حلما یکرنگی، ششم دبستان از رامسر این متن زیبا را دربارهی بهار نوشته است.
بهار آمد و دوباره دستی بر سر شکوفه کشید، لب خشک زمین را پُر آب کرد. چالههای نیلگون را در جنگل و لای گلهای بنفش و صورتی گذاشت. عظمت و زیبایی را به کوه داد و عشق و مهربانی را به غنچهای که گل شده بود.
بهار دوباره قلم به دست شد و نخست دستی به شاخههای هلو و بادام و سیب و درختان برد و در آنها شکوفه آویخت. جنگل را با گودالهای نیلی آراست و دور آن را با گلهای بنفشه و نرگس پر کرد. حشرات و زنبورهای عسل و پروانهها و پرندگان را در دشتها و جنگل در پرواز گذاشت، بلبل را روی شاخه و خورشید را در کنار ابرها نشانید.
اکنون است که عشق غنچه و مهر پروانه آغاز میشود. آری بهار آمد! بیا و برای ما غنچه و عید و شکوفه را خلق کن. ای بهار من! بیا و عشق را به وجود آور. مهربانی و صمیمیت را هدیه بده و دوباره بوسهای بر زمین خشکیده بزن. سال نو را برایم بیاور! ای بهار من! ای که بانوی هلوی سرخی بیا و زیبایی دنیا را پدید آور و کاج و پرستو را همسایه کن و سیبها را در شاخهها بیتاب کن. بیا و قشر نازک یخ براقّی را که زمستان گذاشت ببر! بیا و رودخانه را آباد کن! ای بهار زیبا هر روز، روز توست و روزی برای انتظار دیدار دوبارهات! آری بهار من! بیا! بیا ای بانویی که صورتت هلوی سرخ، جامهات بهاری و ابرهای تو شاد و خاکستریاند! ای بهار من بیا! بیا و با صورت هلویت و با موهای بادامیات دنیا را آراسته کن و سال نو را زیبا کن.