همیشه بهترین خاطرات زندگی ما در نوروز رقم میخورد. برای اینکه بتوانیم از تمام لحظههای تعطیل استفاده کنیم، چند هفته قبل از شروع سال جدید، گفتوگو میکنیم تا بهترین تصمیم را برای مسافرت و دیدوبازدید بگیریم.
من: فکر میکنم امسال به من خیلی خوش بگذرد. میخواهم استراحت کنم تا بعد از عید بتوانم دوباره با انرژی درس بخوانم.
مادر: یعنی میخواهی تمام عید را استراحت کنی و اصلاً مطالعه نکنی؟
من: بله، مادر جان. خیلی دلم میخواهد استراحت کنم. مگر نوروز برای همین نیست که استراحت کنیم و لذت ببریم؟
مادر: چه بگویم؟! این خودت هستی که باید تصمیم بگیری.
مادربزرگ: سالی که نکوست از بهارش پیداست.
من: منظورتان با من است خانم جان؟
مادربزرگ: بله. از شما میخواهم خوب به ضربالمثلم فکر کنی و بعد جواب مادرت را بدهی.
من: خانم جان، متوجه شدم. اگر هدفم این است که همیشه موفق باشم باید همانطور که با شروع سال جدید تصمیم میگیرم انسان خوبتری باشم و کارهای بهتری انجام بدهم، برای درسخواندن هم در نوروز برنامه داشته باشم؛ ولی این همه کتاب را با خودم به مسافرت بیاورم؟ چمدانم خیلی سنگین میشود. لوازم ضروریام زیاد است و پدر گفته هر کس میتواند بهتر است چمدان کوچک همراه خودش بیاورد.
مادر: پشتیبانت کتابی معرفی کرده که شامل درسهای اصلی یعنی ریاضی، علوم و فارسی است و میتوانی همان کتاب را همراه خودت بیاوری و چند روزی که مسافرت هستیم، از آن استفاده کنی.
پدر: کارنامهی بازیابی در صفحهی شخصیات هم میتواند کمکت کند و با توجه به تشخیص خودت به سؤالهایی که درست جواب دادی یا سؤالات نزده یا اشتباهاتت پاسخ دهی. با روزی یک ساعت و نیم مطالعهکردن میتوانی عملکرد بهتری در مدرسه داشته باشی و خودت را برای آزمون بعد از عید آماده کنی.
من: بله. حق با شماست. خانم جان، مادر جان و پدر جان، سپاسگزارم که کنارم هستید و همیشه راهنماییام میکنید. معلم میگوید از خدای مهربان بهخاطر نعمتهایی که به ما میدهد، قدردانی کنیم. خدایا، بهخاطر داشتن خانوادهام از تو قدردانی میکنم.