاتر است. بروک معتقد است که تئاتر باید به یک زبان مشترک دست یابد و برای همه مردم با وجود تفاوتهای فرهنگی قابل فهم باشد.در سال 1350 نمایش "اورگاست" را با همکاری "آربی آوانسیان" و بازیگران ایرانی در جشن هنر شیراز روی صحنه برد.بروک در راستای هدفش (رسیدن به یک زبان مشترک در تئاتر) نمایشنامه مجلس پرندگان را براساس "منطق الطیر" عطار در چندین کشور اجرا کرد.دیگر اجراهای او "رویای نیمه شب تابستان"،"مهابهاراتا"و "ماراساد"میباشد.

پیتر شومان (توجه به مسائل اجتماعی و سیاسی)

کارگردان آمریکایی که گروه "نان و عروسک" را در نیویورک تشکیل داد.نمایش های آنها خیابانی است و در آنها از عروسک هایی با اندازه های مختلف استفاده می شد.شومان معتقد است که تئاتر به اندازه نان در زندگی روزمره اهمیت دارد.گروه نان و عروسک با استفاده از عروسک،بازیگر و داستانهایی بر اساس "کتاب مقدس"، اساطیر و افسانه ها برآنند تا عشق و انسانیت را رواج دهند و زشتی های ماده گرایی و تزویر را نهی کنند. راهپیمایی صلح نمونه ای از آثار اوست.

 


سوالات مرتبط

 کدام گزینه در مورد هنریک ایبسن نادرست است؟

1) او در درام هایش از شیوه ی گفتگو با خویشتن بسیار بهره برد و برای قهرمانان خود انگیزه های دقیق انتخاب کرد.

2) در بیشتر درام هایش، شخصی وارد صحنه می شود و با پرسش از حاضران در صحنه، از حوادثی که در غیاب او رخ داده آگاه می شود.

3) همه ی صحنه های او با هم رابطه ی علت و معلولی دارند و این رشته تا نتیجه ی نمایش ادامه می یابد.

4) هر نقش به گونه ی شخصیتی در نظر گرفته می شود که رفتارش مبتی بر وراثت و محیط است.

گزینه 1 صحیح است.

تحلیل سوال: آثار هنریک ایبسن سهم بسزایی در تحول واقعگرایی داشته اند. ایبسن شیوه ی گفت گو با خویشتن و شیوه های غیر واقعی دیگر ره کنار گذاشت و برای قهرمان خود انگیزه های دقیقی انتخاب کرد. در غالب نمایشنامه های او شخصی وارد صحنه می شود و با پرسش از حاضران در صحنه از حوادثی که در غیاب او رخ داده اند به طور طبیعی آگاه می شود. همه ی صحنه های او با همدیگر رابطه ی علت و معلولی دارند و این رشته تا نتیجه ی نمایش ادامه می یابد. همه ی صحنه های او با هم رابطه ی علت و معلولی دارند و این رشته تا نتیجه ی نمایش ادامه می یابد. هر نقش به گونه ی شخصیتی در نظر گرفته می شود که رفتارش مبتی بر وراثت و محیط است و بر انگیزه های روانشناختی درونی تاکیدی بیش تر از جزئیات عینی می شود.

مایه ی اصلی همه آثار ایبسن یکی است: تلاشی صادقانه و کمال اندیش برای افشای تضادهای میان وظیفه ی فردی و وظیفه  نسبت به دیگران.

 


کدام گزینه در مورد گوردون کریگ صحیح نیست؟

1) شهرت گردون گریک بیشتر بخاطر طراحی صحنه است.

2) وی نطریاتش را درباب گرایشات ضد رئالیستی اش در کتابی به نام هنر تئاتر نوشته است.

3) او اعتقاد داشت طراحی صحنه مانعی است برای هدایت بازیگر توسط کارگردان

4) وی در آرزوی تئاتری بود که به جای بازیگر از اوبرماریونت استفاده شود.

گزینه 3 صحیح است.

تحلیل سوال: کریگ معتقد بود که خود بازیگر مانعی است برای هدایت بازیگر توسط کارگردان و در آرزوی تئاتری بود که به جای بازیگر از اوبرماریونت (ابر عروسک) استفاده شود.

 


استفاده از بدن به عنوان فرم تجسمی از نظریات کدام کارگردان بود؟

1) آرتو                      2) بروک                          3) آپیا                        4) گروتوفسکی

گزینه 4 صحیح است.

تحلیل سوال: استفاده از بدن به عنوان فرم تجسمی از نظریات یژری گروتفسکی بود.

 


تعریف زیر متعلق به چه کسی است؟

به نظر او علت اصلی فقدان وحدت در نمایش های موجود، دکورهای نقاشی شده ی دوبعدی بود و توصیه می کرد به جای چنین دکورهایی از قطعات سه بعدی (پله ها، شیب ها و سکوها) استفاده شود تا توسط این عوامل، حرکت بازیگر شدت یابد و خطوط افقی کف صحنه با دکورهای عمودی ترکیب شوند؟

1) کریگ                      2) آپیا                                3) میرهولد                               4) واگنر

گزینه 2 صحیح است.

تحلیل سوال: آپیافرض میکرد که هدف اصلی نمایش تئاتری رسیدن به وحدت هنری است و با تحلیل نارسایی های موجود می کوشید به این وحدت برسد و سرانجام چنین نتیجه گرفت که یک اجرای صحنه ای با سه عنصر بصری متضاد درگیراست.بازیگران به مثابه عناصر متحرک سه بعدی، دکور عمودی و کف صحنه ی افقی به نظر او علت اصلی فقدان وحدت در نمایش های موجود، دکورهای نقاشی شدهی دو بعدی بود و توصیه می کرد به جای چنین دکورهایی از قطعات سه بعدی(پله، سکو و شیب ها) استفاده شود تا توسط این عوام، حرکت بازیگر شدت یابد و خطوط افقی کف صحنه با دکورهای عمودی ترکیب شوند. 

 


نظریه ی تئاتر ناب از سوی کدام کارگردان ارائه شد؟

1) استانیسلاوسکی     2) برشت      3) گرتوفسکی    4) بروک

گزینه 3 صحیح است.

تحلیل سوال: گروتفسکی علاوه بر نظریه ی تئاتر ناب، نظریه ی تئاتر پوچی یا بی چیز یا تئاتر فقیر را ارائه داد. گروه تئاتر او به تئاتر آزمایشگاهی لهستان شهرت داشت.

 


کدام کارگردان در آثارش از اوبرماریونت استفاده می کرد؟

1) آدلف آپیا                       2) استانیسلافسکی                3) گوردون کریگ               4) آندره آنتوان

گزینه 3 صحیح است.

تحلیل سوال: کریگ، کتاب کوچکی به نام هنر تئاتر نوشت و در آن شدیدا به تئاتر واقع گرا اعتراض کرد. وی معتقد بود که تئاتر انباشته از کلمات شده، در حالی که ریشه اش رقص بوده است. او بعدها به این فکر افتاد که بازیگر را کنار بگذارد و چیزی را جانشین آن کند که خود آن را فوق عروسک ( اوبر ماریونت) می خواند.

  

Menu