برای آشنایی دانشآموزان و معلم، در حیاط مدرسه جلسههای چندنفره تشکیل شده بود. یکییکی دانشآموزان جدید با پدر یا مادرشان وارد حیاط مدرسه شدند و سلام کردند.
خوشحالی در چشمان همهی دانشآموزان موج میزد؛ اما بعضی از پدرها و مادرها از اینکه قرار بود یک سال تحصیلی دیگر هم بهصورت مجازی و نیمهحضوری برگزار شود، نگران بودند. سعی کردم با صحبتهایم آنها را به آرامش دعوت کنم و از آنها بخواهم بهجای نگرانی کمک کنند تا با یاری هم، سال تحصیلی خیلی عالی را پشتسر بگذاریم.
بعد از صحبت و آشنایی، یکی از پدرها سؤالی کرد که انگار ذهن تمام حاضران را درگیر کرده بود.
پدر: آیا بهجز امتحانهای کلاسی که شما برگزار میکنید، راه دیگری وجود دارد تا دانشآموزان از سطح یادگیری خود آگاه شوند و از عملکرد خود بازخورد بگیرند؟ من دلم میخواهد فرزندم علاوه بر سؤالهای تشریحی، بتواند بهراحتی به سؤالهای تستی هم پاسخ دهد. در این صورت مطمئن میشوم فرزندم به تسلط کافی رسیده است.
من که بهخوبی منظور پدر را دریافت کرده بودم، دربارهی آزمونهای برنامهای کانون با تمام حاضران صحبت کردم و از مزیتهای آزمونها با هم گفتوگو کردیم.
لبخند رضایت روی لبهای پدر و دیگر حاضران جلسه نشست و من از این بابت خوشحال بودم.
احمدرضا که از اول جلسه با صحبتهای شیرین خود لبخند به لبهای همه آورده بود، گفت: «خانم، من هم میتوانم در این آزمونها شرکت کنم؟»
من: بله عزیزم. حتماً میتوانی.
صدای زمزمهی دانشآموزان را میشنیدم که میگفتند ما هم میخواهیم در آزمونها شرکت کنیم.
با رفتن دانشآموزان، دوباره حیاط مدرسه پر از سکوت شد و از همان لحظه، جای خالی آنها را با تمام وجود احساس کردم.